آنچه که فراتر از سیاستهای مقطعی، برای توسعه ایران، اهمیت دارد، چالشهای ساختاری و بنیادینی است که آینده توسعه ایران را به شدت تهدید میکند. واگرایی گفتمانی، یکی از این چالشهای بنیادین است که خاستگاه بسیاری از شکافها، تبعیضها و زورمداریها شده و قوه پویای سیمرغ توسعه را کاهش داده است.
گفتمان به نظام تولید معنا اشاره دارد که روابط بین قدرت، دانش و پاداش را تنظیم میکند. برای نمونه، درباره رخدادی مانند سیل یا زلزله، گفتمانهای متعددی میتواند شکل بگیرد که بر اساس معنایی که به آن رخداد میدهد، روابط و دانایی متفاوتی را نیز به وجود میآورد؛ برای نمونه، پنداشتن رخدادها به مثابه قضا و قدر یا پسآیند گناهان، بار تکلیف را از دوش حکمران بر دوش شهروند میگذارد و دانایی موثری برای کنترل یا مهار یا حتی پیشبینی آن رخداد بر نمیانگیزد.
در عمل، گفتمانهای رقیبی درباره امور مختلف، وجود دارند. درباره نظم اجتماعی و ارکان آن، یعنی قدرت، هویت، عدالت، ثروت، منزلت و مهار زور نیز گفتمانهای رقیبی شکل میگیرند که میتوانند تفاوتهای بنیادین و واگرا یا تفاوتهای جزئی و اندک، داشته باشند. در جوامعی که واگرایی بر اساس تضادهای بنیادین است و تفرق شدید میان نخبگان به وجود میآید، آینده توسعه به خطر میافتد.
در گفتمان غالب نظم اجتماعی ایران، انسان بیشتر مکلف تصویر و معنا میشود تا دارای حق و حقوق و برای همین، هویت استانداردی تحمیل میشود که بستر تبعیضهای گسترده را به وجود میآورد. کمبود تنوع در منابع کسب قدرت، منزلت و ثروت و زورمداری روابط، این گفتمان دیگریساز را تقویت کرده که دسترسی بسیاری از شهروندان به حقوقشان را محدود میکند. در شرایط کنونی، این واگرایی به نفع گفتمانی است که در ظاهر دغدغه خیر شهروندان را دارد اما در باطن با سلب مسئولیت از حکمران، بستر تسلطش بر منابع را تقویت میکند.