توسعه كثرت‌گرا

نام کارگروه: توسعه و منابع ملی
رئیس كارگروه: آقای عبدالرسول دیوسالار
شماره جلسه: هفتاد
تاریخ برگزاری: ۱۳۹۱/۹/۲
محل برگزاری: اندیشگاه طرح توسعه هزاره
مدت زمان: ۲ ساعت و سی دقیقه 
حاضرین(به ترتیب الفبا): دکتر علی اسدی، دکتر غلامرضا حداد، عبدالرسول دیوسالار، دکتر محمود فرهادی‌نیا، دکتر مهرداد ناظری، ابوالفضل نوری
غائبین: مهندس فیروز بالكانی  
میهمانان: دكتر محمدجواد غلامرضا كاشی، دكتر مرتضویان فارسانی، دكتر علی اسلامی، صدرا بهشتی
تنظیم‌کننده: سمیه میربراتی
عنوان: توسعه كثرت‌گرا
واژه‌های كلیدی: یكتاانگار، جامعه كثرت‌گرا، منابع كثرت‌گرا  

چکیده: 
این نشست، در راستای سلسله نشست‌های بنیادین در مفهوم‌سازی توسعه برگزار شد که در آن دکتر غلامرضاكاشی مطالبی در این رابطه بیان نمودند و سپس اعضاء به نقد و بررسی ارائه ایشان پرداختند. 

دستور كار جلسه:
با توجه به حضور میهمانان از جمله دكتر غلامرضا كاشی در ابتدا آقای دیوسالار با بیان مطالبی به معرفی اندیشگاه و منحصرا كارگروه منابع ملی پرداختند؛ اینكه آیا مولفه منابع می‌تواند در ‌بافت كلان‌تر و فضای علمی‌تری در رابطه با دیگر مولفه‌ها، تبدیل به یك نظریه توسعه شود. با توجه به مشخص شدن اهمیت مولفه منابع این سوال مطرح است كه مكانیزم اثرگذاری منابع بر توسعه چیست و چگونه منابع، روندهای توسعه را متاثر می‌كنند؟ شاخص‌های اصلی كه كارگروه به صورت متمركز بر روی آنها كار می‌كند عبارت‌اند از:
۱٫ نظام‌های سیاسی، منابع و توسعه
۲٫ لایه‌های اجتماعی كلان، منابع و توسعه
۳٫ محیط خارجی، منابع و توسعه
۴٫ سازمان، منابع و توسعه
۵٫ عدالت، منابع و توسعه
۶٫ اقتصاد سیاسی بین الملل، منابع و توسعه
۷٫ نظام های اقتصادی، منابع و توسعه
۸٫ هوشمندی و طبقه‌بندی منابع
هدف كارگروه این است كه با بررسی دقیق شاخص‌های ذكر شده به این سوال اساسی پاسخ دهد كه چرا كشور ایران با وجود منابع فراوان به توسعه دست نیافته است؟ آیا منابع نقشی منفی در روندهای توسعه ایران داشته اند؟ چه ترکیبی از منابع برای ارتقا سطح توسعه یافتگی در ایران مورد نیاز است؟
مشروح سخنرانی دكتر محمدجواد غلامرضا كاشی:
  بحث های امروز من انتزاعی است و با واسطه‌هایی به مبحث توسعه مرتبط می‌شود. این بحث متمركز بر هستی‌شناسی امر اجتماعی است. بدین معنی كه درك ما از جامعه به لحاظ فلسفی چیست و مفهوم توسعه متداول در ادبیات ما، چه فهم فلسفی را از امر اجتماعی به عنوان پیش‌فرض قرار داده است. مباحث بنده در باب این پیش فرض است. تصورم این است كه پیش فرض ادبیات توسعه ای که امروز مورد استفاده ما قرار می گیرد، یك نوع فهم یكتا انگار، گوهری، وابسته به یك دال مركزی و همبسته در حد عام را مفروض می گیرد، جامعه را یك كل واحد تصور نموده و توسعه را بر آن بار می‌كند. این فرض هیچ گاه واقعی نبوده است و مادامی كه جامعه به سمت مدرنیته حركت می‌كند اطلاق این معنا به آن دشوارتر هم می‌گردد. در واقع جامعه یك كل نیست که بتوان توسعه را به آن اطلاق نمود. این فرض وحدت‌گرا درباره فرد نیز صادق نیست و درباره او نیز قابل انكار است. این امكان وجود دارد كه در مقاطعی از زمان درباره جامعه فرض¬های یکتاانگارانه را بتوان بیان کرد ولی مادامی كه جامعه به سوی مدرن شدن حرکت می کند این تلقی برای آن دشوارتر هم می‌گردد. علی‌الاصول ادبیات توسعه عمدتاً متمركز بر جهان سوم است. فرض بر این است كه كشورهای پیشرفته توسعه یافته‌ای وجود دارند كه الزاماً از تئوری خاصی در ایجاد توسعه خود تبعیت نكرده‌اند. در واقع مسیری را ناهشیارانه طی كرده و از آن راه مدل‌ها و چارچوب‌هایی ساخته‌اند تا پس از آن، ما به صورت هوشیارانه آن راه ها را پیش بگیریم. اگر منظور ما از توسعه، تولید نهادها، ساختارها و برنامه‌هایی برای سازماندهی حوزه عمومی است، باید بدانیم که آنچه در غرب اتفاق افتاده این است كه جامعه غربی از یك دوره خاص به بعد، آنچنان فوران انرژی كرده و به طور مستمر همه چیز گسیخته شده است و از دست رفته است كه تمامی اندیشه‌ها، افكار، تحولات و امكان‌ها مصروف كنترل این انرژی شده‌اند. بعضی از متفكرین چپ معتقدند كه سرشت علوم انسانی در غرب، به شدت محافظه‌كارانه است. به این دلیل كه شتاب تحولات و تنوع این علوم زیاد است و بنابراین برای كنترل، ساده كردن و سامان دادن آنها، مفاهیم، نهادها و اقداماتی را شكل داده‌اند. درون جامعه غربی سرشار از فوران انرژی شد و به تبع آن الگوها و دانش‌هایی به منظور كنترل این فوران انرژی ساخته شد. به همین دلیل ویرانی، جنگ یا دشواری‌های دیگری هم به وجود آمد.
تئوری دولت هابزی را می‌توان این گونه بیان كرد. در واقع وضع طبیعی هابز، آن چیزی نیست كه او بیان می‌كند بلكه تجربه زیستن او در جامعه مدرنی است كه همه اركان آن گسیخته شده و شانسی برای سامان دادن آنها وجود ندارد. بنابراین پیش فرض سپهری كه اندیشه‌های مدرن در آن شكل می گیرند، یك جامعه نامتعین است. به عقیده بنده وضع طبیعی هابز عدم تَعیُن جامعه‌ای است كه از دوران قرون وسطی بیرون آمده است و تلاشی است برای یك نوع سامان‌بخشی به جامعه ای كه از هر نظم و قاعده و چارچوبی می‌گریزد. مفاهیمی كه ذیل دولت‌های مدرن شكل می‌گیرند به منظور كنترل این سازمان پرانرژی و متنوع است. اما زمانی كه این مدل در ادبیات توسعه وارد می‌شود پیش‌فرض‌های متفاوتی را به دنبال خود می آورد. به طور مثال یكی از این پیش‌فرض‌ها این است كه یك جامعه ساكن و مرده را به گونه‌ای تحریك كند و با راه‌اندازی تولید در آن تحرك ایجاد كرده و و به او یاد دهد كه جلو رود، در واقع این مفهوم توسعه می‌باشد. این پیش فرض كه معمولاً در اندرون ادبیات توسعه متداول وجود دارد همچنان حاكم است. چنین توصیفی ممكن است در اواخر قرن نورده و اوایل قرن بیستم در یك جامعه روستایی و ایالتی كه به ندرت دارای قشر شهرنشین است تا حدی روا باشد اما آیا این پیش فرض برای جامعه‌ای كه هفتاد تا هشتاد درصد آن شهرنشین شده‌اند و در فرایند ارتباطات و اطلاعات دنیای جدید قرار گرفته است،‌ روا می‌باشد كه تصور كنیم جامعه‌ای ساكن و مرده است و می‌توان با یك سری برنامه‌ها و تمهیدات آن را به جلو حركت داد؟ علی‌الاصول این پیش فرض نظری و این نكته پیش انگاشته شده در باب ادبیات توسعه، نافی ساختار جامعه مدرن است. توسعه یك مفهوم مدرن است و به مناسبات مدرن تعلق دارد. اما ادبیات توسعه، پیشاپیش هستی مدرن جامعه را منكوب می كند. اگرچه ذیل عناوین مختلف، رشد و برنامه‌های توسعه در ایران مورد توجه بوده¬اند و اقداماتی نیز انجام شد و تحولاتی در ایران شكل گرفت، اما در عین حال این تحولات ویرانگر نیز بوده است و خسارات زیادی را به بار آورده است. سرشار از عدم توازن‌های پیچیده‌ای است و تا حدی احساس سكون را نیز به وجود آورده است. به طور مثال عده‌ای بیان می‌كنند با خواندن تقی‌زاده احساس می‌كنیم كه در همان نقطه ایستاده‌ایم و مشكلات آن سال‌ها همچنان وجود دارد و گویی چیزی به سمت جلو حركت نكرده است. به عقیده بنده ما چیزی را انباشت نمی‌كنیم و در سال‌های اخیر و با ورود به دنیای مدرن بدون شك تحولات بسیاری در كشور ما اتفاق افتاده است اما چیزی را چندان انباشت نكرده‌ایم. امروزه دیگر نه سنت، پشتوانه چیزی است و نه آن تجربه زیست دنیای مدرن این احساس را دارد كه یك عقلانیت بار شده، بر تجربیات پیشین است. اکنون احساس نمی کنیم که ما حداقل یك خرد مدرن ۱۵۰ساله داریم. چنین انباشت خردی وجود ندارد  تا با آن ‌دردهای جامعه و وضعیت خود فرد را شناسایی كرده و برای آن درمان یافت. در برخی موارد این احساس دور باطل وجود دارد که مرتباً آزموده‌ها را می‌آزمائیم. 
مقدمه ذكر شده بیان‌گر این است كه ادبیات این واژه، از ترقی تا توسعه و هر معادل دیگری كه برای این مفهوم مدنظر است در یک نکته مشترک اند و آن  اینكه سرشت جامعه را نادیده گرفته اند. سرشت جامعه مدرن این است كه جامعه مدرن یك كل یگانه نیست. در اینجا به صورت تیتروار به برخی ادبیات حوزه‌های مختلف فكری اشاره می کنم تا بیان نمایم كه ادبیات سیاسی- اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم- به خصوص بعد از تجربه فاشیسم تقریبا در این امر مشترك‌اند كه علوم انسانی بر سرشت پلورال عرصه عمومی و سرشت پلورال امر اجتماعی استوار است. یگانگی وجود ندارد و نمی توان اطلاق هایی عمومی و کلی نمود. هستی اجتماعی یك امر واحد با یك گوهر و برچسب واحد نیست، بلكه كثرتی نامتعین دارد. البته این به معنای نسبی‌گرایی تام نیست. اما تصور اینكه عرصه عمومی و امر اجتماعی كلی یگانه است در شصت، هفتاد سال اخیر مورد دفاع هیچ متفكر و روشنفكری نمی‌باشد. اگر ادبیات توسعه این امر را لحاظ نكند ما مجدداً دچار تكرار مكررات پیشین خواهیم بود.
تمام حرف و نقد هایك به لیبرالیزم كلاسیك، در الگوی نولیبرال این است كه لیبرالیزم كلاسیك فرض می‌كند كه جامعه یك كل است. دانش در این ادبیات فوق‌العاده حائز اهمیت است. یكی از مواردی كه ما را به این ادبیات یكتاانگار خو داده است و دانشگاه‌ها و كارشناسان آكادمیك ما نیز آنها را تولید كرده‌اند، این است كه ماهیت دانش چیست؟ علم چیست؟ هایك عنوان می‌كند فرض لیبرالیزم كلاسیك این است كه همچون عقل آدمی كه بر كل زندگی او سیطره دارد، دانش نیز بر برج عاج و خرد و چشم‌اندازی است كه از آن چشم‌انداز می‌توان بر كل امر اجتماعی نظارت نمود و آن را تحت سیطره آگاهی برد. به عقیده‌هایك اساساً خرد نمی‌تواند به طور بنیادی این كار را انجام دهد و این گزافه‌گویی درباره خرد است. دانش این امكان را ندارد كه بر برج عاجی بنشیند و كل امر اجتماعی را ذیل یك چارچوب و پرده آگاهی ببرد. او در تعاریف دیگر خود از تعبیر آگاهی بیان می‌كند كه آگاهی، یك امر منتشر و موقعیتی است. دانشگاهی‌ها آگاهی را به گونه‌ای كه مقتضی محیط زیست آنهاست منتشر می‌كنند. تولیدكنندگان آگاهی را به تناسب كارشان به اشتراک می گذارند. فرهنگیان، سیاست‌مداران و تولیدكنندگان، هر یك با توجه به موقعیت خود  صورت هایی از آگاهی را تولید می‌كنند. آگاهی نمی‌تواند از موقعیت‌ها فاصله بگیرد. این خرد دكارتی است كه می‌تواند بر یك برج عاج بنشیند و تمام عالم را در یك نقشه هندسی رصد كند. علم جدید دكارتی است، علم پوزیتیویستی و علم قرن نوزده و اوایل قرن بیست كه تصور می‌كند می‌تواند در یك جا بایستد و كل امور را تحت سیطره آگاهی برده و با یك طرح دقیق هندسی آن را سازماندهی كند و در باب آن قضاوت نماید.
در حوزه انگلیسی می توان اُكشاد را مثال زد. او علم سیاست را به آشپزی تشبیه می‌كند و معتقد است،  ممكن است یك خانم آشپز سواد نداشته باشد ولی بهترین غذاها را درست كند. و با وجود اینكه شاید نتواند طرز تهیه غذا را به صورت تئوریكال توضیح دهد ولی صورتی از آگاهی ضمنی دارد. آگاهی ضمنی به معنی آگاهی وابسته به موقعیت است.
در طرح های نولیبرال اگر آگاهی را به عنوان صورتی كه می تواند كل جامعه را در سیطره یك طرح هندسی ببرد باور نكنید، آنگاه جامعه به منزله یك كل فرو می‌ریزد. اما جامعه سرشار از شبكه‌های موقعیتی است. به معنای دیگر نظم خودجوش هایك، یك روایت رادیكال است بدین معنی كه با نگاهی نسبی گرایانه جامعه هیچ گونه مركزیت و كانونی ندارد.
روایت پست‌مدرن فرانسوی كه ادبیات بعد از دهه شصت-هفتاد است نیز این مركز زدودگی در عرصه اجتماعی را مورد بحث قرار داده است. بحث ریزوم، در اندیشه دلوز نیز همین گونه است. ریزوم گیاهی است كه در خاك ریشه نمی‌دهد و بر روی خاك به صورت شبكه رشد می کند. در واقع هیچ منشا و جهت خاصی ندارد. در آلمان نیز، لومان كه فیلسوفی كاملاً پلورال به شمار می رود و عرصه اجتماعی از نظر او پلورالیستی است بیان می‌كند که در یك دوره، جامعه همانند جوامع قبیله‌ای به صورت قطاعی بود. بدین معنا كه با افزایش جمعیت قبیله، به چندین قبیله شكسته می‌شد. در واقع قبیله جمعیت را تا حد مشخصی و نه بیشتر تجربه می‌كرد. با ورود به دوره فئودالی، جامعه طبقاتی می‌شود یعنی به جای تكه تكه شدن، به صورت لایه لایه در می‌آید، همچون طبقات بالا و فرودست. اما زمانی كه جامعه بیشتر از یك حد معین توسعه می‌یابد به صورت افقی تكه تكه می‌شود. مملوء از شبكه‌ها و قلمروهای زیستی كه قابل تلفیق و تقلیل به یكدیگر نیستند. این همان معنای پلورالیزم است. پلورالیزم به معنای چندگانه تقلیل‌ناپذیر است.
نسبی‌گرایی به معنی كثرتی از چندگانه‌هاست كه تعین ناپذیرند و بی‌نهایت اند. به طور مثال حقیقت آن چیزی است كه هر كس بیان می‌كند. در حالی كه پلورالیزم چندگانگی را تا این حد توسعه نمی‌دهد و بیان می‌كند كه جامعه یك چندگانه است و نه یك كثرت بی‌انتها. به طور مثال یك ده‌گانه و یا بیست‌گانه است. بنابراین قابل تعیُن است اما این تعیُن ها قابل تقلیل به یكدیگر نیستند.
لومان جامعه را كثرتی می‌داند و معتقد است هر كدام از آنها منطق‌های نمادین خود را دارند. بوردیو در فرانسه نیز همین نظر را می گوید. این امر امكان‌پذیر نیست كه حوزه سیاست منطق نمادین خود را بر حوزه اقتصاد حاكم كند و حوزه اقتصاد منطق نمادین خود را بر حوزه فرهنگ حاكم كند، زیرا هر یك منطق‌های نمادین خود را دارند و صورت‌های آگاهی خود را می آفرینند. در واقع آگاهی خود ارجاع است. آن نوع آگاهی كه در قلمرو حیات اقتصادی شكل می‌گیرد با آن نوع آگاهی كه در حوزه سیاست شكل می‌گیرد یکسان و قابل جایگزینی نیست. این حوزه ها با یكدیگر داد و ستد دارند، ولی نمی‌توانند منطق‌های خود را بر یكدیگر حاكم كنند و خودارجاع باشند. در اندیشه لومان این حوزه‌ها شكسته‌تر می‌شوند. به طور مثال فرهنگ را نمی‌توان به زیر یك لیبل برد چراکه در این حوزه فعل و انفعالات و گسیختگی‌های مستمری اتفاق می‌افتد و آگاهی‌های خودارجاعی شكل می‌گیرد كه قابل اطلاق به یكدیگر نیستند.
ادبیات توسعه با امر اجتماعی مرتبط می‌شود. آیا امر اجتماعی یك امر یگانه است؟ یك هستی‌شناسی متكی بر یك جوهر است و یا یك چندگانه است؟ از نظر تمامی فیلسوفان ذكر شده و نیز اجتماع‌گرایان، تصویر موجود در ادبیات توسعه مبنی بر مفروض گرفتن جامعه‌ای قابل تقلیل به یك جوهر واحد مورد نقد جدی است.  تصورمان از جامعه باید یك چندگانه باشد كه آن را نمی¬توان با هیچ منطق یگانه¬ای توضیح داد. 
بر همین اساس جامعه ایرانی نیز یك چندگانه است. هیچ صورت دانشی در اقتصاد، علوم سیاسی و علوم اجتماعی نمی تواند با ادعای آکادمیک بودن خرد تولیدی خود را بر جامعه تحمیل کند. منظور بنده این نیست كه خرد آكادمیك در عرصه های فوق را دور بریزیم بلكه منظورم این است كه خرد آكادمیك نباید دچار توهم شود که می تواند همه را زیر سیطره دانشی خود درآورد. بلكه باید این نكته را لحاظ كند كه با یك چندگانه مواجه است كه خرد آكادمیك نمی تواند آن را به زیر سیطره خود ببرد.
لومان معتقد است كه اگر جامعه یك چندگانه است، هر یك از این چندگانه‌ها خرد بازاندیشانه و تاملی ویژه خود را دارند. ادبیات توسعه و برنامه های توسعه نباید این خردهای موقعیتی و منطقه ای را معدوم كنند. ممكن است قلمروهای اجتماعی چندگانه باشند ولی جسد نیستند كه بتوان از طریق برنامه های توسعه بر آنها روح دمید. بلكه موجودی زنده اند، خرد دارند و دارای صورت خودارجاع و آگاهی ویژة خود هستند. بنابراین نمی‌توان برای آن ها به صورت دلخواه خود هدف‌گذاری كرد. با یكی كردن جامعه، عملاً آن را به جسد تبدیل می‌كنیم در حالی كه نه كل آن و نه تكه‌های آن جسد نیستند و موجودی زنده به حساب می آیند. با ذكر یك سوال بحث را خاتمه می‌دهم. ادبیات توسعه تا چه میزان هستی‌شناسی پلورال جامعه را در نظر گرفته است؟ و در صورت پنداشت جامعه به عنوان یک چندگانة پلورال چه تحولی در ادبیات توسعه شكل می‌گیرد؟
 مشروح مذاكرات:
مباحث ذكر شده بیانگر این نكته است كه تحولات و اتفاقات رخ داده در سال‌های گذشته، بدون برنامه‌ریزی بوده است و ما قصد داریم آنها را تقلید كنیم. در متن آن اتفاقات همه چیز از عقلانیت تا ضدعقلانیت نهفته است. آیا همه این جریانات را باید توسعه نامید و یا تنها بخشی از آن را توسعه بنامیم؟ و سوال دیگر اینكه چه چیزی توسعه نمی‌باشد؟ (دكتر مرتضوی)
همواره در برابر ادبیات توسعه، پیش‌فرض توسعه‌نیافتگی وجود دارد. به طور مثال فرض می‌شود كه در جامعه میزان سواد كم است و قصد داریم آن را افزایش دهیم لذا بی‌سوادی، توسعه‌نیافتگی است. درواقع یك دوگانه توسعه نیافتگی وجود دارد. از دیدگاه بنده توسعه یك دال تهی است كه هر چیزی می‌تواند درون آن قرار گیرد. همه افراد جامعه از حاكم تا قشر منتقد مدعی توسعه هستند و هر كدام الگویی از توسعه را اختیار كرده و با یكدیگر نزاع می‌كنند. این بحث در رابطه با ظرف می‌باشد نه مظروف. در واقع پیش انگاشته‌های توسعه مدنظر است نه خود توسعه. همه كسانی كه آن ظرف را به كار می‌برند از امر اجتماعی یك نوع روایت بنیادگرا دارند و برای جامعه یك هسته و گوهر قائل هستند. هدف بنده این است كه یك نوع هستی‌شناسی بنیادستیز را جایگزین هستی‌شناسی بنیادگرا كنیم و راجع به محتوا بحثی ندارم. هستی‌شناسی بنیادستیز با جامعه مدرن سازگارتر است. (دكتر غلامرضاكاشی)
محور سخنان دكتر غلامرضا كاشی بر برنامه‌های توسعه می‌باشد. در نهایت آن ظرف به یك سری برنامه‌های توسعه ختم می‌شود. این برنامه توسعه نمی‌تواند روایت چندگانه و پلورال از جامعه را در درون خود لحاظ كند. در واقع برنامه‌های توسعه ایران برنامه‌های ثابتی هستند كه یك كلیت واحد اجتماعی را مدنظر داشته و اقدام به یك برنامه‌ریزی از منظر واحد می‌كنند. (دیوسالار)
صنعتی شدن از اركان مهم توسعه می‌باشد. تمام متفكرین معتقدند كه جامعه از حالت ساده خود خارج شده و پیچیده می‌شود. در واقع ساختارهای جدید به وجود می‌آیند و یا ساختارهای متفاوتی كه گاه متضاد با ساختارهای موجود هستند، جایگزین آنها می‌شوند و ساختارهای موجود نیز مرتباً در حال تكثیر می‌باشند. هنر واقعی این است كه به ساخت پیچیده‌ای كه در حال از دست رفتن است نظم بدهیم كه در واقع مفهوم توسعه می‌باشد. (دكتر مرتضوی)
پرسشی بنیادین در باب مفهوم پلورالیزم وجود دارد مبنی بر اینكه آیا در درون پلورالیزم پذیرش تكثر وجود دارد؟ آیا در درون پلورالیزم یك نوع مطلق‌گرایی حاكم است؟ انتقاد جاری بر پلورالیست‌ها این است كه آنها به نوعی فاشیست معتقد می‌باشند زیرا بر عقیده خود مصمم هستند. (ابوالفضل نوری)
پلورالیزم به معنای یك چندگانه متعین است كه قابل افزایش یا كاهش نیست ولی اگر منطق شما افزایش یابنده باشد، آنگاه یك نسبیت نامتعین است. نسبیت نامتعین یك رادیكال است. یك تصور یكتاانگار و یك تصور پلورالیزم از جامعه وجود دارد. به طور مثال بردیو یك چندگانه را مشخص كرده و برای هر یك از آن چندگانه‌ها، منطق‌های درون باش متناسب با آنها را بیان می‌كند كه به معنای متعین می‌باشد و قابل افزایش و یا كاهش نیست. این به معنای پلورالیزم می‌باشد. منطق‌های توسعه، چندگانه هستند و اینگونه نیست كه با یك توسعه علی‌الاصول اقتصادی به یك جامعه مدرن دست یابیم. (دكتر غلامرضا كاشی)
تا امروز ادبیات توسعه بین رشته‌ای بوده و نه فرارشته‌ای، ولی این پتانسیل برای پذیرش مشروعیت چندگانگی وجود دارد. فرمایشات شما ارجاع به منتقدین توسعه و پست‌مدرن‌هاست كه این یك نگاه ضدتوسعه‌ای است و نمی‌توان آن را ذیل توسعه پذیرفت. (دكترحداد)
لومان منطق تكامل توسعه را می‌پذیرد و در نظریه سیستم‌های خود عملاً این واژه را به كار می‌برد. مبنی بر اینكه تكامل یافتن هر یك از قلمروهای تكامل یافته، متكی بر پیچیده‌تر شدن منطق درونی آنها و مرزگذاری با محیط خود می‌باشد. در واقع این‌گونه نیست كه لزوماً برای بحث توسعه یك منطق فراگیر را بپذیریم. (دكتر غلامرضا كاشی)
مباحث شما از این جهت حائز اهمیت است كه نوع نگاهی را برای ما ایجاد می‌كند مبنی براینكه رویكرد توسعه را از یك زاویه خاص ننگریم. این مباحث بیانگر این است كه اگر پیش‌فرض ما برای توسعه، تكثرگرایی است و قصد داریم به یك نظریه یا نظریات دست یابیم، آن نظریات باید توانایی پاسخگویی به دیدگاه‌های مختلف را داشته باشند. نیچه در این باب می‌گوید: هیچ حقیقت واحدی درباره هیچ موقعیت خاصی وجود ندارد. با پذیرش این نكته كه یك حقیقت واحد درباره یك موضوع وجود ندارد و نمی‌توان یك دیدگاه خاص را پذیرفت، دیدگاه‌های مختلفی به وجود می‌آیند. با نگاه از این زاویه یك فضای جدید گفتمانی را در توسعه ایجاد می‌شود. روایتی كه از طرفداران جامعه كثرت‌گرا است بیان می‌كند. جامعه خوب، جامعه‌ای است كه در آن همه شخصیت‌های انسانی با گرایش‌های گوناگون، امكان انتخاب و زندگی داشته باشند و معتقد است كه هیچ دیدگاهی نباید حذف شود. (دكترناظری)
توجیه این مطلب كه جامعه مدرن یك جامعه متكثر است در حالی كه نگاه ادبیات توسعه به جامعه،‌ اینگونه نیست، این است كه آن‌ها علی‌الاصول درباره جامعه پیشامدرن حرف می‌زنند و منطقاً جامعه در آن زمان مدرن نشده است تا متكثر باشد. تاكید شما بر پلورالیسم هستی‌شناختی یا هستی انگارانه است. پذیرش این پلورالیزم ممكن است این پیامد را به همراه داشته باشد كه در هر كشوری، حقوق بشر خاص آن جامعه وجود داشته باشد به این دلیل كه هستی آنها متفاوت است. این امر از جنبه عملی ممكن است عواقبی را به همراه داشته باشد. (دكتر اسدی)
بحث بنده در باب آنتولوژی امر اجتماعی است. اینكه آیا جامعه یك هستی واحد و یا یك چندگانه است. علی‌الاصول به اینكه جامعه یك كل است و می‌توان آن را به یك جوهر تقلیل داد اعتقاد ندارم. (دكتر غلامرضا كاشی)
همه كشورهای توسعه‌یافته، نوعی از انباشت را در جامعه به وجود آوردند و به نحوی ملت را برای آن هدف یكپارچه كردند. این انباشت از طریق نگاه‌های پلورال صورت نمی‌گیرد، بلكه یك رهبر قوی و یك برنامه‌ریزی بسیار دقیق باید در جامعه وجود داشته باشد. در واقع توسعه به معنای انباشت است. انباشت سرمایه‌های مختلف، در جان توسعه است و مدیران مخصوص خود را می‌خواهد و منطق آن چیزی جز عقلانیت نیست. (دكتر مرتضوی)
در جامعه افرادی وجود دارند كه از نظم كهن دفاع می‌كنند و دسته دیگری به دنبال نظم جدید هستند. چگونه می‌توان با یك نظریه واحد توسعه برای هر دو دسته اهمیت قائل شد و با واردكردن پلورالیزم هستی‌شناسی در نظریات توسعه، بنیادگرایان مذهبی و سنتی را ذیل یك نظریه و مفهوم واحد گرد هم آورد؟ به طور منطقی نمی‌توان همزمان با داشتن نظریه توسعه به بنیادگرایان مذهبی نیز این حق را داد كه در سیاست نفوذ نمایند، زیرا اهداف آنها متفاوت است. این امر چگونه قابل حل است؟ (دكترحداد)
سیاست تنها قلمرویی از جامعه است و به معنای همه جامعه نیست. در پس منطق توسعه، یك منطق رادیكال سیاسی وجود دارد كه مشكل توسعه است. توسعه باید تا حدودی سیاست‌زدایی شود و این امر تنها با منطق پلورال امكان‌پذیر است. (دكترغلامرضاكاشی)
در طراحی الگوی توسعه، علاوه بر نظرگرفتن گونه‌های مختلف توسعه‌های محلی در توسعه كلان، این گونه‌ها باید فصل‌های مشترك زیادی داشته باشند تا برنامه‌های توسعه تاثیرگذارتر شوند. (دكترفرهادی نیا) 

جمع‌بندی:
در این نگاه، توسعه به معنای رضایت، بیش از مطلوبیت برجسته می‌گردد. در واقع كیفیت زندگی، بیش از آن انگاره كلاسیك توسعه كه معتقد است انسان‌ها برای رسیدن به توسعه باید در چرخ توسعه له شوند، معنا می‌یابد. این نگاه یك رویكرد نظری قابل تامل در بحث برنامه‌ریزی كاربردی در امر توسعه مطرح می‌كند. در واقع این شیوه نگاه به منابع، بنیان‌های اصلی الگوهای تخصیص منابع را متحول می‌كند و به شیوه‌ها و ذهنیت‌های جدیدی از نحوه تخصیص منابع دست می‌یابیم. این نگاه به عنوان یك رویكرد انتقادی به اهمیت موقعیت، بافت و دانش بومی در امر برنامه‌ریزی تاكید دارد. با توجه به اینكه هدف ما از این مطالعات حركت به سوی پیش نظریه توسعه است، این نوع نگاه درنظرگرفتن و تاكید بیشتر بر بافت، دانش بومی و موقعیت‌مند بودن بحث توسعه در مباحث منابع به طور جدی مطرح می‌شود. جامعه كثرت‌گرا و بحث خاصی كه از یكتا انگاری فاصله می‌گیرد، گویی تمام شمولات یك جامعه از جمله مولفه منابع را درگیر می‌سازد و می‌توانیم از مفهوم منابع كثرت‌گرا استفاده كنیم. به عبارت دیگر در این نگاه دامنه منابعی كه در سطح اجتماعی برای امر توسعه به كار گرفته می‌شوند، گسترش می‌یابند. در واقع آن بخش از منابع كه تاكنون در حوزه‌های برنامه‌ریزی توسعه به طور طبیعی لحاظ نشده است با برجسته شدن بافت، دانش بومی و موقعیت ظاهر می‌شود و گویی دامنه منابع در امر برنامه‌ریزی توسعه متحول می‌شود. در واقع با دخیل كردن مفهوم منابع كثرت‌گرا در امر توسعه، می‌توان در امر تحلیل نسبت منابع با توسعه استفاده كاربردی نمود. (دیوسالار)
دستور کار جلسه آینده: 
سازمان، منابع ملی و توسعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/iranvisi/domains/iranvision1404.com/public_html/wp-includes/functions.php on line 4759

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/iranvisi/domains/iranvision1404.com/public_html/wp-includes/functions.php on line 4759