مقدمه
متن حاضر، حاصل مباحث کارگاه نگاه به تاریخ جهان از منظر توسعه است که در جلسات حضوری کارگروه فرابازی توسعه اندیشگاه طرح هزاره (طه) در پاییز و زمستان سال ۱۳۹۲ خورشیدی صورت گرفته است. هدف از برگزاری چنین کارگاهی دستیابی به زیربنای تحولات تاریخی منجر به گشایش یا تحدید دسترسی به حق مالکیت درجوامع یا تمدنهای بدوی تا مدرن جهان بود که با اتکا به ردیابی کیفی و کلی هشت بُعد دسترسی به حق مالکیت یعنی تخصص گرایی، فناوری، سازه ذهنی، جغرافیا، حکمرانی،نظامی گری، سازمان و بازار انجام پذیرفت. امید است این مباحث به درک ازسازوکارهای تعاملی اجتماعی برای شکستن قفلهای تاریخی توسعه ایران کمک کنند. نوعبرگزاری این کارگاه به صورت تحلیل تاریخی و توسعهای به ترتیب توسط آقایان قاسم خردمندی و رضا مجیدزاده در کنار پرسش و پاسخ اعضای کارگروه و مشارکت کنندگان میهمان بوده است و تلاش شده تا در پیاده سازی فایلهای صوتی این کارگاه، تنها افعال از حالت محاوره به حالت رسمی تغییر کنند و ساختار کلی بیان مطالب حفظ شود.
تاریخ بسیار مهم است. اهمیت تاریخ تنها به درس گرفتن و عبرت از سرگذشت نیاکان مربوط نمیشود بلکه تاریخ به خاطر کشف قید و بندهای گذشته برای انتخابهای امروزی و وابستگی به مسیر طی شده، اهمیت فراوانی دارد. وابستگی به مسیرگذشته، ویژگی اصلی هر ارگانیسمی است که از درجه آزادی رفتارهای آتی آن میکاهد. برای نمونه، فاصله میان ریلهای راه آهن در بیش از دویست سال پیش تحت قید اندازه محور ارابه هایی بود که بیش از دو هزار سال قبل طراحی و ساخته شده بودند! بدین ترتیب نگاه به تاریخ، امکان درک بهتر از معمای توسعه و ساختار قفلهای تاریخی بر سوزن مسیر قطار توسعه را به دست میدهد.
جامعه انسانی از شکل بدوی به شکل پسامدرن امروزی تطور یافته است. طبق شواهد موجود، انسان ماهر، اولین گونهای بوده که از ابزار استفاده میکرده است. اما پیش از پیدایش انسان نئاندرتال در عصر یخبندان یعنی چیزی در حدود بیش از سیصد هزار سال پیش، جامعه انسانی متشکل از گروههای گلهای بود که از ابزارهای بسیار بدوی برخوردار بودند و سطح بسیار ناچیز و قابل اغماضی از تخصص وجود داشت. در هزاره چهاردهم تا یازدهم انسان کرومانیون پدیدار گشت؛ در مقایسه با انسان نئاندرتال، او از سنگ و استخوان ابزارهای بهتری ساخت و انقلاب کشاورزی رخ داد و در مناطقی که مساعد کشاورزی نبود نیز دامداری رشد کرد. به تدریج که تخصص ابتدایی درساخت ابزارها، کشاورزی، شکار و دیگر فعالیتها افزایش مییافت، محیط مبادله اجتماعی نیز پیچیدگی بیشتری پیدا میکرد. قبایل مختلف انسانی در یک عرصه معین ازتولید تخصص یافتند و همراه با افزایش دانش آنان درباره ذوب فلزات و ساخت ابزار،پیشه وری و صنعتگری نیز به وجود آمد. به این ترتیب، مبنای مبادله بین قبایل مختلف شکل میگرفت و نیاز به قواعدی بود تا امکان مبادله را به وجود آورد. در واقع پیشاز این تقسیم کار اجتماعی، شکار، گردآوری، کشت، دامداری بیشتر به منظور مصرف وبرای نیاز داخلی صورت میپذیرفت. مالکیت، مفهومی است که مقارن با تولید ابزار وشروع مبادله اجتماعی موضوعیت یافت. بنابراین میتوان شروع مبادله اجتماعی را به مثابه آغاز مبادله مالکیت و حق مالکیت بر منابع در نظر گرفت. قواعد مربوط به مالکیت توسط قبایل پایه گذاری شد و دولتی به معنای هابزی در استقرار آن نقش نداشت. وقتیقبایل مختلف با یکدیگر متحد شده و در واقع مبنایی برای تشکیل دولت در نظمی طبیعی پدید میآمد نیز گروههای مختلف بودند که به نهادسازی اهتمام ورزیده و بدون پذیرش آنها امکان تحقق مبادله بر مبنای قواعد فرمایشی دولتی مرکزی وجود نداشت.
البته در کنار افزایش درجه تخصص در فعالیتهای مختلف، تخصص در اعمال خشونت و مزدوری مالکان ابزار تولید برای اعمال خشونت نیز به وجود آمد. متخصصان خشونت یا افراد دارای قوه اعمال زور یا تهدید میتوانستند به عنوان عوامل تقویت قدرت چانه زنی در مبادله نیز به حساب آیند. متخصصان خشونت، یکی از عناصر اصلی در اتحاد قبایل بوده اند به طوری که گروه حاکم از آنها برای تثبیت اقتدار خوددر مقابل قبایل دیگر بهره میبرد. گروههای اجتماعی مختلف در این جوامع تلاش داشتند تا نسبتهای مبادله به گونه ای باشد تا بیشترین منفعت (منابع، حق کنترل برمنابع یا بازدهی ناشی از مبادله) را به دست آوردند. از این روی، هر گروهی از چند قاعده خاص پشتیبانی و برای استمرار یا بسط آن تلاش میکرده است. این قواعد برای کاهش نااطمینانی محیط تعامل انسانی پیاده شدند و برای نسلهای بعدی، هر قاعده اطلاعات کدبندی شده از نسبت مبادله، میزان انتفاع احتمالی و نوع سرمایه گذاری در آن به همراه داشت که انگیزه های متناظر باخود را در آنها ایجاد میکرد. بدین سان مجموعه قواعد به معنای برداری از اطلاعات وانگیزش بود که کنشگران را به سرمایه گذاری در کنشهایی خاص بر میانگیخت. وجود امنیت و فضای با ثبات نیز مهمترین زمینه تحقق مبادله بود چون با استمرار خشونت یا دخالت متخصصان خشونت در فرایند مبادله، ترکیب گروههای اجتماعی دگرگون شده و دوباره گروههای اجتماعی جدیدی وجود داشتند که به طراحی قواعد جدید یا تصمیمگیری برای بسط قواعد پیشین میپرداختند اما در فضای باثبات و صرف نظر از قدرت چانه زنی میان گروهها، ترکیب قواعد به صورت یک ماتریس دارای درایه های (قواعد) مبادله از بردار اطلاعات، سرمایه گذاری و نوآوری متناظر با خود برخوردار بود. این مجموعه ازبردارها را سیستم مینیمال می نامم. هر گروه اجتماعی، از سیستم مینیمال خاص خودبرخوردار است. اتحاد قبایل و تشکیل جوامع بزرگتر دارای دولت به ترکیب ماتریس نهادی هر گروه انجامید. در مواردی که بین گروههای اجتماعی و دولت فضای تعاملی امن و باثباتی وجود داشته، این ماتریس سازگار بوده است. سازگاری ماتریس نهادی راس سیستم مینیمال به این معناست که درایه های (هر نهاد) طبقات اجتماعی مختلف با یکدیگر و با خود دولت، انگیزه های متناقضی ایجاد نکنند. البته این سازگاری به معنای یکسان بودن انگیزه ها نیست بلکه به این معناست که انگیزه های این نهادها افراد را به رفتارهای کاملا متضاد بر میانگیزانند. البته ناسازگاری ماتریس نهادی، به ستیز مداوم میانجامد تا وقتی که ماتریس سازگار شده یا گروههای مولد آنتروپی از سیستم خارج شوند. تاریخ نشان میدهد که گروههای دارای قدرت چانه زنی کمتر در فرایند سازگاری ماتریس، یاحذف شده یا از سیستم جدا شده اند.
به این ترتیب، از نظر پویش تاریخی، قدرت چانه زنی بیشتر یکیا چند گروه به صرفه مقیاس بسط نهادهای خادم منافع آنها و در نتیجه وابستگی به مسیر نهادهای پیشین انجامیده است. تاریخ کشورهای منطقه منا (خاورمیانه و شمال افریقا) به ویژه کشورهای دارای منبع طبیعی مولد رانت غیر رقابتی به روشنی نشان میدهد فرادستان، هیچ انگیزهای برای گشایش دسترسی ندارند و تحدید دسترسی حتی در داخل ائتلاف غالب و در میان گروههای فرادست نیز یک استراتژی غالب است. از این روی نمیتوان به اغماض تصادفی ارابه ران تاریخ در طی مسیر خود دل بست و به گشایش دسترسی از دل ائتلاف غالب چشم داشت. عدم انطباق بین چشم اندازهای مطلوب و سازماندهی مکانیزم تحقق این چشماندازها (ساختار اجتماعی و قواعد بازی مدنظر هر گروه) در این گونه کشورها به حدی شدید است که امکا ناستقرار در مسیر دسترسی باز یا میل به سمت آن را به شدت میکاهد. در بیشتر مواردنیز به علت شكنندگی حكومتها، بازار سیاسی به شدت غیررقابتی و فضای دسترسی محدود بوده است. به دیگر سخن، ماتریس نهادی (قواعد بازی) چنین کشورهایی به شدت ناسازگار است.
آیا سازگارسازی سیستم مینیمال یک استثنا در تاریخ جهان است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش لازم است تا چارچوب نظری مناسبی اتخاذ شود. در واقع پاسخ هر پرسشی، به سرمشق فکری حاکم بر ذهن پاسخ دهنده بستگی دارد. اگر نهادها را به مثابه قفس آهنین به حساب بیاوریم که امکان شکستن قفل وابستگی به مسیر تاریخی آنها وجود ندارد آنگاه نمیتوان قاعده ای برای سازگارسازی بهینه سیستمهای مینیمال اندیشید. اما در صورتی که افق دید به پویاشناسی تحول سیستمهای مینیمال و بردار حقوق مالکیت و اثر انگیزاننده آن بر روند توسعه گسترش یابد آنگاه میتوان با اتکا به ابزار تحلیلی سیستمهای پویا به ارزیابی شرایط و مکانیزمهای گذار به مسیر مطلوب توسعه پرداخت. از این منظر، توسعه یک فرایند پویا است که بردار حقوق مالکیت،ورودی آن را تشکیل میدهد و برانگیزاننده آن به شمار میرود. در واقع فرایند توسعه متغیر سطح است و تغییرات آن نیز متغیر نرخ به شمار میرود.در این مجموعه میخواهیم در مورد نگاه توسعه ای به تاریخ جهان گفتگو کنیم.
مقدمه
فصل اول- چارچوب تحلیلی مبتنی بر دسترسی به حق مالکیت
فصل دوم- ابزار و مالکیت؛ تاریخ غیرمکتوب بشری
فصل سوم- انسان مدرن؛ خروج از افریقا
فصل چهارم- تمدنهای هلال حاصلخیز
فصل پنجم- تمدنهای هلنی
فصل ششم- افول حالت طبیعی تمدنهای باستانی
فصل هفتم- قرون میانی در شرق و غرب
فصل هشتم- رنسان در غرب
فصل نهم- انقلاب صنعتی در غرب
فصل دهم- چالشهای توسعه در شرق