نظریه توسعه ایرانی؛ گونه ها و صورت های محتمل
رئیس كارگروه: آقای عبدالرسول دیوسالار
شماره جلسه: هفتاد و شش
تاریخ برگزاری: ۲۹/۱/۱۳۹۲
محل برگزاری: اندیشگاه طرح توسعه هزاره
مدت زمان: ۲ ساعت و سی دقیقه
حاضرین(به ترتیب الفبا): دکتر علی اسدی، مهندس هومن ابوترابی، مهندس فیروز بالكانی، دکتر غلامرضا حداد، عبدالرسول دیوسالار، دكتر موسی پور، ابوالفضل نوری
غائبین: دکتر محمود فرهادینیا، دکتر مهرداد ناظری
میهمانان: دكتر ابراهیم برزگر، خانم شادی نیكنام، دكتر امیر هنرپور، دكتر علی اسلامی، خانم سارا اسدی
تنظیمکننده: سمیه میربراتی
عنوان: نظریه توسعه ایرانی، چرایی و ضرورت ها
واژههای كلیدی: نظریه، انواع نظریه، نظریه توسعه ایرانی
دستور كار جلسه:
با توجه به حضور میهمانان از جمله دكتر برزگر، در ابتدا آقای دیوسالار با بیان مطالبی به معرفی اندیشگاه و منحصرا كارگروه منابع ملی پرداختند؛ اینكه آیا مولفه منابع میتواند در بافت كلانتر و فضای علمیتری در رابطه با دیگر مولفهها، تبدیل به یك نظریه توسعه شود. با توجه به مشخص شدن اهمیت مولفه منابع این سوال مطرح است كه مكانیزم اثرگذاری منابع بر توسعه چیست و چگونه منابع، روندهای توسعه را متاثر میكنند؟ شاخصهای اصلی كه كارگروه به صورت متمركز بر روی آنها كار میكند عبارتاند از:
۱٫ نظامهای سیاسی، منابع و توسعه
۲٫ لایههای اجتماعی كلان، منابع و توسعه
۳٫ محیط خارجی، منابع و توسعه
۴٫ سازمان، منابع و توسعه
۵٫ عدالت، منابع و توسعه
۶٫ اقتصاد سیاسی بین الملل، منابع و توسعه
۷٫ نظام های اقتصادی، منابع و توسعه
۸٫ هوشمندی و طبقهبندی منابع
با توجه به هدف كارگروه در سال جاری مبنی بر تحلیل چگونگی اثرگذاری و مطالعه تاریخی توسعه، هر یك از اعضاء از زاویه ای این بحث را مورد مطالعه قرار خواهند داد. همزمان این بحث كه اساساً در این عرصه چه نیازی به نظریه توسعه داریم و شیوه و روش در مطالعات توسعه چگونه باید باشد با حضور اساتیدی در این حوزه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. چند سوال جدی در این میان مطرح است كه پاسخ دقیقی در رابطه با آنها وجود ندارد. ار آن جمله:
– معنا و استنباط از نظریه توسعه چیست؟ گونه ها و انواع نظریه توسعه كدامند؟ برداشت های معنایی و ساختی و سودمندی های مورد انتظار از نظریه توسعه چیست؟
– روندهای نظریه توسعه در ادبیات جهانی، كه جریان نظریه پردازی در ایران را در عرصه توسعه متاثر می كنند، كدامند؟
– مهمترین مفروضات نظریه توسعه چیستند و چه انتقادهایی بر آنها وارد است؟
– سطح بندی نظریات توسعه و مهمترین فرصت های پیش رو در این جریان نظریه پردازی چیست؟
در این جلسه جناب آقای دكتر ابراهیم برزگر، ریاست محترم دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی به ارائه مطالب خود در راستای پرسش های فوق پرداختند.
مشروح سخنرانی دكتر برزگر:
نظریه توسعه ایرانی؛ گونه ها و صورت های محتمل
این توفیق نصیب بنده گردید كه در یك مركز جدید به امری بسیار حیاتی و موضوعی كه دغدغه ۱۵۰ ساله ما ایرانیان است بپردازم. به نظر می رسد ضرورت دارد كه در ابتدا نگاهی متودولوژیك به مباحث توسعه و نظریات توسعه داشته باشیم.
پیش از هر چیز تا حدودی بر روی مفهوم نظریه، تعریفی كه از نظریه وجود دارد و انواع نظریه متمركز می شوم، اینكه اصولاً آیا نظریه سودمند است یا خیر؟ این مفروض وجود دارد كه نظریه مفید است. علاوه بر محاسن نظریه پردازی، از جمله معایب و مضرات نظریه، به ویژه برای كشورهای در حال توسعه این است كه نظریهها مقیم نیستند و مسافرند و از جایی دیگر سفر كرده و به كشور ما آمده اند. سپس در كنار بحث كوتاهی پیرامون انواع نظریه پردازی، معایب و محاسن نظریه و نظریه پردازی، مطالعه نظریات و چگونگی کاربردی كردن نظریات در جوامع ما مورد بحث قرار میگیرد. در ادامه به این موضوع پرداخته خواهد شد كه اصولاً در بحث نظریه پردازی در محور توسعه، چه صورت های محتملی را می توان در نظر گرفت. با توجه به این صورت های محتمل سه نوع نظریه توسعه وجود دارد:
۱) نظریات اخذ شده مبتنی بر قیاس قبل از تجربه
۲) نظریات توسعه مبتنی بر قیاس بعد از تجربه
۳) نظریات توسعه مسئله محور، انضمامی و استقرایی
بنابراین می توان به این موضوع پرداخت كه در نظریه توسعه ایرانی، باید كدام یك از این سه محور را انتخاب كرده و بر كدام یك از منابع و متودولوژی ها سرمایه گذاری كنیم تا زودتر به هدف برسیم. دیدگاه مورد نظر بنده تركیبی است و اعتقادم بر این است كه باید از سه سو به بحث عقب ماندگی و توسعه نیافتگی هجوم بریم و توامان از هر سه ضلع استفاده كنیم. همانند فرشی كه از دو یا سه سمت بافته می شود ولی در نهایت به یك نقطه می رسد. در این صورت اولین نكتة قابل ذكر، بحث نظریه و تعریف نظریه است. نظریه مجموعه ای از قضایاست كه با قانون معین و براساس داده های قابل مشاهده و مرتبط با یكدیگرتشكیل شده اند و تلاش نظام مندی كه برای تحلیل مفهومی پدیده ها (از جمله توسعه) صورت می گیرد. ممكن است نظریه بر مبنای انواع شناسایی شدة آن دچار بسط و قبض شود و متناسب با نوع تعریف، اجزایی در آن وارد یا خارج شود.
زمانی كه از انواع نظریه توسعه صحبت میشود، علی القاعده باید نظریات هنجاری را مورد توجه ویژه قرار داد. نظریات هنجاری مشتمل بر تجویز بایدها و نبایدها و دلیل تراشی های اخلاقی و فوق تجربی هستند. ما در بحث توسعه به شدت به این جنبه از نظریات نیاز داریم. البته نه نظریات محض هنجاری، ولی نظریه توسعه انتخابی ما، باید حداقل دارای یك چاشنی ۲۰،۳۰ یا ۵۰ درصدی از هنجار باشد. دسته دوم نظریات تجربی كه مبتنی بر مشاهدات جزئی، روش استقرائی و تعمیم ساز هستند و در نهایت به احكام كلی می انجامند. این دسته نظریات، تقریباً همان نظریات پوزیتیویستی را در بر می گیرند. و طبیعی است كه فرجام این نظریات استقرائی به قیاس و صدور یك سری احكام كلی می انجامد. نظریات تجربی از استقراء شروع می كند ولی در نهایت به استنباط های كلی و قیاس منتهی می¬شود. دسته سوم شامل نظریات عقلی است كه متكی بر استدلال ها و قیاسات عقلی هستند. مانند مدل سازی هایی كه در رشته علوم سیاسی انجام شده یا تئوری بازی ها، كه به هر حال صورت بندی های محتمل و منحصری را می توان در آنها شناسایی كرد. در انتها نظریات پست مدرن قرار دارند كه امكان هایی را برای نقل روایت های جزئی فراهم می كنند. این گروه نظریات، فارغ از فرازمانی، فرامكانی، فرافرهنگی، فرانسلی و فراكشوری بودن شان، امكانی را برای نقل مفاهیم جدید فراهم می كنند كه البته ممكن است مفروضات آن با جهان نگرش ایرانی و اسلامی در مواردی ناسازگار باشد. همچنین می توان نظریات ایده آل تایپ وبری را مثال زد كه به ویژه زمانی كه از منظر نظریات توسعه به آن نگاه می كنیم، در نوع خود جالب به نظر می رسد. نظریات ایده آل تایپ وجهی ارزش یابی كننده دارند که فی نفسه محتوایی را به ما ارائه نمی دهد ولی امكان پژوهش و ارزیابی نظریات دیگر یا امكان مطالعات موردی را فراهم می كند. اعتقاد نظریات وبری این نیست كه انواع سه گانه مشروعیت به طور صد در صد در عالم واقع وجود دارد، بلكه می گوید امكان مطالعه و مقایسه برای شما وجود دارد ولی اینكه یك نوع رژیم و مشروعیت هایی مبتنی بر صد در صد مشروعیت وجود داشته باشند، در عالم خارج غیرواقعی است. از همین مدل در مباحث توسعه نیز می توان الگوبرداری كرد. در پایان نظریات كیفی و كمی قرار دارند. در این قبیل نظریات، با توجه به كیفی یا كمی بودن موضوع، سوالاتی كه در باب ضرورت یا عدم ضرورت نظریات ایرانی مطرح است را می توان طرح کرد. فرض نظریات كمی این است كه ما نیاز نداریم از ابتدای ساكن نظریه توسعه را مطرح كنیم، زیرا علی القاعده پدیده ها، پدیده های جهان شمول و یکسانی هستند. همان گونه كه آب در صد درجه می جوشد و در همه جای دنیا اینگونه است و فرازمانی و فرامكانی است، مساله توسعه نیز اینگونه است. . اما در طرف مقابل، نظریات كیفی قرار دارند كه محصول تئوری و مطالعه استقرائی و جزء كاوی های موردی در جوامع مختلف هستند. نظریات كمی، صرفاً دغدغة آزمون نظریه تولید شده را دارند؛اینکه آیا فلان نظریه بر فلان جامعه تطبیق می كند، چه مقدار تطبیق می كند یا نمی كند. ولی مفروض بنیادی نظریات كیفی، تولید نظریه است و تمام تلاش خود را بر نظریه پردازی متمركز می كند و نه آزمون نظریه.
نكته دیگر اینكه، این مفروض وجود دارد كه كاركردهای نظریه، كاركردهای مثبتی هستند و اگر در هر پژوهش بر یك نظریه متكی شویم آن پژوهش موفق و پردستاورد خواهد بود. عموما فرض بر این است که یكی از محاسن یک پژوهش آن است كه دارای چهارچوب نظری و یك تئوری مرتبط و مناسب باشد؛ در واقع تئوری در حكم لباسی است كه بر قامت تن آن واقعیت جفت و جور شود. تئوری ها نیز اینگونه اند و گاه بر قامت موضوع پژوهش به شکلی دقیق جفت و جور می شوند و بدین گونه از یك پژوهش بسیار موفق خبر می دهند. ولی معمولا چنین اتفاقی به ندرت رخ می دهد، زیرا تئوری های تولید شده بسیار كمتر از واقعیت های مورد پژوهش هستند.
زمانی كه بحث توسعه در ایران مطرح می شود باید به میراث بشر و عقلانیت بشر در ادبیات توسعه به دیده احترام بنگریم. نباید تصور كرد كه این تئوری ها محصول كشورهای مغرب زمین هستند و برای ما كارآمد نیستند. این تئوری ها عصاره ۵۰۰-۴۰۰ سال تفكر و اندیشه نوابغ بشری است. بنابراین باید بكوشیم معضلات توسعه در ایران را با تمسك و توسل به آنها حل كنیم و تبعاً این نظریات می توانند واقعیات را برای ما توصیف كنند. نقطه ابتدای كار این است كه به سوال چیستی پاسخ دهیم. اینكه آیا می توانند واقعیات را با یكدیگر مرتبط كنند؟ پدیده هایی كه به طور منفك توصیف شدند چه ارتباطی با یكدیگر دارند و در واقع به سوال چرایی پاسخ دهند. آیا می توانند به پیش بینی بپردازند و نزدیك نمایی كنند. نظریات همانند ذره بین این امكان را برای ما فراهم می كنند كه مسائل را واضحتر ببینیم. به ما می گویند كه به دنبال چه چیزی بگردیم و در واقع مشاهدات را فهرست برداری می كنند، تجربیات ما را فشرده سازی می كنند، اجزای غیرمرتبطی كه در بحث توسعه وجود دارد را به هم مرتبط می سازند و یك رابطه نظام مند میان آن اجزاء فراهم می كنند.
مباحث اشاره شده مبنی بر نظریاتی كه مبتنی بر قیاس بعد از تجربه هستند قابل طرح است. ادبیات توسعه در مغرب زمین و تئوری های توسعه ارائه شده، همگی مبتنی بر قیاس بعد از تجربه هستند. امر توسعه ابتدا در اروپای غربی، آمریكا، ژاپن و كشورهای دیگر رخ داده است و سپس دانشمندان آن را به مثابه پدیده ای پس از وقوع تئوریزه كردند. بنابراین تئوری ها امری پسینی و پس از وقوع هستند و ما باید این تئوری ها را به طور عمیق درك كرده و سپس نقادی كنیم. نه اینكه درصدد عیب جویی برآییم، بلكه نقادی از این حیث كه این تئوری ها تا چه میزان می توانند با اقتضائات جوامع ما انطباق داشته باشند. اینكه آیا تئوری های غربی توسعه قابل تعمیم هستند یا خیر؟ با زمینه های فرهنگی ما سازگارند یا نه؟ اگر سازگار بودند از آنها استفاده كنیم. ولی نباید این پیش فرض پوزیتیویستی را داشت كه بدون فروکاست سازگارند و الزاماً دارای تعمیم و تسری با فضای ذهنی و واقعیات عینی جامعه ما هستند. بنابراین عقل اقتضا می كند كه در بحث نظریات توسعه از تجربیات بشری استفاده كنیم و رفتن به راه توسعه را بر قواعد تجربه شده در كشورهای توسعه یافته و پیشگامان توسعه مبتنی كنیم. قیاس بعد از تجربه حكم می كند كه از تجارب بشری و راه مكرری كه كشورهای مختلف از طریق آن به توسعه رسیده اند استفاده كنیم. زیرا این قواعدِ توسعه، در كشورهای مكرری تست شده و جواب گرفته اند و بهتر است كه ما نیز از آنها استفاده كنیم. قواعد توسعه از جمله قواعد علوم انسانی به ما این هشدار را می دهند كه نمی توان آنها را در یك فاصله پنج دقیقه ای به صورت قاعده درآورد. بلكه این قواعد ممكن است هر ۱۵۰ سال یكبار تكرار شوند. و ممكن است در طی عمر ما اصلاً تكرار نشوند. بنابراین قواعد توسعه بعضاً در آزمایشگاه تاریخ، قابل رصد و شناسایی هستند. متفكرانی مانند بُدن و ماركس تاكید بسیاری بر مطالعه تاریخ داشتند. پیش تر نیز امام علی به فرزند خود فرمود «تاریخ را مطالعه كن؛ من تاریخ را آنچنان مطالعه كردم كه گویی با آنها زندگی كرده ام و گویی اشتباهات یا تجربیات موفق یا ناموفق آنها را به چشم دیده ام و از آنها عبرت گیری كرده ام». علت اینكه ابن خلدون كتاب خود را به نام «عبر» نام گذاری می كند، این است كه در واقع كشورها و ملت های مختلف باید از تجربیات دیگران عبرت بگیرند و تبعاً در بحث توسعه نیز چنین اقتضایی وجود دارد كه ما تاریخ كشورهای توسعه یافته را بخوانیم، نظریات آنها را مورد مطالعه قرار دهیم و عقلانیت كپسولی شده آنها را كه در قالب نظریات توسعه جمع بندی شده است در دستور كار قرار دهیم و استفاده كنیم.
از سوی دیگر باید نگاه تامل آمیزی هم به این نظریات داشت. اینگونه به نظر می رسد كه ما در بحث های توسعه تئوری زده شده ایم، به ویژه در محافل دانشگاهی و آكادمیك و مراكز مربوط به توسعه به نسبت زیادی توسعه می خوانیم. در حالی كه تاكید توسعه بر عمل و طی كردن راهی است كه با طی آن راه به مطلوب خود كه دستیابی به توسعه است نائل شویم. بنابراین تئوری توسعه دارای یك رویكرد عملگرایانه قوی است. از این منظر می توان چند نکته در مذمت تئوری و تئوری پردازی بیان كرد. پیش فرض تئوری¬ها، رهایی از قید زمان است، تئوری ها به گونه ای حرف می زنند كه گویی این حرف ها و انگاره ها و قواعد، ابدی و كلی، جهان شمول و ازلی هستند. در واقع تئوری ها به اقتضای ماهیت انتزاعی شان، سعی می كنند از واقعیت ها فاصله بگیرند. مانند حركت یك هواپیما كه هرچه بیشتر از زمین فاصله می گیرد و بالاتر می رود دایره و فضای بیشتری را می بیند، تئوری ها نیز اینگونه هستند. به نظر می¬رسد كه تاكید بر نظریه پردازی ها محصول دوره مدرن است، محصول بحثی كه از دكارت شروع شد و بیان كرد من می اندیشم پس هستم. یعنی آن تفكیك و تمایزی كه میان ابژه و سوژه برقرار كرد و ثنویتی كه میان عین و ذهن ایجاد نمود. علاوه بر این ثنویت، ترجیح را به ذهن داد و ذهن را بر عین برتری داد تا جائیکه عنوان کرد که حتی واقعیت های خارجی نیز باید برساخته ذهن باشند. و جهان خارج نیز باید مطابق با ذهن من باشد. لذا به نظر می رسد ماهیتی كه نظریة برخواسته از دنیای مدرن دارد، با این تفكیك و تمایزهایی که قائل می شود، لاجرم ما را وارد فضای دیگری می كند.
بنابراین ستایش، تقدیس و تكریم بیش از حدی كه درباره تئوری ها صورت می گیرد و اینكه هیچ راهی جز تئوری برای درك واقعیت¬ها وجود ندارد، تاكیدات نابجایی است. به ویژه اینكه در تئوری ها عمدتاً بر شباهت ها تاكید می شود. مثلا در تئوریزه كردن مقولات توسعه بیان می شود که كشورهایی توسعه یافته چه فرآیندهای مشتركی داشته اند. در واقع تور ذهنی خود را صرفاً به قصد شكار شباهت ها می اندازیم و تفاوت ها را نمی بینیم. ندیدن تفاوت ها به ویژه در بحث توسعه، فاجعه بار است. تئوری ها می كوشند شباهت ها را شكار كنند و وجوه مشترك و قواعد ثابت توسعه را استخراخ كنند تا توانایی تفسیر پدیده ها و ظرفیت معنی بخشی به آنها اعتلا یابد، در حالی كه در نظریات توسعه به دلیل تاكید بر عمل، تفاوت ها به مراتب بیشتر كمك کننده هستند. زیرا ندیدن تفاوت ها ما را از شناخت های مفیدی كه معطوف به عمل است محدود می كند. بنابراین تاكید تئوری ها بر عام نگری و تعمیم و تشابهات، باعث می شود كه از خاص نگری و تعمیق كه در مقابل تعمیم قرار دارد، محروم شویم. در واقع تئوری ها تعمداً تكثر را نمی بینند و این امر در توسعه فاجعه انگیز است. تئوری ها، تنوعات را به اشتراكات فرو می كاهند و جویای رهایی از تنوع هستند. تئوری ها بیشتر در صدد تفسیر جهان اند، در حالی كه ما در بحث توسعه به دنبال تغییر جهان هستیم. تاكید تئوری ها بر تكریمِ تعمیم و تحقیرِ خاص نگری، مسئله برانگیز است. به ویژه به نظر می رسد در بسیاری از موارد این اشتراكات بر ظواهر و توصیف نكات سطحی و رصد اشتراكات سوری مبتنی است. در حالی كه باطن و ژرفای این تشابهات، با یكدیگر متفاوت اند. در مباحث هرمنوتیكی، ظاهراً فردی كه چاقو به دست دارد و شكم می درد و فرد دیگری هم كه با قصد دیگری چنین می کند هر دو كار مشتركی انجام می دهند. در حالی كه شخص اول، فردی جانی است كه آدم می كشد و شخص دوم، پزشكی است كه می خواهد جان انسانی را نجات دهد.
بدین ترتیب شكار اشتراكاتی كه عمدتاً بر ظاهر پدیده هاست، غلط انداز می نماید. تئوری ها از این جهت، همانند خانه های عنكبوت سست بنیادند. از این رو در این حالت بهتر است به نظریات اكتشافی بپردازیم تا با خاص نگری، به توان تدوین تئوری های جدیدی متناسب با جامعه خودمان دست یابیم. همانند خاص نگری كه نیوتن داشت؛ او افتادن سیب را امری غیرعادی تلقی كرد و با این خاص نگری قانون جاذبه را كه فراگیرترین قانونی است كه تاكنون بشر كشف کرده است، كشف نمود. این اتفاق با تكنیك خاص نگری رخ داد و در امر توسعه نیز می تواند چنین شود. نظریات به طور عام و از جمله نظریات توسعه به طور خاص، محكوم قاعدة كلی تئوری ها هستند. مبنی براینكه، تئوری ها ضمن روشن كردن یک قسمت، ناخودآگاه قسمتی دیگر را تاریك می گذارند. حتی بعضاً قسمت هایی كه در تاریكی باقی می مانند، بیشتر از مناطقی هستند كه روشن شده اند. این قاعدة عمومی تمام تئوری هاست. تعمیمِ این موضوع به توسعه، بسیار بحث برانگیز خواهد بود. تاكید بیش از حد بر تئوری موجب می شود كه به پایان روند فهمیدن و درك كردن و آغاز توجیه برسیم. گاهی اوقات در پژوهش های انجام شده قصد داریم به هر نحوی، تئوری را با واقعیت خود سازگار كنیم، بنابراین باب توجیه و تطبیق زوركی باز می شود. تئوری ها تنبلی ذهنی می آورند و ما را دچار فروكاستن و تقلیل می كنند. تئوری ها باعث می شوند كه معرفت جدید را نادیده بگیریم. اینها نكاتی است كه در مذمت تئوری می توان گفت.
مدخل بعدی این است كه ما در بحث توسعه مسئله محور اندیشه كنیم. در واقع به جای ورود انتزاعی به مباحث، به صورت انضمامی و عینی به مباحث توسعه وارد شویم. تئوری ها ذهنی هستند و قطب مقابل آن عینی نگری است. در واقع در این شیوه مسائل توسعه را ریز می كنیم. به طور مثال گره های ناگشودة توسعه ایران در ۱۵۰ سال گذشته را بررسی كرده و تلاش كنیم هر یك را به صورت پرابلماتیك حل كنیم. بنابراین طرح مسئله منجر به حل مسئله می شود. بدین ترتیب با حل مسئله های مختلف و مربوط ساختن آنها به یكدیگر یك شبه تئوری صورت می گیرد. تئوری كه از دل جامعه ایرانی جوشیده است و تفكر انضمامی است. تفكر انضمامی، تفكر عمل است و تفكر قبل از عمل نیست. در ادبیات دینی ما تاكید بسیار شده كه به همان مقدار كه می دانید عمل كنید، در این صورت شما در موقعیت جدیدی قرار می گیرید و بصیرت جدید پیدا می كنید. نگاه دیگر به بحث توسعه این است كه منطق قیاسی را رها كرده و در نظریه پردازی توسعه، منطق استقرایی را كانون توجه خود قرار دهیم و براساس تفاوت ها عمل كنیم. منطق تفاوت بیان می كند كه توسعه ابتدا در غرب اتفاق افتاد و سپس تئوریزه گردید. در حالیکه چون در اینجا تفاوت اقتضائی وجود دارد و منطق موقعیتی توسعه ما با توسعه غرب متفاوت است، پس بهتر است كه استقرایی به بحث بپردازیم.
از طرف دیگر توسعه در غرب بدون مزاحمت جوامع بیرونی رُخ داد، درحالیکه توسعه در كشورهای غیرغربی، در سایه مزاحمت سنگین جهان غرب اتفاق می افتد. در آن زمانی كه توسعه در غرب به وقوع می پیوست، جهان طبقاتی نشده بود ولی اكنون جهان طبقاتی شده و كشورها به شدت درهم تنیده اند و منافع كشورها تابع حاصل جمع جبری صفر است. بدین معنی كه اگر من ۷۰ درصد سهم می برم، الزاماً شما ۳۰ درصد بیشتر نخواهید برد. این خطای بزرگی است كه توسعه در جهان غیر غربی را بر مبنای توسعه در جوامع غربی پیش ببریم زیرا اقتضائات آنها متفاوت است. بنده نمی گویم كه از آنها استفاده نكنیم، ولی در عین حال به این نكته توجه شود که امر توسعه از جهات مختلفی در جوامع غیرغربی با غرب متفاوت است. به طور مثال بورژوازی كمپرادور و آن بخشی از سرمایه داران و تجار در جوامع در حال توسعه كه منافع شان با منافع كشورهای خارجی گره خورده است، در تضاد با منافع ملی و توسعه ملی عمل می کنند، حال آنکه چنین ساحتی در زمانی که غربی ها مسیر توسعه را می پیمودند وجود نداشت. توسعه در غرب یك فرآیند طبیعی بود، اما توسعه در جهان غیرغربی به یك پروژه تبدیل شده است. توسعه در جهان غیرغربی به دو اعتبار پروژه شده است؛ اولاً اینكه اگر قرار است توسعه در جهان غیرغربی اتفاق افتد، باید به صورت پروژه ای اداره شود. همان اتفاقی كه در چهار كشور آسیای جنوب شرقی رخ داد. در واقع توسعه باید در این جوامع از بالا مهندسی شود، حال آنکه در جهان غیرغربی چنین اتفاق رخ نداد. به اعتبار دوم توسعه پروژه ای است، به این معنا كه در مقابل پروژه ای قرار دارد كه غرب طراحی می كند تا كشورهای غیرغربی توسعه نیابند و به بیان دیگر قدم نهادن در مسیر توسعه در دنیای کنونی در فضایی كاملاً رقابتی است. منافع كشورهای غربی متفاوت است. واقعیت فضای بیرونی این است كه رقابت و دشمنی وجود دارد و طیف ارزش ها به گونه ای است كه سهم بیشتر بردن یكی متضمن كمتر بردن دیگری است. همچنین تفاوت های فرهنگی موجود، واقعیتی است كه در بحث پست مدرنیسم نیز بسیار بدان اشاره شده است.
در هر حال، با توجه به گذشت حدود ۱۵۰ سال از این مباحث، پرونده توسعه نیافتگی ایرانیان همچنان باز است و موضوعی است كه به نظر می رسد باید به شكل استقرائی مورد بحث قرار گیرد. اینكه چرا تجارب نسلی منتقل نمی شود؟ بعضاً ملاحظه شده كه اشتباهات دو سه نسل گذشته باز هم استعداد تكرار دارند.
سرانجام اینکه، باید به جنس دیگری از نظریات، یعنی نظریات مبتنی بر قیاس قبل از تجربه نیز پرداخت. منظور از نظریات مبتنی بر قیاس قبل از تجربه، آموزه های دینی است. این یك واقعیت است و نگاه هنجاری به قضیه نیست. بلكه با نگاه جامعه شناختی، فرهنگ اسلامی بخشی از واقعیت جوامع خاورمیانه است. چیزی كه در مكتب هنجاری مورد بحث در انگلستان و در روابط بین الملل از آن تعبیر می شود، هنجار را بخشی از واقعیت تلقی می كند. هنجار را یك امر ذهنی می دانند که در عین حال به عنوان واقعیت تلقی می¬شود و باید در روابط بین الملل مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین با این دید، زاویه سوم نظریه ایرانی توسعه، معطوف به قیاس قبل از تجربه است. زیرا آموزه های وحیانی كه در قرآن و احادیث آمده است، معطوف به تجربه نیستند و به عنوان یك كالای حاضر و آماده توسط پیامبر به بشریت عرضه شده است. در واقع منبع آن منشا وحیانی دارد. بخشی از نظریات توسعه معطوف به تجربه، بخشی معطوف به عقل و بخش دیگر معطوف به وحی است. تبعاً ممكن است این جنس وحیانی در ادبیات غرب ضعیف باشد. ضمن اینكه در ادبیات غرب نیز می توان به طور قاطع عنوان كرد كه بسیاری از مفاهیم مدرن در غرب، خاستگاه دینی دارند یعنی از دل مسیحیت استخراج شده اند. مردم سالاری و دموكراسی از دل ادبیات مسیحیت جوشیده اند كه پوسته دینی آن افتاده است و خالص مذهبی شده اند. از این منظر بخشی از نظریه پردازی های توسعه می توانند مبتنی بر قیاس قبل از تجربه باشند. یكی از نكات مورد اشاره در ادبیات اسلامی این است كه بحث شود که چه كسی گفته است ما باید به آن جایگاهی برسیم كه غرب رسید. الزاماً اینگونه نیست، که ما تلاش كنیم تا به آن قله ای برسیم که غرب رسید، چون ولی آن قله الزاما در بردارندة تمام اهداف و مطلوبیت های ما نیست، بلكه ما با یك امر اضافی نیز مواجه ایم. بدین ترتیب شكوفایی مادی، تمدنی، علمی و فنی هدف ما است، اما تمام هدف ما نیست. قیاس قبل از تجربه می كوشد كه مادیت را با چاشنی معنویت تركیب كند و حتی بُعد اخروی را در مباحث توسعه وارد كند. زیرا جزئی از مفروضات ذهنی اوست. اعتقادش بر این است كه تمام خوشبختی انسان در ۷۰-۶۰ سال عمر او نیست، یا تمام خوشبختی انسان صرفاً شكوفایی مادی اش نیست. بلكه با یك امر اضافی نیز مواجه ایم و آن بعد روحی و معنوی است. به طور مثال در بحث انسان شناسی، قیاس قبل از تجربه تعریفی از انسان ارائه می كند كه فرازمانی، فرامكانی، فرافرهنگی، فراكشوری، ابدی و ازلی و كهنه نشدنی است. اگر قرار است كه توسعه اتفاق بیافتد باید معطوف به این تعریف باشد. در بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به این مباحث به شدت پرداخته شده است.
مشروح مذاكرات:
با توجه به انتقاداتی كه در باب نظریه مطرح نمودید، این سوال در ذهن نقش خواهد بست كه آیا ممكن است بدون نظریه پردازی، كوچكترین جمله ای را به زبان بیاوریم؟ ( نوری)
نظریه یك مفهوم منعطف است كه میتواند در صورت بندی های مختلفی مطرح شود. تعریف ما از نظریه یك تعریف مدرن است كه معطوف به تجربه و كشف قواعد تكراری است. (دكتر برزگر)
در مباحث بومی سازی نظریات، ایرادی وجود دارد كه به آن پرداخته نمی شود. علوم مختلف دارای قواعدی هستند كه به سادگی نمی توان مفروضات دیگری را برای آنها در نظر گرفت. این امكان وجود دارد كه مفروضات در نظر گرفته شده با یكدیگر جمع پذیر نباشند. ظاهراً نمی توانیم مفروضاتی را برای خود در نظر بگیریم و با آنها لزوماً به توسعه دست یابیم. مولفه های بومی در برخی جوامع اساساً ضدتوسعه اند. (نوری)
نظریه ها یك كل یكپارچه اند و اگر یك جزء، دو جزء و … را دستكاری كنیم و جزء دیگری را جایگزین كنیم، آنها را از حیثیت تئوریك انداخته ایم. با نگاه استقرایی و تفكر انضمامی و تاكید بر مسئله محوری، این اتفاق نخواهد افتاد و توجه بیشتر به یك عنصر جدید، با توجه به اقتضائات جامعه، این ناسازگاری را به دنبال نخواهد داشت، زیرا بخشی از كل یكپارچه اند. اگر به جای واژه بومی سازی از بوم گرایی استفاده شود شاید این ابهام برطرف شود. بوم گرایی به این معنا كه به صورت یك مطالعه اكتشافی و گرند تئوری از درون خود آن اجزاء یك سامانه نظری جدید بیرون آید. (دكتر برزگر)
با نگاه روش شناسی، تفاوتی نمی كند كه متغیرهای وارد شده چه اثری می گذارند چون در هر مدل جایگاه خود را دارند. متغیرها یا مداخله گرند یا میانجی. ممكن است متغیر مداخله گر جهت رابطه را عكس كند. این متغیرها همان فاكتورهای بومی هستند كه وارد تئوری می كنید، تا اثرات مختلف تئوری ساخته شده را تست نمایید. در صورتی كه ابتدا باید تئوری را تست كنید و نتیجه آزمون منجر به كشف متغیر جدیدی می شود كه میتوان نقش آن را بر روی رابطه ها به دست آورد. ( دكتر هنرپور)
از این جمله که «توسعه برای كشورهای غربی یك پروسه و برای كشورهای غیرغربی یك پروژه بوده است» اینگونه برداشت می شود كه برای آنها درون زا و برای دیگران كشور بیرون زا است. سوال قابل ذكر این است كه اگر غربی ها به سراغ كشورهای توسعه نیافته نمی رفتند آیا تغییری در این كشورها رخ میداد؟ (دكتر اسدی)
بی تردید برخورد ما با تمدن غرب دارای اثرات مثبت بوده است و تحرك و انرژی جدیدی را به جامعه ما تزریق كرده و ما را از ركود خارج كرده است. ولی در حال حاضر غرب ممد و كمك رسان ما در مسیر توسعه نیست و مزاحم ماست. به این دلیل كه توسعه كشورهای مختلف، سهم آنها را از منافع كاهش می دهد. (دكتر برزگر)
نقدهای شما در باب تئوری، به میزان كمتری با تئوری توسعه همخوان است، به این دلیل كه جنس نظریه توسعه، مطالعه مقایسه ای و میدانی است و كمتر ذهنی است. این تصور همواره وجود دارد كه هیچ گاه در علوم انسانی بی نیاز از نظریه نیستید، زیرا جنس پدیده ها در علوم انسانی و علوم اجتماعی با جنس پدیده ها در فیزیك متفاوت اند. پدیده ها در علوم انسانی از جنس غیرمادی اند. با این فرض فهم پدیده های علوم انسانی بدون داشتن نظریه امكان ناپذیر است. (دكتر حداد)
ما در هیچ حالتی، به ویژه در علوم انسانی بی نیاز از نظریه نیستیم. تمام نظریات علوم انسانی از ابتدا به ساكن وجود نداشته اند و در یك زمانی با نگاه خاص گرایی شكل گرفته اند. نگاه خاص گرایی به معنای غیرعادی دیدن پدیده هاست كه منجر به استخراج نكته می شود. همه تئوری ها منطق استقرایی دارند، بدین معنی كه از استقراء شروع می شوند ولی پایان هر استقراء، قیاس است و آن لحظه قیاس، تئوری است. ( دكتر برزگر)
تحقیقات اندیشگاه مبتنی بر این بررسی است، كه آیا نظریات به وجود آمده پاسخگوی نیاز فعلی جامعه هستند و یا نیازمند تعریف نظریه جامع تری از توسعه هستیم. در باب متد و روش اصولی تری كه ما را به مقصود غایی برساند، مدل تركیبی را بیان نمودید. سوال اینجاست كه شیوه استفاده از این اجزاء چگونه است؟ نكته دیگر بعد از دستیابی به آن تعاریف، نحوه پیاده سازی است. در مكان، زمان و شرایط پیاده سازی، موانع درونی و بیرونی بروز می كند. همانند مدل های ذهنی و سازه های ذهنی نهادینه شده در هر جامعه، كه بخشی از آنها خوب و بخش دیگر مانع هستند و در متد پیاده سازی وارد می شوند. بنابراین باید به طور هوشمندانه طراحی شوند تا بتوانند سرعت تغییرات را با سرعت نیاز به توسعه تا حدودی هماهنگ كنند. ( مهندس بالكانی)
پرسشی در باب نظریات قیاس قبل از تجربه مطرح است مبنی بر اینكه آیا این نظریات كه در بافت اسلامی وجود دارد، قبل از ۱۵۰ سال اخیر وجود نداشته اند؟ با این وجود چرا خروجی آنها منجر به توسعه نشده است؟ (دكتر اسدی)
به عقیده بنده تمدن سازی در ضمیر ناخودآگاه ایرانیان است. تاكنون با استفاده از قیاس قبل از تجربه، چندین تمدن ساخته ایم. و با استفاده از این ذخیره های فكری باز هم این امكان فراهم است. تبعاً این ذخیره های فكری شرط لازم است ولی شرط كافی نیست. دیدگاه بنده تركیبی است و معتقدم برای دستیابی به توسعه باید از هر سه دیدگاه استفاده نمود. (دكتر برزگر)
نكته چالش برانگیز فرمایشات شما، بحث قیاس قبل از تجربه و آموزه های مذهبی است. سوال قابل ذكر این است كه تا چه اندازه تجربه، عقل و قیاس قبل از تجربه با یكدیگر همگرا هستند. شواهد حاكی از آن است كه در بسیاری موارد با یكدیگر در تعارض اند. این تعارض چگونه قابل حل است؟ نظریات جدید توسعه متمركز بر دفاع از سنت به معنای آداب و رسوم است و نه دفاع از سنت به عنوان یك رویكرد فهم هستی. (دكتر حداد)
سنت مقوله ای جدا از وحی است كه مورد بحث در قیاس قبل از تجربه نیست. در سنت آداب و رسوم، خرافات و موهومات نقش دارند. در قیاس قبل از تجربه بیشتر جنبه وحیانی مدنظر است كه معطوف به عقل است. نحوه مواجه با وحی، عقلانی است به همین دلیل به طور قطع تعارضی میان این دو وجود ندارد. (دكتر برزگر)
بنده با قیاس قبل از تجربه موافقم و معتقدم پذیرفتن آن به معنی حذف بقیه اركان نیست. حكومت و سیاست اسلامی با پرداختن به این نظریه در نگاه توسعه بسیار متفاوت است. در نگاه به توسعه، می توان نگاه دینی و آموزه های دینی داشت. (خانم نیكنام)
مسئله قابل ذكر این است كه در بسیاری از موارد، ارزشها را به عنوان پیش فرض تلقی می كنیم و اساساً آنها را زیر سوال نبرده و وارد دعوای ارزشی نمی شویم. همیشه دعواها ابزاری است و بحث بر سر این است كه كدام یك از المان ها ما را به توسعه می رسانند و یا نمی رسانند. به نظر می رسد بسیاری از مسائل بدون دعوای ارزشی حل نخواهند شد. در بحث های نواندیشی دینی یا الهیات جدید، در بافت دینی این پیش فرض قابل قبول است كه از دین قرائت های مختلف استخراج می شود. اما در بافت های دیگر برای استدلال موضوعات خود، دین به عنوان ابزاری برای معرفت كه در مرتبه بالا قرار دارد و هر چیزی باید با آن تطبیق شود به عنوان پیش فرض در نظر گرفته می شود. و این یكی از مواردی است كه پیش فرض آن باید باید زیرسوال رود و مورد بحث قرار گیرد. (دكتر موسی پور)
نكته بنیادین شما این بود كه مباحث ابزاری است و ارزش ها، بیشتر مفروض گرفته می شوند و مورد بحث قرار نمی گیرند. از آن جمله علقه به سنت و دین. كشورهای توسعه یافته غربی نیز بخشی از سنت های خود را حفظ كرده اند. سنت ها حلقه ارتباط به گذشته هستند. ملتی كه گذشته ندارد، آینده نیز نخواهد داشت. ایرانیت ما به این است كه كه سنت های مولد را حفظ كنیم. ( دكتر برزگر)
در رابطه با بحث قیاس قبل از تجربه، باید به این موضوع توجه نمود كه تعریف شما از توسعه چیست كه براساس آن، قیاس قبل از تجربه را بخشی از فرآیند طراحی آن نظریه می دانید. به نظر می رسد كه تعریف شما از توسعه منوط به تعریفی است كه عموماً مورد پذیرش بخشی از جامعه ما است. مبنی بر اینكه توسعه، ایجاد بهبود و بهتر كردن وضعیت معاش و وضعیت اخروی افراد است. در حالی كه با نادیده گرفتن وضعیت اخروی افراد، این چالش به سادگی قابل حل خواهد بود و به تعاریف مورد اجماع جهانی نزدیك می شویم. این امكان وجود دارد كه با تفكیك منطقی، حداقل برای یك دوره گذار در جوامعی مثل ایران، این معادله قابل حل گردد. بدین معنی كه مكانیزم حل مسائل این دنیوی را به قیاس بعد از تجربه و نظریات مسئله محور ارجاع دهیم و مسائل آن دنیوی را به قیاس قبل از تجربه واگذار نماییم. (دیوسالار)
نظریات طراحی شده قصد دارند جایگاه جهانی ایران را ارتقاء دهند. با این هدف نمی توان قیاس قبل از تجربه را نادیده گرفت. به این علت كه الگوی اسلامی پیشرفت در حال طراحی است و عمدتاً مبتنی بر قیاس قبل از تجربه است. (دكتر برزگر)