چرا اقتصاد عقب افتاد؟
شرق: توسعه را در ايران بوروکراتها مينويسند نه نخبگان و با تعويض آنها نيز همه آن برنامهها فراموش ميشود. نخبگان ما و بورژوازي ملي ما در اينها کاملا غايب است و به همين دليل است که توده ما توده ميماند و طبقه متوسط ما نميتواند بازي خودش را انجام دهد و نزاعي پنهان بين طبقه متوسط و طبقه حاکم شکل ميگيرد. اين بخشي از تحليل يکي از سخنرانان حاضر در همايش روز گذشته توسعه ايران، فرصتها و چالشها در دانشگاه علامه طباطبايي بود. متخصصان حاضر در اين نشست چالشها و دلایل عقبماندن ایران را به بحث گذاشتند و از زواياي فرهنگي، دموکراسي و محيط بينالملل به اين عدم توفيق پرداختند.
چند دهه زمان براي تحقق اهداف چشمانداز ۱۴۰۴ لازم است
علي خرم، ديپلمات باسابقه ايراني و نماينده پيشين ايران در دفتر اروپايي سازمان ملل
روابط بينالملل ظاهرا در ۴۰ سال گذشته مانعي در برابر توسعه ايران بوده است و جامعه بينالملل در اين مدت عادت کرده است که همواره در فضايي امنيتي و سياسي به ايران نگاه کند و اقتصاد، تجارت و هرگونه مظهري از توسعه در خدمت اين کنش و واکنش قرار گرفته است. همين امروز هم در روابط ما با اروپا بهجاي تمرکز بر اقتصاد و تجارت بر مسائل سياسي تمرکز کردهايم که هم باعث نگراني آنها ميشود و هم امکان حساب بازکردن روي ايران به عنوان يک شريک تجاري را از آنها ميگيرد. جمهوري اسلامي براي فراهمکردن شرايط تعامل سازنده بايد قبل از هر اقدامي تصويري واقعگرايانه از خود در نظام بينالملل داشته باشد. اگر واقعگرايانه به برنامه چشمانداز توسعه که در سال۸۴ داشتيم، نگاه کنيم، اين سؤال مطرح ميشود که منطقه غرب آسيا در سال۸۴ چه وضعيتي داشت که ما ميخواستيم از آنها عبور کنيم؟ اگر کشورهاي اين منطقه را برحسب درآمد سرانه با روش برابري قدرت خريد (ppp) دستهبندي کنيم، براساس گزارش صندوق بينالمللي پول (IMF)کشورهايي مانند قطر، امارات، بحرين، کويت، عمان، عربستان، افغانستان، ترکيه و ترکمنستان وضعيت بهتري نسبت به ايران داشتند. ايران با درآمد سرانه هشتهزارو ۵۳۵ دلار در رده يازدهم قرار داشت و اگر قرار بود سند چشمانداز محقق شود، از نظر درآمد سرانه حداقل بايد ۴۰۰ درصد رشد ميکرد تا به درآمد سرانه قطر برسد و آن هم با اين فرض که هيچکدام از ۱۰ کشور پيشتاز در اين مدت هيچ پيشرفتي نميداشتند. رقباي اصلي ايران در منطقه از نظر اقتصادي تجاري اسرائيل، ترکيه، امارات و عربستان و از نظر علمي صنعتي اسرائيل و ترکيه هستند. براساس يکي از گزارشهاي دانشگاهي اگر ايران با همان آهنگ رشد اقتصادي پنج، ششدرصدی آن سالها به رشد ادامه ميداد، در سال ۱۴۰۴ کشورهاي ترکيه، عربستان و امارات در صدر جدول قرار ميگرفتند و رتبه ايران تا رده پنجم منطقه رشد ميکرد. بااينحال همانطور که خودتان ميدانيد، دوران حکمراني احمدينژاد و تحريمها باعث شد ما حتي از همان رشد اقتصادي پنج، ششدرصدی هم فاصله بگيريم و امروز شاهد رشد منفي هستيم. در سال ۱۳۹۶ اگر درآمد سرانه رقباي ايران در منطقه را رديف کنيم، ميبينيم که ايران فقط يک رتبه رشد کرده و در رده دهم منطقه قرار گرفته است و متأسفانه فاصلهاش با کشور قطر که پيشتاز منطقه است، از فاصله چهاربرابري در سال۸۴ به فاصله ۶٫۵ برابري در سال۹۶ رسيده است. به نظر من متأسفانه در کشور ما تاکنون بر سر توسعه، حتي توسعه اقتصادي صنعتي اجماع به وجود نيامده است و از سويي کشورمان موردتهاجم منطقه و جهان قرار گرفته است. اگر ما از اين درگيريهاي منطقهاي و جهاني فاصله بگيريم و بر سر توسعه به توافق برسيم، آنگاه ميتوانيم اميدوار باشيم در چند دهه بتوانيم چشماندازي را که براي سال ۱۴۰۴ داشتيم، در آن زمان تحققیافته ببينيم. خرم در ادامه سخنانش با ذکر خاطرهاي از دوران سفارتش در چين گفت: به ياد دارم در ديداري که در سفر مرحوم هاشميرفسنجاني به چين با رئيسجمهور اين کشور داشتيم، رئيسجمهور چين به مرحوم هاشمي گفت: تصور ميکنيد شما تنها کشوري در دنيا هستيد که با آمريکا دشمني داريد؟
بسياري از کشورهاي دنيا از آمريکا بدشان ميآيد؛ اما روش ما با روش شما متفاوت است. ما دنبال قويکردن خودمان خواهيم رفت. عين اين جملات را بعدها ما از زبان ماهاتير محمد و حتي رهبر ويتنام هم شنيدهايم که اين آخري وقتي چنين جملهاي به ما گفت، آقاي هاشمي با تعجب به او نگاه کرد و گفت: آمريکا اين همه بلا سر شما آورده، اين ديگر چه حرفي است که شما ميزنيد؟ در واقع سخن من اين است که ايران بايد به سمت آن برود که از سياست براي اقتصاد خرج کند؛ نه آنکه از اقتصادش براي سياست خرج کند. اگر بتوانيم اقتصادمان را قوي کنيم، آنگاه ميتوانيم حرفي براي گفتن داشته باشيم.
توسعه در ايران با وابستگي تعريف شد
تقي آزادارمکي، جامعهشناس
دغدغه نيروهاي اجتماعي که مشروطه را شکل دادند، علاوه بر دموکراسي، توسعه نيز بود؛ اما تقلبي که پهلوي اول انجام داد، اين بود که قصه توسعه ايران را عوض و توسعه ملي را به يک توسعه وابسته تبديل کرد و اين چرخه وابستگي ادامه پيدا کرد. روشنفکران حامي او هم اين ادعا را تکرار ميکردند که ايران بهجاي دموکراسي، نيازمند توسعه، آنهم با اين تعريف رضاخاني و غيرملي است. جامعه ايران که به لحاظ تاريخي يک جامعه طبقاتي بود، امروز بيشتر از گذشته طبقاتي شده است؛ بااينحال روشنفکران سازوکارهاي طبقاتي در ايران را ناديده گرفتند و مفهوم دولت-ملت يا بهتر بگويم دولت-توده شکل گرفت و ما يک دوگانه نيروهاي سياسي راست و چپ را از دوره رضاخان تا امروز داريم. اين دوگانه اصرارش بر اين است که سازوکارهاي طبقاتي را نبيند. اين طبقات که از نظر من سه طبقه پايين، متوسط و صاحبان قدرت هستند که به کلي ناديده گرفته شدند و آن دوگانه دولت-توده، محور برنامههاي توسعه بودهاند. مثلا انقلاب سفيد شاه اقدامي توسعهگرا به نفع توده عليه حاکميت فئودالي موجود بود. برنامه توسعه در متن تاريخي خود که از دموکراسيخواهي فاصله گرفت، به اين سمت رفت که سازمان توسعهاي به ابزاري براي حمايت يا سرکوب توده تبديل شد. کاري که در همه دولتها و سازمانهاي برنامهوبودجه انجام شد و انجام شده، صرفا برنامهريزي براي توسعه است و در همان هم توسعه سياسي ناديده گرفته شده. در بحث توسعه سياسي، بايد الزامات بومي و ملي اساس توسعه ميبود؛ اما در عمل چنين نشد. در واقع سخن من اين است که خود توسعه فراموش شد و سامانِ توسعه به مسئله اصلي دولتها تبديل شد که محصول آن تلاش ۸۰ساله در ايران براي سازمانسازي است. دوره پهلوي اول مجلس هر روز يک قانون تصويب ميکرد. امروز هم در مجلس ما هر روز يک قانون تصويب ميکنيم. اين همه قانون نوشته ميشود، نه براي آنکه نهادسازي شود، بلکه براي اينکه سازمانها طراحي و تأسيس شوند؛ يعني سياست اصلي توسعه در ايران به سازمانسازي محدود شد و بهاينترتيب دولتها و نظام سياسي به تنها کنشگر فعال توسعه تبديل شدند. دولتها برنامه توسعه را آغاز ميکنند، پايان ميدهند، سامان ميدهند، برنامههاي دولت و نظام قبلي را فروميريزند و برنامه خود را برپا ميکنند و با پايان کار خودشان، برنامه توسعهشان هم فروميريزد. توسعه را در ايران بوروکراتها مينويسند نه نخبگان و با تعويض آنها نيز همه آن برنامهها فراموش ميشود. نخبگان ما و بورژوازي ملي ما در اينها کاملا غايب است و به همين دليل است که توده ما توده ميماند و طبقه متوسط ما نميتواند بازي خودش را انجام دهد و نزاعي پنهان بين طبقه متوسط و طبقه حاکم شکل ميگيرد. در پژوهشي که من چند سال قبل انجام دادم، از مردم پرسيديم خود را به کدام طبقه متعلق ميدانند؟ بيش از ۷۰ درصد مردم ايران خود را متعلق به طبقه متوسط ميدانستند؛ درحاليکه ما ميدانيم ۷۰ درصد مردم ايران در طبقه پايين قرار دارند؛ يعني بخش بزرگي از جامعه ارزشهاي طبقه متوسطي را دوست دارد؛ اما اصلا به آن تعلق ندارد. چه کسي اين ذهنيت را در اين افراد ايجاد کرده است؟ هم دولت با رسانههايش و هم طبقه متوسط که برخلاف توان اقتصادي ضعيفش، توان فرهنگي بسيار زيادي دارد و با اين توليدات فرهنگي، ارزشهاي خود را در جامعه غالب کرده است. اگر ما در آغاز برنامه توسعه را با سازوکارهاي اجتماعي خودمان تعريف کرده بوديم، با هيچکدام از اين شرايط روبهرو نبوديم. راهحل مشکل نيز امروز چيزي نيست جز بهرسميتشناختن سازوکارهاي اجتماعي ايران و واقعيتهاي اجتماعي و طبقات جامعه و اين است که منجر به پالايش سازوکارهاي اجتماعي و آغاز مسير درست توسعه خواهد شد.
لینک خبر:
http://www.sharghdaily.ir/fa/Main/Detail/201499