در آغاز جلسه آقای مهرداد ناظری چالشی را در خصوص هنر توسعهگرا مطرح کرد. او اشاره کرد به این که وقتی ما از هنر توسعهگرا سخن به میان میآوریم ملزم خواهیم بود خصیصهها و شاخصهایی را برای این نوع هنر تعریف کنیم. طبیعتاً هر هنرمندی در قالب هنرمند توسعهگرا جای نمیگیرد. بر این مبنا این ترس و تردید وجود دارد که هنر توسعهگرا به یک هنر دستوری و از بالا به پایین مبدل شود. این ن کته مهمی است که من در بازنگری تعریف دوستان در جلسه قبل به آن رسیدم به خصوص تعریف حمید گودرزی من را به فکر واداشت از این منظر که در هنر توسعهگرا اگر کنشی دستوری وجود داشته باشد آیا ما با محدودسازی هنرمند مواجه نمیشویم؟ تا آنجایی که من میدانم در اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز هنر به شکل دستوری شکل میگرفت، یعنی هنرمندان ملزم بودند در یک فضای مشخص و معین و با ایدئولوژی مارکسیستی اثر هنری خود را تولید کنند. براین مبنا من فکر میکنم که باید تکلیف خود را با این موضوع روشن کنیم.
در ادامه جلسه فیروز بالکانی گفت: در این خصوص باید به چند نکته توجه کرد: اول آنکه ما باید تعریف یا تعاریف هنر را مشخص کنیم. دوم آنکه کارکرد و شاخههای هنری که بسیار محل بحث و تبادل نظر دارد را باید غنی کنیم. نکته دیگر اینکه ما باید به مفهوم توسعه توجه کنیم و بدانیم که هر چند توسعه از اقتصاد آغاز شده اما در دوره جدید ابعاد مختلفی پیدا کرده است که در تعریف ما مؤثر است. به نظر من هنر توسعهگرا هنری است که دارای پتانسیلهای مختلفی است و تعاریفی که ما ارائه میدهیم نشان میدهد که این هنر حامل پیامهای مختلفی در خود است که میتواند برای مخاطب تأثیرگذار باشد. در کل من فکر میکنم هم هنر و هم توسعه جنبههای دینامیک زیادی دارد و اینگونه نیست که به سادگی دچار مطلقگرایی شود.
ناظری در ادامه گفت: اما من فکر میکنم در تعریف هنر توسعهگرا این امکان وجود دارد که ما دچار پارادوکس شویم از این منظر که یک گزاره ممکن است در دو نقطه کره زمین با معنای متفاوت از خود بروز دهد به عنوان مثال در ایران حجاب یک ارزش به حساب میآید و در فرانسه حجاب ضدارزش است. حال در این دو کشور با توجه به روند شکلگیری توسعه و نگاه هنرمند چگونه میشود یک قالب جهان شمول برای هر دو هنرمند در دو کشور تعریف کرد؟ این پارادوکس مسأله بسیار مهمی در مفهومسازی ماست.
بالکانی در ادامه گفت: این نوع نگاه به هنر در مسیر پویای خود این امکان را دارد که خطاهایش را برطرف کند. از طرف دیگر ما با ایدئولوژی ثابت روبرور نیستیم و میتوان بازخوردهای مناسبی از هر دو تئوری دریافت کرد. بر این مبنا هنر به دلیل پویایی دچار این تقلیل نخواهد شد.
در ادامه آقای حسینیون گفت: از نظر من توسعه مرحله دوم انقلاب است. انقلاب بدون توسعه پایدار بیمعنی است. همانطور که شما اشاره کردید یک قاعده میتواند در جایی توسعهگرا و در جایی ضدتوسعه به حساب آید. در اینجا لازم است ما تکلیف خود را روشن کنیم. من با آقای ناظری هم عقیده هستم که همیشه بر جامعه عشق محور تأکید میکند. هنر توسعهگرا به نظر من رستاخیز انسان معاصر است. اگر نگاهی به جامعه مدرن بیندازیم متوجه خواهیم شد که یکی از مسائل و دغدغههای عصر مدرنیته پوچی است. در واقع مدرنیته پوچگرایی را به بشر ارائه داده است. اما ما ضمن آنکه طرفدار مدرنیته هستیم انتقادهایی را به آن نیز وارد میکنیم. البته عدهای هم در جامعه مدرنیته غربی را قبول دارند اما با نگاه پست مدرن عقلانیت مدرن با چالش مواجه میشود. به نظر من توسعه میتواند در خود یک سری ویرانیها به همراه داشته باشد، اما برای رهایی از پوچی باید به رستاخیز انسانی توجه کنیم. به نظر من وظیفه هنر توسعهگرا رهاسازی خود هنرمند است. ما باید انسانی دیگر بسازیم ، انسانی که خواهان تغییرات بنیادین در خود و جامعه است.
ناظری در ادامه گفت: به نظرم دیدگاه آقای حسینیون دیدگاه جالبی است. برداشت من از نگاه ایشان این است که بین رستاخیز و نهلیسم نوعی دیالکتیک تضادی و قطبی وجود دارد. یعنی وقتی که نهلیسم بالا میآید انسان از خود دور میشود و وقتی انسان به خود نزدیک شود نهلیسم افول میکند.
بالکانی در ادامه گفت: اگر هنرمند بتواند با تفکر توسعهای رشد کند (تفکری که ما در ایجادش به او کمک خواهیم کرد) او حامل پیامی خواهد بود و با بکارگیری مهارتهای هنری اش میتواند برای خود و دیگری اثرگذار باشد. بالکانی در ادامه تعریف خود را از هنر توسعهگرا ارائه داد و گفت: هنر توسعهگرا، بینشی الهامبخش و پویا از فرایند های توسعه همه جانبه ( با هدف ارتقاء کیفیت زندگی یا خوشبختی یا دستیابی به تغییر مطلوب در جامعه ) می باشد که هنرمند اندیشهورز و خلاق در بازنمایی ، بیان و…. در آفرینش آثارش هویدا میسازد.
ناظری در ادامه گفت: تعریف آقای بالکانی به نظر تعریف متفاوتی نسبت به سایر تعریف دوستان میآید از این منظر که در آن هم به هنر و هم به توسعه توجه ویژهای شده است.
بالکانی در تشریح نظر خود گفت: توسعه از گذشته تا به امروز تغییرات اساسی کرده است. هنر نیز در تئوری و سبکهای هنری تغییراتی را به همراه داشته است. مثلاً در هنر یک نگاه رئالیستی وجود دارد که همراه با نگرش عقلگرایی ، تجربه گرایی و اندیشههای رمانتیسیسم میتواند دانایی را به جامعه انتقال دهد.
ناظری در ادامه به تعریف آقای بالکانی بازگشت و گفت: شما در تعریفتان از بینش الهامبخش یاد کردید. به نظر میرسد که الهامبخشی جنبه معنوی و فراآگاهی دارد. در اینجا مقصود شما دقیقاً چیست؟ چون ممکن است هنرمند از دو منبع مختلف الهام را دریافت کند. منبع الهی یا منبع شیطانی. حال در اینجا کدامیک توسعهگرا خواهد بود؟
بالکانی در پاسخ گفت: چون در اینجا ما با هنرمند سر و کار داریم منشأ الهامبخشی همان چیزی است که در توسعه وجود دارد یعنی بینش و حرکتی که تحول مطلوب را ایجاد میکند.
در ادامه حامد قدیم گفت: ما وقتی از هنر توسعهگرا صحبت میکنیم به یقین و حتم خواستهای داریم. در اینجا این مسأله بسیار مهم است که آیا با تعریف هنر توسعهگرا میتوانیم آنرا از هنر غیرتوسعهگرا تفکیک کنیم؟ من در ذهن خود هنر ضدتوسعهگرا نمیتوانم پیدا کنم. به یاد دارم که چند سال پیش آقای شجریان از تأثیر موسیقی سخن به میان آورد. بنابراین ما باید بدانیم که هر هنری یک کارکرد مشخصی دارد. اما هنری که ما از آن سخن به میان میآوریم بیشتر از آنکه مربوط به هنر باشد با توسعه مرتبط است.
حامد قدیم در ادامه گفت: من در تعریف توسعه به تعابیر مینیمالیستی اعتقاد دارم. چند وقتی پیش که با هومن عزیز صحبت میکردم او اشارهی جالبی به توسعه داشت و میگفت در دنیا توسعه یک اتفاق و شانس به حساب میآید. اگر اروپا توسعه پیدا کرده بدین معنا نیست که روشنفکرانی دور هم جمع شدهاند و این مسیر را به نوعی ایجاد کردهاند بلکه آنها یک فرصت تاریخی برای حرکت پیدا کردهاند که احتمالاً ما نتوانستیم آنرا پیدا کنیم. براین مبنا من فکر میکنم ما باید از تعاریف خیلی بزرگ عبور کنیم و به یک تعریف مینیمالیستی از توسعه برسیم. قدیم در ادامه توضیح داد: وقتی از توسعه صحبت میکنیم توسعه به معنای بالغ شدن است. وقتی آدمهای یک جامعه به مرور بالغ میشوند، یعنی کنش اجتماعی آنها متفاوت میشود و به مرور توسعه اجتماعی به وقوع میپیوندد. در واقع در ابتدا فرد به عنوان کنشگر اجتماعی بلوغ پیدا میکند و به مرور این بلوغ تسری پیدا میکند. به نظر من هنر توسعهگرا باعث میشود هم مخاطب و هم هنرمند در معرض نوعی بلوغ فکری قرار بگیرند.
ناظری در ادامه گفت: در نظام سرمایهداری نوعی تسخیرشدگی وجود دارد. ما در عصری زندگی میکنیم که عوامگرایی ( popularism ) بر همه چیز حکمفرماست و این عوامگرایی اجازه نمیدهد که حرکت عمیقی به سوی توسعه شکل بگیرد. توسعه حرکتی از درون و بر مبنای خواست مردم یک جامعه است. هنر توسعهگرا باید بتواند بین درون و بیرون انسانها ارتباط برقرار کند. صحبتهای حامد عزیز مرا یاد فیلم معروف روشنایی زمستان(winter light) اینگمار برگمان انداخت. او در این فیلم کشیشی را نشان میدهد که در کار خود به عنوان یک کشیش موفق است اما روزی با یک بحران درونی مواجه میشود و احساس میکند که همه اقداماتی که او انجام داده اقدامات درستی نبوده است. در واقع او دچار نوعی آشفتگی درونی میشود. برگمان در این فیلم نشان میدهد که چگونه بحران درونی میتواند نوع مواجهه ما را با واقعیات متفاوت سازد. به نظر من ما چه بخواهیم چه نخواهیم هنر توسعهگرا هنری کیفی تأثیرگذار و عمیق است که تلاش میکند از درون تحول را ایجاد کند.
در ادامه حمید گودرزی گفت: به نظر من هنر یک گام جلوتر از جامعه است بر این مبنا هنرمند همواره تأثیرگذاری خود را خواهد داشت. هنرمند باید بتواند با تأثیرگذاری هنری بر مناسبات اجتماعی اثرگذاری داشته باشد. گودرزی در ادامه گفت: هنر میتواند نوعی ابزار باشد همانطور که گدار میگوید سینما ابزار نگاه کردن است. من فکر میکنم ما هنر را نباید مصادره برای یک ایدئولوژی خاص نماییم. هنر ابزاری برای بیان هنرمند است.
حامد قدیم در ادامه گفت: آیا استفاده از هنر باعث ایجاد تلقین در مخاطب نمیشود؟
حمید گودرزی گفت: باید بین بیان و تلقین تفاوت قائل شد. من با تلقینسازی هنر موافق نیستم اما معتقدم هنر میتواند با بیان، تأثیر خود را بگذارد.
حامد قدیم در ادامه به فیلم سگکشی اشاره کرد و گفت: بهرام بیضایی در این فیلم تلاش میکند موقعیتی را نشان دهد. او نشان میدهد که جامعه دچار بحران است. او یک وضعیت اجتماعی را نشان میدهد ولی در آخر فیلم از زبان باغبان پیام خود را اعلام میکند و آن این است که “زخم هست ولی خوب میشود”. در واقع او به ما میگوید که امیدوار باشید. در اینجا او نوعی تلقین انجام میدهد و البته این اختیار هنرمند است.
ناظری در ادامه گفت: در هر حال هنرمند میتواند بر جامعه تأثیر بگذارد چون این تأثیر دو سویه است و گاهی جامعه نیز بر هنرمند تأثیر میگذارد و این یک روند دیالکتیکی که وجود دارد. هنرمند عموماً حرف خود را میزند، ممکن است مردم که حرف او را بپذیرند و ممکن است که با او مخالف باشند.
حامد قدیم در ادامه گفت: ما در هر حال با جهتدهی روبرو هستیم؛ البته جهتدهی در سه سطح شکل میگیرد: سطح باورها، سطح نگرش و سطح رفتار. هنر توسعهگرا به نظر من در ریشه تغییر میدهد. ما نمیتوانیم بگوییم که با پلیس چگونه برخورد کنیم اما میتوانیم یک باور در این خصوص و تقویت آن ایجاد کنیم که به مرور تغییر نگرش و رفتار نیز پدید آید. کارکرد هنر توسعهگرا ریشهای است و باید به ریشهها توجه کرد.
فیروز بالکانی در ادامه گفت: در جامعه مدنی هر فرد آزادانه چیزی را انتخاب میکند. هنرمند کار خودش را انجام میدهد و طبیعتاً بر باورها تأثیر میگذارد و به مرورنگرش و گفتار او ، وارد تفکر میشود منتها باید در نظر داشته باشیم که میزان تأثیرگذاری هنرمندان متفاوت است.
آقای حسینیون در ادامه توضیح داد: من با ابزاری بودن هنر که آقای گودرزی به آن اشاره دارد موافقم. در مورد هنرها در هنر نقاشی قلممو ابزار نقاش است بدون قلممو، بوم و رنگ و … نقاشی شکل نمیگیرد. در سینما دوربین ابزار است. اما بحث اصلی اینجا این است که معیار اثر هنری چیست؟ به نظر من معیار اثر هنری حقیقت و انسانیت است. محصولی که هنرمند ایجاد میکند باید مبتنی بر حقیقت و انسانیت باشد. ما حقیقتی علیه انسانیت نداریم، ما ابزار بودن انسان را هم نمیپذیریم، ما برای دوربین و قلم مو ابزاری شدن را میپذیریم اما انسان نمیتواند برده باشد. انسانی که ابزار شود هویت خودش را از دست میدهد، پس انسان نباید ابزار شود اما هنر میتواند ابزار بیان هنرمند باشد.