طی سال‌های اخیر، وابستگی چین به نفت خاورمیانه، بیشتر شده است و چون در جریان پیگیری راهبرد «ساخت چین 2025» توسط چین، بسیاری از کشورهای جهان، متکی به محصولات چینی شده‌اند، تامین نفت برای چین، از اهمیت بالایی برخوردار است. چین بزرگترین واردکننده نفت جهان است؛ به طوری که بیش از 70 درصد از نفت موردنیاز این کشور، وارد می‌شود و نزدیک به نیمی از نفت وارداتی چین، از مبدا خاورمیانه است. هرچند که چین می‌کوشد تا با تنوع‌بخشی به منابع انرژی خود، به خصوص از طریق منابع تجدیدپذیر انرژی، این وابستگی را بکاهد اما همچنان به واردات نفت، نیاز دارد. با این وجود شرکت ملی نفت فلات قاره چین نقشه راهی را دنبال می‌کند که افزایش تولید نفت و گاز در طی سه سال آینده را میسر می‌سازد. افزون بر این، واردات نفت خام خود را از روسیه کاهش داد تا از ریسک ناشی از درگیری بین روسیه و اوکراین برای حمل‌ونقل نفت، پرهیز کند. پس از خاورمیانه، اروپا دومین منبع تامین نفت چین است و حدود 30 درصد از نفت مورد نیاز این کشور را تامین می‌کند.

در سال 2010، چین حدود 5 میلیون بشکه نفت در روز واردات داشت که نزدیک به 2 میلیون بشکه از آن توسط کشورهای خاورمیانه، تامین می‌شد. در سال 2015، واردات نفت چین به بیش از 6 میلیون بشکه در روز افزایش یافت و سهم کشورهای خاورمیانه از این میزان به بیش از 3 میلیون بشکه صادرات رسید. عربستان، عراق، عمان و ایران از مهمترین صادرکنندگان نفت به چین بودند و حتی تحریم‌های بین‌المللی موجب افت جدی میزان صادرات نفت ایران به چین نشد. اما در حال حاضر، عربستان نزدیک به 2 میلیون بشکه نفت روزانه چین را فراهم می‌کند. هرچند که کاهش عرضه نفت عربستان و روسیه در گرایش پالایشگاه‌های غیردولتی و مستقل چین به ذخیره نفت ایران، موثر بوده است و بیش از 1 میلیون بشکه در روز نفت ایران به چین، صادر می‌شود؛ البته، تخفیف‌های زیاد به واردکنندگان چینی از یک سوی و اثر جنگ روسیه-اوکراین بر ریسک خرید نفت روسیه، در این افزایش سهم، کارگر بوده است.

مناسبات فرانفتی چین و خاورمیانه

می‌توان نزدیکی اخیر چین به کشورهای حاشیه خلیج فارس را به موضوعی فراتر از نیاز این کشور به نفت خام و تحولات ریسک تامین نفت از بازار روسیه، تفسیر کرد. در واقع، تمام ماجرای نزدیکی چین به این کشورها به نیاز چین به نفت، وابستگی ندارد و موضوع توسعه جاده ابریشم نوین نیز در توسعه مناسبات چین با این کشورها، موثر است؛ از یک سوی، حضور طالبان در افغانستان و از دیگر سوی، سناریوهای نامشخص پایان تهاجم روسیه به اوکراین، ریسک مسیرهای آسیای میانه را اندکی بیشتر از مسیرهای دیگر کرده است. هرچند که مناقشات بین ارمنستان و آذربایجان نیز بر میزان این ریسک افزوده‌اند. در حال حاضر، رقابت کشورهای منطقه برای پیوستن به کریدورهای راهبردی تجارت بالا گرفته است. اگرچه کریدور هند-اروپا نیز از مسیر عربستان و امارات خواهد گذشت اما چشم‌انداز چین برای گستره جاده ابریشم نو، فراتر از این کریدور است و آن را به موضوعی همسنگ با موضوع نفت، تبدیل می‌کند.

موضوع مهم دیگر این است که تغییر رویکرد امریکای پساترامپ نسبت به خاورمیانه و خروج نیروهای این کشور از افغانستان، نشان داد که امریکا به سمت درگیری و رویارویی مستقیم به سبک بوش یا تهدیدهای مستقیم به سبک ترامپ، گرایش ندارد و از این روی، چین فضای خاورمیانه را فضای کم‌ریسک‌تری ارزیابی می‌کند که برای رقابت این کشور با امریکا در عرصه جهانی، بسترهای فرصت‌ساز زیادی دارند. در این سوی، کشورهای خاورمیانه، به خصوص اعضای شورای همکاری خلیج فارس، نسبت به موضوع گذار از اقتصاد نفتی، هشیارتر شده‌اند و راهبردهای تنوع‌بخشی به اقتصادشان را با جدیت بیشتری دنبال می‌کنند. به همین خاطر، راهبرد دنباله‌روی محض از یک کارتل و بی‌توجهی به کارتل دیگر در این کشورها، جای خود را به راهبرد توازن منفی در سیاست خارجی و استقلال در بیشینه‌سازی منافع ملی داده است. عربستان در چشم‌انداز 2030 خود، فایده‌مندی از موقعیت راهبردی خود در خاورمیانه، هاب متصل‌کننده سه قاره افریقا، آسیا و اروپا و جامعه پرطراوت و چالاک را ترسیم کرده است. برنامه عربستان این است که چشم‌انداز مزبور را با تبدیل‌شدن به هاب لجستیک جهانی، بهبود وضعیت رقابت‌پذیری خود، افزایش سهم بخش خصوصی به 65 درصد، بهبود رتبه دولت الکترونیکی، بهبود شاخص سرمایه اجتماعی و افزایش مشارکت زنان (به 30 درصد) جامه عمل بپوشاند. بنابراین، پای یک منغعت متقابل در میان است؛ چین زیرساخت‌های لازم برای این بلندپروازی را برای کشورهای GCC می‌سازد، نفت آنها را دریافت می‌کند، به بازار بزرگ آنها دسترسی دارد و محصولاتش را در این بازار عرضه می کند؛ و در عوض آنها را در مسیر جاده ابریشم نو سهیم می‌کند و روابط تجاری خود را با آنها گسترش می‌دهد.

اگرچه همه کشورهای خاورمیانه نتوانسته‌اند از این فرصت، سهم یکسانی بردارند؛ در حال حاضر، ایران به مثابه فرصت‌سوزترین کشور خاورمیانه عمل می‌کند و در پیچ تاریخی مهم گذار به اقتصاد زبده و نیازمند شبکه‌سازی، خود را به کنج تنهایی می‌کشاند! فرصت‌سازی و دسترسی برابر و بدون تبعیض به فرصت‌ها، هدف اصلی توسعه است؛ یعنی در نهایت هر فردی می‌تواند بدون اعمال زور از جانب دیگران و بدون محروم‌شدن، توانایی‌های خود را به کار برد و از فرصت تبدیل داشته‌های خود به سرمایه و ثروت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، بهره گیرد. در واقع، انتظار می‌رفت که در پروژه جاده ابریشم نو چین، ایران جایگاهی مهم داشته باشد که به خاطر مزیت جغرافیایی آن در اتصال شرق به غرب بود اما در عمل، ترکیه با همراهی آذربایجان، قزاقستان و گرجستان، نقشه راهی را ایجاد کرد که تا 5 سال آینده، توسعه حمل‌ونقل بین‌المللی از کاسپین تا چین (کریدور میانی) را پوشش خواهد داد.

شاخص فرصت‌سازی تطبیقی که در اندیشگاه طرح هزاره پاسارگاد طراحی شده است، به این دغدغه می‌پردازد و هدف آن، بازخوردی برای سیاست‌های توسعه‌سوز و فرصت‌سوز است که در آینده، قدرت ملی را می‌کاهد و فرار سرمایه انسانی و مالی از کشور را می‌افزاید. گزارش این شاخص برای سه ماهه اول و دوم سال جاری نشان می‌دهد که عربستان، فرصت‌سازترین کشور در میان کشورهای همجوار منطقه است و سفر رهبر چین به این کشور، نشان داد که این فرصت‌سازی در مسیر درستی به پیش رفته است. اما نقش ایران در رویکرد جدید چین به منطقه چیست و چرا اندک است؟

ایران در مناسبات چین و خاورمیانه

نوع نگاه چین به ایران، تا حد بسیار زیادی، به نوع نگاه حکومت ایران به جایگاه و نقش ایران در جامعه جهانی آینده و انطباق آن با چشم‌انداز مطلوب شهروندان ایران، بستگی دارد. آشتی میان ایران و عربستان به ابتکار چین، نشان داد که چین برای توسعه مناسبات اقتصادی خود به خاورمیانه، از هر گونه ریسک احتمالی پرهیز می‌کند. هرچند که ایران در فهرست تامین‌کنندگان نفت چین قرار دارد اما هنوز در توسعه زیرساخت‌های جاده ابریشم نو و سایر مناسبات با چین، دستاورد معناداری نداشته است! در حالی که نخستین بانک چینی در عربستان به تازگی تاسیس شده است تا امکان مبادلات مبتنی بر یوآن را با این کشور فراهم آورد. دعوت از ایران به بریکس و پذیرش ایران در سازمان شانگهای، دستاورد خوبی است اما چین بارها تصریح کرده است که گسترش مناسباتش با ایران نیازمند پیوستن ایران به FATF و البته حل موضوع تحریم‌های بین‌المللی است. بنابراین، اگر حاکمیت ایران نگاه کنونی را دنبال کند و مسیر را به سمت منافع ملی ایرانیان، تغییر ندهد، سهم ایران از مناسبات منطقه با چین، تنها امنیت انرژی و امنیت زیرساخت‌های جاده ابریشم نو با کمترین دستاورد ملی خواهد بود. برای نمونه، دو اشتباه راهبردی نمایش اتحاد راهبردی با روسیه و متهم‌شدن به تقویت روسیه در جنگ با اوکراین از یک سوی و تعلل مبتنی بر باور خطای زمستان سرد اروپا برای به نتیجه‌رساندن قطعی برجام، موجب شده است که ایران با وجود مزیت‌های مهم جغرافیایی (از جمله مسیر مستقیم اتصال شرق به غرب و ارتفاق کمتر از سطح دریا در مقایسه با کشورهای حاشیه خلیج فارس)، از فرصت‌های راهبردی بین‌المللی، محروم بماند و این محرومیت در واقع برای اقتصاد و شهروندان ایرانی است!  همان گونه که سیاست‌های تنش‌زای دولت نهم و دهم منجر شد تا ایران از پروژه گازی مهم نابوکو کنار گذاشته شود و فرصت مشارکت در تنوع‌بخشی به منابع گازی اتحادیه اروپا را از دست بدهد، امروزه نیز اصرار بر پیروی از روسیه و ستیزه‌جویی با دیگر کشورهای جهان، باعث شده است تا سهم ایران در پروژه جاده ابریشم نو نیز با پتانسیل واقعی آن، متناسب نباشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/iranvisi/domains/iranvision1404.com/public_html/wp-includes/functions.php on line 4759

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/iranvisi/domains/iranvision1404.com/public_html/wp-includes/functions.php on line 4759