نظریات پساتوسعه چگونه به نقد تخریب منابع طبیعی می پردازند

شهروز فروتن كیا- عضو کارگروه منابع ملی
توسعه به معنای فرایندی است که طی آن قابلیت ها یا توانایی های بالقوه یک شیء یا موجود زنده تحقق یافته و آن شیء یا موجود زنده به حالت طبیعی و کامل خود در می آید. بین سالهای ۱۷۵۹ (وولف) و ۱۸۵۹(داروین) بود که معنای توسعه از دگرگونی به سوی حالتی مناسب، به دگرگونی به سوی حالتی کاملتر، تغییر یافت. انتقال این استعاره زیست شناختی به حوزه اجتماعی در ربع آخر قرن ۱۸ رخ داد. یوستوس موزر، بنیانگذار محافظه کار تاریخ اجتماعی، از سال ۱۷۶۸ واژه توسعه را برای اشاره به فرایند تحول تدریجی جامعه، بکار برد. در حوالی سال ۱۸۰۰، فعل توسعه یافتن به فعلی انعکاسی تبدیل شد و مفهوم «خودتوسعه یابندگی» رواج یافت. مفهومی که برآمده از برداشت هگل از تاریخ و داروین از تکامل تدریجی بود و  با صبغه علمی آثار مارکس تقویت می شد. وقتی این مفهوم به زبان عمومی راه پیدا کرد، قدرت استعماری زیادی یافت و خیلی زود مورد استفاده سیاستمدارن قرار گرفت.
دیدگاه های وابستگی و نظام جهانی، که نظریه های غالب توسعه در اواخر دهه ۱۹۶۰ تا اواخر دهه ۱۹۷۰ بودند با دیدی ساختار گرایانه، حلقه های روابط اقتصادی کلان میان کشورها را مبنای تحلیل توسعه و توسعه نیافتگی قرار داده بودند. اما جریان نوسازی و توسعه در کشورهای جهان سوم در دهه های اخیر با مسائل و دشواریهای فراوانی همراه شد که به نظر می رسید علت اصلی آن جنبه تقلیدی بودن سیاستها و سیاستگذاریها و پیروی کورکورانه، سطحی و غیر انتقادی از آن باشد. در نتیجه چنین سیاستها و برنامه هایی، در عمل نه تنها توسعه و ترقّی موعود و مورد انتظار، تحقق نیافت، بلکه عقب ماندگی و وابستگی، تشدید شده و تعمیق یافت. 
نظریات پساتوسعه از چه می گویند؟
نظریه ما بعد توسعه که همچنین پساتوسعه  یا ضد توسعه نیز از لحاظ مفهومی نامیده می شود روند شکل گیری و نقد نظریات توسعه را مد نظر داشته  و نقد برتری ماندگار نظریات توسعه را در دستور کار خود قرار داد و  تقدم وتفوّق شمالی- غربی به بقیه جهان را در بطن خود جای داده است. پسا توسعه با طرد کامل توسعه نضج گرفت – بخصوص در دهه  1980 –  و در مجله توسعه با عنوان «بذری برای تغییر » و در میان متفکرانی از آمریکای لاتین (استوا، اسکوبار)؛ هند (ناندی، رهنما، ویشاناتان، شیوا، آلوارس)؛ مالزی؛  فرانسه (لاتوچه، واچون)؛ سوئیس (ریست)؛ آلمان (ساچه)؛ و انگلستان (سی براک)  خود را برجسته ساخت. پسا توسعه به طور بسیار دقیقی نارضایتی خود را از مفهوم و عمل «توسعه» نشان داد، اما  این نارضایتی به معنای جست و جو برای یافتن  نسخه جدیدی از توسعه نیست بلکه به معنای رد کل توسعه و درخواست برای جایگزینی برای آن، می باشد.
گفتمان پسا توسعه در مسائلی از قبیل نقد مدرنیته غربی، روشنگری و پیشرفت علمی-تکنیکی با بسیاری از دیدگاه های دیگر از قبیل تئوری انتقادی، پساساختارگرایی و جنبش های اکولوژیکی همانندی دارد. برای نمونه نظریه های پسامدرن انواع نظریه های معتقد به پیشرفت تاریخی را که جهت پیشرفت را یا به سمت سطوح بالاتری از تمدن بشری و یا باور به رهایی انسان، می دانستند- به چالش جدی کشیدند. نظریات پسامدرن  با اعلام پایان و مرگ بسیاری از مفاهیم، گفتمانهای پیشرفت در قالب روایتهای کلان و فراروایت ها را به چالش کشیده اند.
به بیان دیگر مجموعه ایده های انتقادی به پارادایمهای توسعه و ضدتوسعه یا دیدگاههای مؤید شکست نظریات نوسازی و وابستگی در زیرمجموعه پارادایم پساتوسعه مطرح شدند و در واقع پساتوسعه منتج از  انتقادهای مختلف بر توسعه بوده است که بیش از هر چیز ریشه در فرهنگ، طبیعت و ریشه در انسان دارد. مکتب پساتوسعه ادعا می کند که زمان آن فرارسیده است تا در مورد جایگزین های خود توسعه و نیز راههای متفاوت جهت رسیدن به توسعه در جهان سوم بیاندیشیم. به جای تعقیب رشد اقتصادی، صنعتی شدن و نوسازی، پسا توسعه برآنست که ایده آل های توسعه فریبنده بوده و ما را وادار می دارد که اینک  به ورای عصر توسعه در دهه های پس از جنگ جهانی دوم، بنگریم.
انتقادات پساتوسعه:
از مهمترین انتقادات پساتوسعه تخریب روز افزون محیط زیست است. از نظر پساتوسعه گرایان امروزه آدمیان با رویکردی ابزاری و فایده گرایانه  با هستی  مواجهه هستند. این نگاه آدمیان در قرون اخیر به محیط زیست هم سرایت کرده است و رویکرد مالکانه و متصرفانه آنها چنان بسط یافته است که گویی کسی نسبت به طبیعت مسئولیتی ندارد. این نوع نگاه و رویکرد انسان مدرن به طبیعت و محیط زیست که ریشه در مبانی اندیشه انسان  بورژوای مدرن دارد، به وضوح در فلسفه اخلاق فایده گرایی توجیه می شود. در فایده گرایی که بعد از عصر روشنگری و انقلاب صنعتی به مثابه  فلسفه زندگی بورژوازی غربی پذیرفته می شود و گزاره هایش مبتنی بر سوژه باوری دکارتی است، انسان به عنوان سوژه مدرن در مرکز هستی و کائنات قرار می گیرد. در فایده گرایی، فعل اخلاقی آن است که متضمن کسب بیشترین لذت و خوشبختی و دفع بیشترین رنج و درد برای بیشترین افراد جامعه باشد. اساس آن مبتنی بر اصل فایده است: بیشترین خوشبختی و لذت برای بیشترین افراد جامعه. نتیجه فوریی که از این اصل به دست می آید این است که هر گونه مداخله در طبیعت که بیشترین حد آسایش و رفاه را برای آدمیان به بار آورد، مطلوب است. فلسفه اصالت لذت در همراهی با تقلیل گرایی مبتنی بر جهان بینی مکانیکی به دست آمده از فلسفه مکانیکی نیوتن، به جهان به شکل اشیاء و پدیده های منفک و مجزا می نگرد که هیچ ماهیت زنده و به هم پیوسته ای ندارد.
تقلیل گرایی نسبت به طبیعت:
تقلیل گرایی نسبت به طبیعت در حاکمیت عقل ابزاری نهفته است که ذاتا اقتدارگرا و سلطه جو می باشد و سودای تسلط بر طبیعت به منظور استثمار مطلق اش را دارد.  عقل ابزاری معطوف به قدرت است نه معطوف به کشف حقیقت. نگرش تقلیل گرایانه و مفهوم سوژه دکارتی به کمک علم اثباتی و تجربی، همه توان نظری و عملی خود را به کار می گیرد که چگونه طبیعت را به تسخیر انسان در آورد. در این بینش مکانیکی، ارتباط اشیاء و پدیده ها به شکل ارگانیک و بر هم کنشگر نیست و برای شناخت روابط و پدیده ها جامعیتی منظور نمی شود. در کشاورزی رایج که مبتنی بر این دیدگاه مکانیکی استوار است به خاک نه به عنوان بستری زنده و پویا که در بردارنده مجموعه موجودات زنده و بر هم کنشهای زیستی، فیزیکی و شیمیایی است، بلکه به عنوان صرفا یک محیط فیزیکی غیر زنده نگریسته می شود که انسان این اجازه را دارد با ابزاری که همان عقل اقتدارگرا در اختیارش قرار داده است و با استفاده از ماشین آلات، کودها و آفت کشهای شیمیایی و نهاده های دیگر، ساختار و کارکرد آن را به طور  کلی دگرگون سازد. در این دیدگاه منابع طبیعی همواره به شکل ابزاری و درست به مثابه منابع دیگری همچون نهاده ها و نیروی کار ارزش گذاری شده اند و ارزش ها و کارکرد های زیستی و بوم شناختی طبیعت از نظر دور مانده است. 
جایگاه طبیعت در نظریات توسعه:
در دیدگاه تقلیل گرایی مبتنی بر عقلانیت ابزاری مدرن، رویکرد کل گرایانه و جامع نگر به طبیعت که در آن تمام اجزا و عناصر زنده و غیر زنده طبیعت در پیوندی ارگانیک با یکدیگر در راستای تداوم و پایداری محیط زیست حرکت می کند مورد چشم پوشی قرار گرفته است و در مقابل آن، دو ویژگی اصلی تقلیل گرایی در قبال محیط زیست یعنی بی توجهی به ماهیت زیستی طبیعت و به رسمیت شناختن فقط و فقط یک راه برای رسیدن به هدف مورد اقبال و توجه قرار می گیرد. مثلا در سیستم های کشاورزی مدرن که بر نظریه تقلیل گرایی یا ساده نگری استوار می باشد، به کشاورزی به عنوان بخش مهمی از فعالیت های انسان که امروز هم نقش اساسی در تخریب محیط زیست و انهدام شبکه های غذایی دارد مثل یک صنعت می نگرد و ماهیت بیولوژیکی آن در نظر گرفته نمی شود و با حذف روابط پیچیده بیولوژیک بین پدیده های زیستی، سعی در حل مسائل در کوتاه مدت دارد و فقط رسیدن به حد اکثر منفعت اقتصادی مد نظر می باشد.
 بنابرین چنانچه همزمان با صنعتی شدن یك جامعه به امر مهمی چون محیط زیست توجه نشود، نه تنها توسعه اقتصادی حاصل نخواهد آمد، بلكه گرفتاری های زیادی به بار می آید كه گاهی منافع حاصله از یك فعالیت صنعتی برای جامعه را در دراز مدت كلا در راه جبران خسارت وارده از آن صرف خواهد نمود. در حالی كه در بسیاری از موارد با كاربرد تكنولوژی سازگار هم محیط زیست محافظت می گردد و هم با استفاده از پسماندهای باقیمانده از یك فعالیت صنعتی دیگر، نه تنها از به هدر رفتن منابع طبیعی و انسانی تا حدود زیادی جلوگیری می شود بلكه با حفظ منابع تجدید ناپذیر یك كشور، به همراه حفاظت محیط زیست به بودجه اقتصادی جامعه نیز كمك شایانی خواهد شد. بدون شك، توسعه وتحولات صنعتی امكانات رفاهی بسیاری را در اختیار جوامع انسانی قرار داده است. لیكن مشكلات زیست محیطی متفاوتی را نیز به موازات آن ممكن است برای جامعه فراهم آورد. این مشكلات گاها ناشی از خود تكنولوژی نبوده، بلكه به دنبال عدم توجه به نتایج جانبی و كاربرد نادرست تكنولوژی و بالاخره عدم توجه به مقررات و ضوابط حاكم ایجاد می شود. 
منبع: ماهنامه همشهری – شماره ۱۲۳ – شهریور ماه ۱۳۹۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/iranvisi/domains/iranvision1404.com/public_html/wp-includes/functions.php on line 4759

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/iranvisi/domains/iranvision1404.com/public_html/wp-includes/functions.php on line 4759