نتیجه رقابت چینیسازی و آمریکاییسازی شاید به ظهور قدرت سومی بینجامد یا یکی از این دو را به بازیگر دارای بیشترین قدرت چانهزنی تبدیل کند.
سرانجام انگلستان از اتحادیه اروپا جدا شد و نشانه دیگری از استحاله جهانیسازی بروز کرد. هرچند که فرایند جهانیسازی از همان ابتدا بنیان مستحکمی نداشت، اما ظرف چند سال گذشته، با روندی بسیار شتابزده به سمت استحاله و حتی توقف پیش رفته است، گرچه یک دهه پیش، هیچکس تصور نمیکرد که جهانیسازی چنین فرجامی داشته باشد.
این نوشتار به دنبال اعلام توقف یا پایان جهانیسازی نیست، چون جهانیشدن بهعنوان یک امر اجتماعی مبتنی بر تحولات فناورانه، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، دور از دسترس بازیگران سیاسی بهپیش میرود و دهکده جهانی، در عمل تحقق یافته و ورود به عصر مجازی، ابعاد آن را بیشازپیش هویدا خواهد کرد؛ اما نکته اصلی این است که رقابت چین و آمریکا برای ایجاد دوقطبی جدید یا حتی تکقطبی بعدی جهان، فرایند جهانیسازی را دچار استحاله کرده است.
از زمان جنگ جهانی دوم، آمریکا به بازیگر بزرگ عرصه بینالملل تبدیل شد و حتی شوروی سابق نیز نتوانست به خاطر تضادها و تناقضهای درونی خود در برابر این بازیگر، دوام بیاورد و فروپاشید. فروپاشی شوروی به معنای رنگ باختن رقابت دو اردوگاه بزرگ مبتنی بر ایدئولوژی سوسیالیسم و کاپیتالیسم بود بهطوریکه بسیاری از اندیشمندان، از پایان تاریخ در کاپیتالیسم لیبرال سخن به میان آوردند. این چشمانداز، همراه با فرایند جهانیشدن بود که درنتیجه تحولات فنّاوری ارتباطات و اطلاعات، اتفاق میافتاد و مرز زدایی مرسوم را به دنبال داشت؛ گروههای هویتی جهانی، شرکتهای فراملیتی، تولید غیرمتمرکز و دارای مراکز مختلف مونتاژ در سراسر جهان، آمیختگی فرهنگها و مواردی ازایندست.
تا اواسط دهه 2000، این فرایند در کنار پروژه جهانیسازی و با بازیگری سازمان جهانی تجارت بهپیش میرفت، اما سر برآوردن چین بهعنوان قدرتی نوظهور به معنای این بود که شاید پایان تاریخ، با تصویری که اندیشمندانی نظیر فوکویاما ترسیم کردند، یکسان نباشد.
قدرت چین بهطور تدریجی افزایش یافت و توانست اژدهای اقتصاد خود را در اسب تروای قواعد تجارت جهانی (آزادی تجارت، تعرفهزدایی و نبود موانع گمرکی) به همهجای جهان بفرستد؛ اما پس از قدرت گرفتن ترامپ در آمریکا، جنگ اقتصادی میان چین و آمریکا و سپس آمریکا با اتحادیه اروپا، نشانههایی متضاد با جهانیسازی را بروز داد.
البته پیش از ترامپ نیز در بخشهایی از اروپا، رگههایی از راستگرایی و رجوع دوباره بهنوعی ناسیونالیسم اقتصادی مشاهده میشد که در جلوگیری از مهاجرت گسترده از کشورهای جهانسومی، بیشتر بازتاب داشت؛ اما تقابل چین و آمریکا بیشتر در رابطه با چشمانداز «ساخت چین 2025» بود که به معنای گسترش سلطه چین در اقتصاد تمامی جهان بود؛ بنابراین جهانیسازی به رقابتی مبتنی بر آمریکاییسازی در برابر چینیسازی جهان، دچار استحاله شد.
تحولات طبقاتی در کشورهای مختلف و افزایش وزن طبقاتی موسوم به طبقه متوسط غیرشهری که بیش از ملاحظات توسعه فرهنگی و توسعه سیاسی، دغدغه مسائل اقتصادی و رونق اقتصادی خود را در سر دارند، در افزایش این تقابل، بیتأثیر نبوده است؛ اما نکتهای که ورای این تقابل وجود دارد این است که بازیگران بزرگ حتی اگر طرحهای عامالمنفعهای هم داشته باشند، هر جا که منافعشان به خطر بیفتد، به اتکای قدرت چانهزنی خود، زیر میز بازی خواهند زد!
هرچند که پروژه جهانیسازی دچار استحاله شده و ماهیت اصلی آن یعنی رقابت برای همانندسازی، شتاب گرفته است، اما بخش قابلتوجهی از مطالعه مربوط به چالشهای هویتی در جهان معاصر، روی مسائل جهانیشدن و ورود به عصر اطلاعات، تمرکز کردهاند. مهاجرت، بازتعریف هویت بر اساس معیارهای جهانی، عضویت در گروههای فراملی و بینالمللی مانند محافظان محیطزیست و تحرک اجتماعی جهانی، از مهمترین موضوعاتی هستند که موردمطالعه قرارگرفتهاند. جنبشها و کنشهای مبتنی بر بازتعریف هویت و پویاشناسی تحول سیستمهای اقتصادی-سیاسی در یک نقطه متوقف نمیشود و نمیتوان آینده را پیشگویی کرد.
البته امکان پیشگویی سناریوهای مختلف آینده وجود دارد و مهمترین مزیت آن نیز آمادگی برای احتمالات مختلف در آینده یا انتخاب سناریوهای بهینه در مقایسه با سایر سناریوهاست؛ اما عدم قطعیت ذاتی نظامهای اجتماعی، مانعی بزرگ برای دستیابی به الگویی خطی و ثابت برای تحولات نظمهای اجتماعی یا حتی پیشگویی واگرایی یا همگرایی در نظمهای اجتماعی است. تجربه قبلی جهان در جنگ جهانی دوم باعث شد از بین تلاش برای ژرمنیزاسیون و آنگلوزاسیون جهان، آمریکا قدرت بگیرد؛ اما نتیجه رقابت چینیسازی و آمریکاییسازی شاید به ظهور قدرت سومی بینجامد یا یکی از این دو را به بازیگر دارای بیشترین قدرت چانهزنی تبدیل کند.