برگزاری صد و شانزدهمین نشست کارگروه منابع ملی با موضوع: رویکرد پسا توسعه گرایی و منابع
روز سه شنبه در تاریخ ۷/۱۱/ ۱۳۹۳کارگروه منابع ملی نشستی را با موضوع رویکرد پسا توسعه گرایی و منابع برگزار کرد. در راستای سلسله جلسات ارائه مقالات اعضا و کارشناسان در کارگروه، جلسه صد و شانزدهم کارگروه منابع ملی و توسعه به ارائه مقاله آقای دکتر شهروز فروتن کیا اختصاص داده شد. در این جلسه آقای فروتن کیا به ارائه مقاله خود با عنوان “پساتوسعه گرایی و منابع ” پرداختند. سپس اعضاء حاضر در جلسه مقاله ی ایشان را مورد تحلیل و نقد و بررسی قرار دادند.
متن ارائه دکتر فروتن کیا:
همان طور که از عنوان مقاله مشخص است قصد دارم با رویکرد و دیدگاه پساتوسعه گرایان پدیده توسعه را مورد نقد و بررسی قرار دهم. آنچه که در ادامه توضیح خواهم داد عبارتست از :
۱٫تاریخچه و تعریف توسعه ۲٫رویکردهای کلاسیک توسعه ۳٫توسعه و دنیای سنت و مدرن ۴٫رویکردهای جدید به توسعه ۵٫ نقد توسعه.
«توسعه» در لغت به معنای رشد تدریجی در جهت پیشرفته ترشدن, قدرتمندترشدن و حتی بزرگترشدن است. در واقع در تعاریف کلاسیک، توسعه بعنوان فرآیندی از مدرنیزاسینون شناخته می شود که از ایده های غربی درباره ی پیشرفت به مثابه محصول رشد اقتصادی، تجارت آزاد، شهری سازی، سکولار کردن، فردگرایی و پیشرفت فناورانه منشأ گرفته است. توسعه نشان دهنده تلاش برای پیشی گرفتن از روشهای سنتی سازماندهی زندگی اجتماعی است که به عنوان موانعی برای پیشرفت و صنعتی شدن تلقی می شود.
ادبیات توسعه در جهان بعد از جنگ جهانی دوم مطرح و كامل شد. عصر توسعه همانگونه که بدرستی بیان شده با سخنرانی هری ترومن رئیس جمهور وقت امریکا در بیستم ژانویه ۱۹۴۹ آغاز می شود که طی آن طرح مارشال ارائه شد این طرح برای دوران پس از جنگ بین الملل دوم و کمک به مناطق آسیب دیده از جنگ برنامه ریزی شده بود. آنچه این سخنرانی را صحنه آغازین عصر توسعه نشان می دهد این است که ترومن در این زمان برای اولین بار در سخنرانی افتتاحیه خود قلمرو جنوبی را «به عنوان ناحیه توسعه نیافته» اعلام کرد. طرح مارشال علی الاصول طرحی برای بازسازی اروپا بود که مصداق واژه توسعه نیافتگی نبود. طرح مارشال برای اروپا طرح اعاده و بازسازی آن یا برگشت به وضع اولیه بود، اما تنها سرزمین ها ی غیرغربی هستند که مصداق واژه ی «توسعه نیافته» اند. در حالیکه طرح مارشال کمک به اروپا برای برگشت به وضع پیش از جنگ است، برای کشورهای غیرغربی تلاش برای رساندن آنها به این الگو یا نسخه اولیه (توسعه ) می باشد که به خاطر موانع درونی و نقصانهای ساختاری از بازتولید این نسخه بازمانده اند. دولت کندی رئیس جمهور وقت امریکا نیز علاوه بر ایجاد تحرک در سازمان ملل برای طراحی و آغاز رسمی دهه توسعه به طراحی برنامه هایی نظیر«اتحاد برای پیشرفت»،«کاملوت»یا«غلات صلح»پرداخت که از امریکای لاتین تا جنوب شرقی آسیا را در برمی گرفت و در ایران منجر به انقلاب سفید محمدرضا پهلوی شد.
تاسیس بانک جهانی، صندوق بین المللی پول نیز به منظور توسعه ی کشورهای جنوب بود. توسعه با محوریت کشور ایالات متحده آمریکا شکل گرفته است .
رویکردهای کلاسیک توسعه :
در بحث های توسعه نظریه ها و شیوه های توسعه متنوعی وجود دارد. این تنوع نظریات از تعریف توسعه آغاز می شود. برخی از نظریه پردازان رشد اقتصادی و ارتقاء در رفاه اقتصادی را به عنوان تعریف اساسی توسعه در نظر می گیرند در حالیکه سایرین توسعه را به عنوان ایده ای که در بر گیرندۀ خود مختاری و انتخاب گسترده تر در مورد چگونگی گذران زندگی فردی، می دانند . علاوه بر این ها توسعه می تواند به عنوان نقطه هدف برای جوامع خاص و یا یك فرآیند تغییر و رشد ، در نظر گرفته شود. علاوه براختلاف در تعریف توسعه ، این نظریه ها در اینكه چه كسانی كارگزاران اصلی برای رسیدن به توسعه هستند نیز متفاوتند . به طور کلی كارگزاران اصلی درگیر در [توسعه] حكومت ها یا دولت (در سطوح ملی یا محلی)، بازار به عنوان نمود شركت های بخش خصوصی، سازمانهای غیر دولتی و نهادهای مدنی هستند. با این حال، نقش افراد و جوامع نیز در تعریف و دستیابی به توسعه مهم است، اگرچه اهمیت درگیریشان بسته به یک نظریه خاص متفاوت است.
نام | كارگزاران اصلی | سطح | تعریف توسعه | توضیح |
نظریه اقتصاد كلاسیك | بخش خصوصی (بازار) | ملی | رشد اقتصادی | تأكید بر نیروی بازار به عنوان كاراترین راه اقتصادهای سازماندهی شده |
ماركسیسم كلاسیك | دولت | ملی | رشداقتصادی، صنعت گرایی ، شهری شدن ، پیچیدگی فزاینده جوامع | دولت به عنوان كارگزار اصلی درسامان دهی توزیع و مصرف منابع
|
كینزی گرایی | دولت و بازار | ملی | رشد اقتصادی ، مخصوصاً اشتغال كامل | مداخله دولت در اقتصاد برای كمك به مناطق و گروه هایی كه بهره مند نبوده اند |
نظریه نوسازی | دولت و بازار | ملی | رشد اقتصادی و پیچیدگی فزاینده درسازمان اقتصادی و اجتماعی | تاکید بر اروپا محوری كه همه كشورها باید راه ملتهای شمالی را دنبال كنند . |
رویكردهای ساختار گرایی | دولت | ملی | رشد اقتصادی | دولتهای ملی به خاطر نابرابریهای اقتصاد جهانی نیاز به حمایت از تولید داخلی در مقابل بازارهای جهانی و رقابت دارند. |
نظریه های وابستگی | دولت | ملی | رشد اقتصادی | محرومیت اقتصادی در پیرامون جهانی حاصل استثمار از طرف شمال است در نتیجه باید ازنظام اقتصاد جهانی كناره گرفت. |
نئولیبرالیسم | بخش خصوصی ، سازمانهای غیردولتی و افراد | ملی و زیر ملی | رشد اقتصادی ، دموكراسی لیبرال | دخالت دولتی به عنوان مسئله ای زیانبخش به توسعه در نظر گرفته میشود ؛دولت باید یك چارچوبه منظمی را فراهم آورد كه در درون آن شركتها و سازمانهای غیردولتی بتوانند عمل كنند. |
در این تعاریف رشد اقتصادی محور اصلی توسعه است و سایر حوزه ها متناسب با رشد اقتصادی تغیر می کنند. توسعه رفتن از روش های سنتی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و سیاسی به روشهای پیشرفته و صنعتی است. در حقیقت توسعه کلاسیک، توسعه امکانی است. به بیان دیگر تعاریف توسعه کلاسیک ناظر بر امکانات زیستن است، به تجهیزات و تسهیلات توجه دارند به همین علت توسعه امکانی یا امکاناتی نام گزاری شده اند.در توسعه کلاسیک هدف بر طرف کردن نیازهای اولیه است.
چالش های نظری این رویکردها:
جریان اصلی نظریه پردازی در حوزه توسعه تا همین اواخر و حتی هم اکنون تحت تسلط گونه های متفاوت رویکردی به نام رویکرد نوسازی بوده است. با این حال در دورة اول عصر توسعه برای حدوداً دو دهه، ما بجای نظریه توسعه، اقتصاد ـ توسعه داشته ایم که جایگزینی برای اقتصاد استعماری به حساب می آمد. اقتصاد در این مرحله اساساً فاقد نظریه ای در باب توسعه بود زیرا اقتصاد چیزی جز کاربرد علم اقتصاد جوامع سرمایه داری در کشورهای مستعمره تحت شرایطی جدید نبوده است.
همانگونه که نظریات پیشگامان اقتصاد توسعه بویژه روستو که از مشهورترین آنهاست نشان می دهد طی مراحل مختلف توسعه، اعمال سیاست ها و برنامه های مختلف در حوزه های دیگر بویژه آموزش و پرورش ضروری است. اما اشکال نسل اول نظریه پردازان توسعه غفلت از عوامل غیراقتصادی نیست بلکه مشکل این جاست که اگر به سایر عوامل وحوزه ها توجه می کنند صرفاً از دریچه و چارچوب اقتصاد این کار را انجام می دهند. در نتیجه نه تنها توسعه را فرآیندی همه جانبه نمی بینند بلکه اگر عاملی به اقتصاد ارتباط پیدا نکند آنرا نیز درنظر نمی گیرند. . اقتصاد در این مرحله اساساً فاقد نظریه ای در باب توسعه بود زیرا اقتصاد چیزی جز کاربرد علم اقتصاد موجود جوامع سرمایه داری در مورد کشورهای مستعمره تحت شرایط تازه نبود. از آنجایی که اقتصاد دانان در این دوره بر پایه شعار «اقتصاد، اقتصاد است» به وحدت و عمومیت اقتصاد متعارف سرمایه داری در اشکال کلاسیکی، نوکلاسیکی یا کینزی آن معتقد بودند نتیجه طبیعی این مرحله از نظریه پردازی نیز نمی توانست غیر از الگوگیری از توسعه غرب به عنوان تنها مدل توسعه باشد. از این رو این عجیب نیست که علاوه بر قبول تمامی ابعاد نظری و مفروضات اقتصاد غرب آخرین آنها یعنی مدل کینزی برای طراحی رشد کشورهای تحت استعماری بکارگرفته شد، در حالیکه این شیوه با شرایط این کشورها تناسبی نداشت. در هرحال در این مرحله تصویر خام و ساده انگارانه ای از توسعه شکل گرفت و کل تحول توسعه، حرکتی جز یک اقدام فنی کلان یا مهندسی اجتماعی بلند مدت در حوزه اقتصاد نبود. در این فرآیند دولت ها و اقتصاد دانان و برنامه های چند سالة اقتصادی عناصر کلیدی بحساب می آیند. مطابق مفروضات این نظریه پردازان با توجه به وضعیت کشورهای هدف و مشخصه های اقتصادی آنان که فقر منابع مالی و دانش فنی دارند ، رشد در این کشورها نمی تواند به شکلی دورن زا ایجاد گردد. منشأ نیروی اصلی رشد اقتصادی در بیرون این کشورها یعنی در اقتصادهایی قرار دارد که منابع اولیه لازم بویژه سرمایه و فن را در اختیار دارند. از این نظر قطعاً در مراحل اولیه رشد لازم است که با وارد کردن فن، کارشناس و سرمایه از کشورهای رشد یافته صنعتی، محرک های لازم برای جهش اولیه اقتصادی را فراهم کرد. از نظر لوئیس رشد اقتصادی نظیر بهمنی است که شکل یک گلوله برفی کوچک آغاز می شود، وقتی گلوله برفی از قله کوه به حرکت درآید دیگر خود دایماً بر سرعت وحجم خویش خواهد افزود. در نتیجه مسئله اصلی این است که «بایستی با غلطاندن گلوله برفی تا قله کوه آغاز کنیم. هنگامیکه گلوله برفی در قله کوه قرارگرفت بقیه کار آسان است، اما شما نمی توانید گلوله برفی را در قله کوه قراردهید بدون اینکه حرکت اولیه را به انجام رسانید»این حرکت اولیه نیز جز از طریق کشورهایی که قبلاً به رشد اقتصادی دست یافته و دارای مازاد سرمایه لازم و دانش کافی هستند، انجام شدنی نیست.
ویژگی های مشترک تمامی نظریات کلاسیک توسعه عبارت است از اینکه : در تمامی این نظریات توسعه تک بعدی بوده و تنها رشد اقتصادی مهم است، به دنبال افزایش درآمد ملی و تولید ملی هستند .توسعه خطیست یعنی حرکت از سنت به سمت مدرن شدن است. توسعه به معنای غربی شدن و حرکت از سادگی به سوی پیچیدگی ، استفاده از فن آوری و تکنولوژی، گذر از تولید کشاورزی به تولید صنعتی، گذر از روستا نشینی به شهر نشینی است. علاوه بر این ویژ گی های مشترک، نظریات توسعه کلاسیک برای شناسایی توسعه شاخص هایی را تعریف کرده اند که عبارتند از :
شاخص تولید ناخالص ملی(GNP)،تولید سرانه واقعی، توزیع درآمد، فقر زدایی، نرخ اشتغال، تغییر ساختار اقتصادی، دسترسی به امکانات بهداشتی
دسترسی به امکانات آموزشی یا شاخص توسعه انسانی HDI. تمامی این شاخص ها کمی بوده و تنها توسعه را از دیدگاه اقتصادی و کمی ارزیابی میکنند.
سنت و مدرنیته و ارتباط آن با توسعه :
به لحاظ تاریخی منشأ ابتدایی گفتمان توسعه، قرن ۱۸ میلادی یا عصر معروف به روشنگری است. در این قرن است که برای اولین بار تجدد به خودآگاهی نسبت به ماهیت تاریخی خود در تمایز با سایر دوره ها حیات بشری می رسد. در این دوره دو گروه برجسته هستند گروه اول بورژواها هستند با مجموعه اعمال و نهادهایی که در پیوند با موجودیت اجتماعی آنها جهان اجتماعی رو به ظهور و گسترش تجدد را شکل می داد . گروه دوم نظریه پردازانی هستند که علایق، مشکلات و انتظارات تاریخی گروه اول را به صورت نظری و در قالب اندیشه های شخصی صورت بندی می کنند. این گروه از نیروهای اجتماعی همان روشنفکران اند که نقش اصلی را به لحاظ نظری در انهدام جهان سنت و مفهوم سازی تجدد به عهده داشته اند. نظریه یا اندیشه ترقی که مایه اصلی تمام فلسفه های تاریخی قرن هجدهمی و نوزدهم از قبیل فلسفه های تاریخ ویکو، تورگو، کندرسه، کنت، هگل، مارکس، سن سیمن و یا دورکهیم و غیره است آنها از متجددین کلاسیکی هستند که محصول این روشنفکران اولیه تجدد است. این اندیشه همان است که پایه تمامی نظریه های توسعه از نسل اول آنها تا نسل چهارم و پنجم شکل می دهند. البته تمامی نظریه های توسعه نسبت واحدی با اندیشه ترقی ندارند. نظریه نوسازی که صورت غالب نظریه های توسعه طی این سالها بوده است نزدیک ترین نظریه توسعه به این اندیشه می باشد. در واقع نظریه نوسازی نمونه کامل این اندیشه است که در شرایط تاریخی غیرغربی اعمال شده است، اما سایر نظریات توسعه مانند نظریات وابستگی یا «توسعه دیگر» و« توسعه جایگزین» که در تقابل با نظریات قالب صورتبندی شده اند نیز پیوند خود را با اندیشه ترقی قطع نکرده اند و حداقل بعضی مفروضات آنرا به شکل مفروض بدیهی یا اصل مسلم در خود حفظ کرده و آنرا بازتولید نموده اند. برای مقایسه ی دو دنیای سنت و مدرنیته می توان به ویژگی های هریک از آنها به اختصار اشاره کرد. ویژگی های دنیای سنت شامل تقدیر گرایی، تقدس گرایی، جمع گرایی، روستانشینی و عشایری، طبیعت گرایی، دانش بومی و سنتی، سادگی وکنش احساسی و ارزشی میشود در مقابل دنیای مدرن دارای شاخصه هایی مانند عقل گرایی،سکولاریسم، اومانیسم، پوزیتیویسم، فردگرایی، آزادی، شهرنشینی، دانش علمی و آکادمیک، فن آوری و تکنولوژی، بروکراتیک شدن دولت و تاکید بر پیشرفت میشود.
تعاریف و رویکردهای جدید توسعه (پساتوسعه گرایان ):
نام | كارگزاران اصلی | سطح | تعریف توسعه | توضیح |
توسعه پایدار | بستگی به چشم انداز دارد | بستگی به چشم انداز دارد | حمایت از محیط طبیعی | تنوع رویكرد به توسعه پایدار ؛ بعضی خیلی بازارگرا هستند و به طبیعت بها می دهند ، در حالیكه دیگران دنبال قراردادن حمایت محیطی در قلب سیاست و كاهش مصرف هستند . |
پسا توسعه (مابعد توسعه) | سازمانها و افراد | خیلی سطح كوچك | یك مفهوم اروپا محورخطرناكی كه فرهنگها و محیطهای محلی را نابود می كند | تأكید بر فعالیتهای عامیانه ، مشاركت سطح محلی |
دهه ۱۹۸۰ مصادف با نوعی بحران عمده در نظریه های توسعه بود و عده ای از متفکران ادبیات توسعه از آن تحت عنوان تنگنا و یا محدودیتهای توسعه یاد می کنند. بسیاری از نظریات سنتی توسعه مورد شک و تردید قرار گفتند و بسیاری از نظریات کلاسیک توسعه با نقدهای جدی روبرو شدند. عده ای از متفکران راه برون رفت از موانع و تنگناهای توسعه را توسل به مجموعه متنوعی از نظریاتی یافتند که از آنها تحت عنوان پسا مدرن، پسا ساختاری و پساتوسعه ای یاد می شود دیدگاه پسا توسعه یا ضد توسعه در اصل به نقد نظریات توسعه پرداخته است. پارادایم پساتوسعه در حقیقت مجموعه ای از ایده ها و تفکرات انتقادی به پارادایم توسعه و دیدگاه های است که بر شکست نظریات نوسازی و وابستگی تاکید دارند. پساتوسعه برآیند ی از انتقادهای مختلف بر توسعه بوده است که این انتقاد ها بیش از هر چیز ریشه در فرهنگ ، طبیعت و انسان دارند. . براساس دیدگاه پسا توسعه برای هر جامعه ای تعریف متفاوتی از توسعه وجود دارد. پسا توسعه گرایان در درجه اول خود را ضد توسعه می دانستند. دیدگاه آنها به شاخص های پساتوسعه غالبا کیفی است و به دنبال بازسازی جامعه با توجه به هویت بومی و منطقه ای می باشد. پساتوسعه حول شیوه ی زیست انسانها، آداب و رسوم و باورهای آنها شکل میگیرد. برطبق این دیدگاه امکانات ملاک توسعه نیست بلکه روابط اجتماعی ملاک توسعه مباشند و از این حیث به دیدگاه جامعه شناختی نزدیک تر است.
پسا توسعه نارضایتی خود را از مفهوم و عمل «توسعه» نشان می دهد، اما این نارضایتی در ابتدا به معنای جست و جو برای یافتن نسخه جدیدی از توسعه نبود بلکه به معنای رد کل توسعه و خواستار جایگزینی برای آن، بود. در دهه ۱۹۹۰، اندیشمندان حوزه پسا توسعه در نقد مدرنیزاسیون و توسعه به خاطر تقلیل گرایی،کل نگری و جنبه قوم مدارانه موجود در آنها مباحثی را بیان کردند که بر پایه این نظریات، دو موج ازنظریه ی پسا توسعه پدید آمد. موج اول تئوری پسا توسعه بدلیل رد توسعه مورد انتقاد واقع شد اما موج دوم مورد توجه قرار گرفت که بالطبع مفهوم پساتوسعه نیز در آن عمیقاً به چشم می¬خورد. واژه «پساتوسعه» به معنای بعد از توسعه نشان دهنده این است که روش موثر در اعمال توسعه هنوز مطرح نشده است و تنها مفهوم توسعه مورد توجه عمیق بوده است. در واقع مکتب پساتوسعه ادعا می کند که زمان آن فرارسیده است تا در مورد جایگزین های خود توسعه و نیز راههای متفاوت جهت رسیدن به توسعه در جهان سوم بیاندیشیم. به جای تعقیب رشد اقتصادی ، صنعتی شدن و نوسازی ، پسا توسعه برآنست که ایده آل های توسعه فریبنده بوده و ما را وادار می دارد که اینک به ورای عصر توسعه در دهه های پس از جنگ جهانی دوم، بنگریم.
از میان متفکران پساتوسعه می توانی به افرادی همچون استوا و اسکوبار (از آمریکای لاتین، ناندی، رهنما، ویشاناتان، شیوا، آلوارس (از هند )؛ لاتوچه، واچون( از فرانسه)؛ ریست (سوئیس )؛ ساچه (آلمان )؛ و سی براک (انگلستان ) اشاره کرد. شاخص های گفتمان پساتوسعه (توسعه سبکی )
به طور کلی شاخص های گفتمان پساتوسعه ای عموما کیفی هستند و به دنبال ارزیابی عمقی توسعه می باشند. ازجمله شاخص های پساتوسعه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
توجه به هویت،گسترش مشارکت،پایداری انسانی، پایداری زیست محیطی، رضایت مندی و شادکامی( توسعه فقط آمایش سرزمین نیست گاهی آمایش قلب هاست) ، افزایش توانمندی انسانها( توسعه انسانی)، دستیابی به ارزش های فرهنگی(توسعه فرهنگی)، توسعه محلی وتوجه به دانش بومی.
از نگاه پساتوسعه آموزش در توسعه کلاسیک در اختیار اقتصاد بوده است. تخصصی شدن دانش بشر برای کسب سود بیشتر است و همین امر آموزش بومی را حذف کرده است. فردی که در فضای آکادمیک تحصیل میکند دیگر به دانش بومی منطقه ای بهایی نمیدهد زیرا دانش بومی در خدمت سود آوری نیست بلکه نوعی هم زیستی مسالمت آمیز میان انسان و طبیعت ومحیط بوده است که در طی سالیان متمادی شکل گرفته است.
از منظر پسا توسعه گرایان ایالات متحده برای جلوگیری از گسترش کمونیسم در کشورهای جنوب طرح های توسعه را مطرح کرد.
از منظر پساتوسعه گرایان توسعه با توسعه برون زا شکل گرفته است و توسعه به عنوان طریقی برای تداوم وابستگی و سلطه و جلوگیری از انقلاب کشورهای تحت سلطه توسط غربیها آغاز گردیده است. به بیان دیگر توسعه ناشی از یک نیاز درون زا نبوده است. به بیان روشنتر آغاز عصر توسعه ریشه در شرایطی دارد که بواسطه آن استعمارگری و یا استقرار دست نشاندگان بر بستر دست نخورده اجتماعی و فرهنگی کشورهای غیرغربی دیگر نمی توانست تداوم رابطه سلطه را تضمین کند بنابراین تغییراتی نیاز بود که ضمن از بین بردن ساختارهای سنتی این جوامع امکان انقلاب و استقلال را نیز از آنها بگیرد. از اینجاست که پساتوسعه گرایان از توسعه به عنوان «استعمارگرایی جدید» یاد کرده اند. از آن جاییکه توسعه مداخله درساختارهای بومی این کشورها را با مقاصد و اهداف انسانی نظیر ازبین بردن فقر و جهل تجویز می کرد، عناصر منفی آن مانند تبعیت و رنج و خشم ناشی از تحت سلطه بودن را مهار یا منحرف می نمود.
جهت مطالعه ادامه مطلب به فایل پیوست شده مراجعه فرمایید.