همای سعادت در افسانهها و داستانهای ایرانی نشانه اقبال یک فرد در کسب موقعیتی ممتاز نسبت به دیگران است؛ به طوری که وقتی همای سعادت روی دوش کسی مینشیند او به قدرت دست پیدا میکند. این اقبال اغلب به تلاش و شایستگی فرد وابستگی ندارد و به دیگر سخن، همای سعادت نمادی از یک بافت رانتی است. در مقابل، سیمرغ در افسانههای ایرانی، نمادی از سیمرغ است که در جستجوی سیمرغ، به مقام اعتماد متقابل رسیده و سیمرغ میشوند.
سیمرغ، نماد «سرمایه اجتماعی و دانایی» است که اولی به معنای گذار یک جامعه از قفل معمای زندانیان و دومی به معنای گذار جامعه از قفل خلق ارزش با روشهای غیردانایی و محصور در مشخصات نظم اجتماعی طبیعی یا دسترسی محدود به حقوق مالکیت است.
سیمرغ دانا، نمادی از اقتصاد دانایی است. اقتصاد دانایی به این معنا نیست که پیشترها چرخ اقتصاد بر اساس نادانی چرخیده است؛ بلکه دانایی به کلید خلق ارزش تبدیل شده و سهم آن از تولید ثروت در مقایسه با جوامع پیشادانایی افزایش یافته است.
کتاب حاضر به موضوع نهادهای لازم برای گذار به یک اقتصاد دانایی اختصاص دارد؛ اقتصاد دانایی به عنوان یک شیوه تولید به کاربست دانش به عنوان یک عامل مولد ارزش با ابزار تولید و روابط اجتماعی و فنی تولید یعنی مواردی از قبیل مهندسی و مدیریت دانش در کسب منافع اقتصادی اشاره میکند. گذار به سمت اقتصاد دانایی نیازمند نهادهایی خواهد بود که ساختار انگیزشی متناسب با به کارگیری دانش و سرمایه گذاری در آن را به وجود آورد.
البته ممکن است برنامهریزی یک طرفه بدون توجه به واکنش های احتمالی گروههای مختلف و ساختار انگیزش و ترجیحات آنها به نتیجه مطلوب نیانجامد. بنابراین بنیادهای نهادی و برنامه ریزی باید بهطور همزمان مورد توجه قرار گیرند و مکانیزمی طراحی شود که تعادل نهایی اقتصاد دانایی را محقق سازد. چنین مکانیزمی باید ابعاد مختلف مزایای یک اقتصاد رقابتی و ارتباط فعال بینالمللی را نیز به حساب آورد.
پس از استقرار شیوه تولید تویوتایی، تمرکز زدایی جغرافیایی از تولید به افزایش اهمیت دانش کاربردی و محض، به عنوان عامل موثر در افزایش توان رقابتی و جذب بازارهای جدید منجر شد. در عصر حاضر، دانش به مهمترین عامل ایجاد ارزش تبدیل شده است. بدین ترتیب اقتصادهایی که از جمعیت جوان و دانشگاهی برخوردار بوده یا توانایی جذب دانش آموختگان دیگر کشورها را داشته باشند از یکی از شرط های لازم برای گذار به اقتصاد دانایی برخوردارند اما از منظر تئوری نهادگرایی، زمینه های نهادی (انگیزشی) و برنامهای (زیرساختهای لازم) برای تحقق شیوه تولیدی خاص همانند اقتصاد دانایی باید فراهم باشد.
به عنوان نمونه، وابستگی به ساختارهای یک اقتصاد عمدتا وابسته به نفت و فاقد تعامل فعال با جهان نیز از میزان توانایی کشور در گذار به شیوه تولید دانایی میکاهد. در واقع سرمایه جمعیت جوان، مزیتی است که در صورت غفلت یا از کشور خارج شده یا به خاطر مسایل اقتصادی مبتلا به کشور به مانعی برای رشد اقتصادی پایدار تبدیل خواهد شد. از این روی تلاش هدفمند برای استقرار پیششرطهای اقتصاد دانایی ضرورت دارد. به علت وجود طیفی از ذینفعان در بستر هر گونه سیاستگذاری یا برنامهریزی زیرساختی و نهادی، طراحی مکانیزم برای طراحی مسیر گذار به اقتصاد دانایی ابزار مناسبی به دست میدهد. برای شناسایی چنین مکانیزمی از «نظریه توسعهپذیری» استفاده شده است که در پایان فصل پنجم معرفی میشود.