امروزه هر انسان مخالف جنگ و خونریزی دنبال یافتن پاسخی برای این سئوال است که جنگ غزه کی پایان می یابد؟ آیا جنگ در لبنان به صلح می انجامد؟ اگر صلح و آتش بسی در خاورمیانه برقرار شود می تواند پایدار باشد؟ یا تنش ها و جنگ افروزی ها در منطقه ممکن است فرا تر از این که هست پیش رود؟ آیا اسرائیل تن به آتش بس و صلح می دهد؟ آیا حزب الله و حماس با پیشنویس های صلح و یا آتش بس موافقت خواهند کرد؟ در پاسخ شاید بتوان گفت آنچه از ظواهر امر پیدا است جنگ باید کم کم پایان یافته تلقی شود. بنظر می رسد پیمان صلحی که احتمالا مبنای آن قطعنامه 1701 باشد در آینده نزدیک در لبنان به مورد اجرا در آید. چرا که اینک آنچه از غزه بجای مانده است جز تلی از خاکستر و مخروبه ای با ده ها هزار قربانی نیست. از حماس نیز که نیرو های اصلی خود را از دست داده و اکثر تونل ها و مراکز فرماندهی اش منهدم و تسلیحات آن توسط اسرائیل مصادره یا نابود شده، در حد زیادی هرگونه اقدام تعیین کننده متقابلی سلب شده است. در همین حال متاسفانه حزب الله نیز از اوضاع چندان مطلوب تری برخوردار نیست. اکثر سران آن به قتل رسیده اند و به نیرو های کاری آن طی عملیات های مختلف اسرائیل از جمله عملیات ناجوانمردانه دام پیجر ها آسیب های بسیار جدی وارد آمده است. اما سئوالی که با توجه به ارائه این پاسخ پیش می آید این است در چنین شرایطی چرا اسرائیل کماکان به بمباران مناطق مسکونی و بیمارستانها و مدارس و کمپ ها و اردوگاه های فلسطینی ادامه می دهد؟ چرا ساختمانهای پر جمعیت مسکونی با ده ها سکنه را به بهانه واهی کشتن یکی از مسئولین حزب الله و یا حماس دیوانه وار با خاک یکسان می کند و ده ها نفر را به قتل می رساند؟مهمترین هدفی که از ادامه این قتل ها و ترور ها و تخریب ها و نسل کشی های اسرائیل به ذهن خطور می کند، علاوه بر یک انتقامجویی کور ناجوانمردانه، احتمالا کسب امتیاز گیری های بیشتر و باج خواهی اسرائیل از نیرو های حماس و حزب الله و حتی در صورت امکان مورد تهدید و تحدید قرار دادن رابطه نظامی و مالی با حامیان آنها در یک پیمان صلح احتمالی است. اسرائیل، با سو استفاده آشکار از موقعیت ضعیف کنونی حماس و حزب الله و حامیان آنها، بنظر نمی رسد عمدتا هدفی جز ایجاد فشار شدید برای تحمیل نظرات خود در راستای امتیاز گیری بیشتر از طرف مقابل در صورت انعقاد هر پیمان صلح احتمالی داشته باشد. در راستای این هدف، موضوعاتی از قبیل گروگان های اسرائیلی و پرتاب چند پهپاد و موشک پراکنده از غزه و جنوب لبنان بنظر نمی رسد جز بهانه و در واقع محملی برای رسیدن اسرائیل به این هدف اصلی نا ننوشته نا گفته در قبال این آدم جنایت های سبعانه و مغایر با اصول انسانی و قوانین بین المللی باشد. آنچه به این نظر قوت می بخشد شناختی است که طی سالهای متمادی از عملکرد اسراییل می توان حاصل کرد. دولت های اسرائیل در حفظ جان سربازان و افراد غیر نظامی خود همواره بسیار محتاط و حساس بوده اند. از خاطرمان نمی رود اسرائیل جهت آزادی دو اسیر خود در لبنان، در ژوئیه 2006 لبنان را با خاک یکسان کرد و لجوجانه برای دستیابی به اهداف خود بیش از 160 کشته نیز داد.در حال حاضر طبق آمار خود صهیونیست ها، قریب هشتصد نفر سرباز اسرائیلی تاکنون در جبهه های غزه و لبنان کشته و به همین تعداد نیز مجروح شده اند. این آمار کشته ها گرچه در قبال نسل کشی ها و قتل های بی حد و حصر نظامیان و غیر نظامیان از فلسطینی ها و لبنانی ها و حزب الله به دست اسرائیل بسیار کمتر است، ولی از آمار کشته های اسرائیل در جنگ شش روزه اعراب و اسراییل نیز بیشتر است.لذا برای آن کشور رقم بزرگ و سنگینی به شمار می رود. اینک اسرائیل با چنین آمار کشته ای از یک طرف، و موقعیت دولت نتانیاهو در مواجهه با مخالفت داخلی برای ادامه جنگ و نیز عاقبت مبهم نتاتیاهو پس از جنگ، از طرف دیگر، بعید است بر اساس یک پیمان صلح عادلانه مرضی الطرفین با طرف مقابل به جنگ خاتمه داده و آرام گیرد. کما اینکه نتاتیاهو با پاسخی که به پیشنهاد اجرای آتش بس و قطعنامه 1701 شورای امنیت داده است که بموجب آن، خلع سلاح و عقب نشینی حزب الله از رود خانه لیتاتی و تعیین مرز های لبنان و اسرائیل و جایگزین شدن نیروهای ارتش لبنان و حافظان صلح سازمان ملل، از مفاد آن است، روشن می کند بعید است اسرائیل تن به اجرای یک پیمان صلح عادلانه تن دهد. نتانیاهو در اجرای این قطعنامه از جمله خواستار آن شده است که نیروهای ارتش اسرائیل بتوانند «اعمال فعال» را برای اطمینان از این که حزبالله مجدداً مسلح نشود و زیرساختهای نظامی خود را در مناطق جنوبی لبنان که نزدیک به مرز است، بازسازی نکند، انجام دهند. یعنی در واقع نشانه ای از پذیرش احتمال تغییر محل حضور فعلی در مرز هایش دیده نمی شود.
همچنین از نیروی هوایی خود خواسته که در فضای هوایی لبنان آزادی عملیات داشته باشد. بررسی اینکه آنچه در غزه و لبنان رخ داد و کماکان ادامه دارد، آیا ناشی از اشتباه محاسباتی آنچه نیروهای مقاومت و حامیان جدی آنها نامیده می شوند بوده یا دلایل دیگری داشته است، بحث و بررسی جداگانه ای می طلبد، اما آنچه در شرایط فعلی قابل دریافت است اینکه امروز متاسفانه نیرو های مقاومت از شرایط خوبی برای امضای یک پیمان صلح مطلوب برخوردار نیستند.چرا که معمولا طرفی که در یک جنگ تمام عیار از نظر نظامی در برابر دشمن خود شکست می خورد نمی تواند شرایط صلح را آنگونه که خود می خواهد تعیین کند. در شرایطی که یکی از طرفین آسیب های جدی متحمل شده است و در شرایط ضعف قرار دارد نمی تواند انتظار دستیابی به یک پیمان صلح و آتش بس هم سنگ و مرضی الطرفین را داشته باشد.طرف ضعیف تر مجبور است، یا جنگ را به بهای نابودی کامل خود به امید رخداد معجزه ای ادامه دهد، یا شرایط تحمیلی پیمان صلح دشمن را بپذیرد. شواهد کنونی نشان می دهد احتمال ورود جدی مستقیم بازیگران جدید از جمله جمهوری اسلامی به جنگ و به دنبال آن توسعه آتش جنگ در خاورمیانه به دلایل عدیده ای، چنانچه اتفاق و بهانه غیر منتظره ای رخ ندهد، کاهش یافته است. اما در شرایط فعلی و آستانه تشکیل دولت جدید در آمریکا، آیا غرب و بویژه واشنگتن با حمایت همه جانبه خود از اسراییل ممکن است بتواند شرایط اسرائیل برای صلح را به طرف مقابل تحمیل کند؟ آیا حماس و حزب الله امکان تعیین برخی مفاد مهم در یک پیمان صلح نسبتا مطلوب با دستاورد هایی هرچند حداقلی در برابر اسرائیل را خواهند داشت؟یا آنها تحت فشار های همه جانبه، اجبارا پیمان صلح ناترازی را برای خاتمه بمبارانهای کور اسرائیل و قتل غیر نظامیان را اجبارا خواهند پذیرفت؟ روشن است در صورت امتناع هر کدام از طرفین از مفاد پیمانهای پیشنهادی صلح، دستیابی به یک صلح پایدار نمی تواند خیلی در افق دید نزدیک قرار داشته باشد که البته فرسایشی شدن جنگ در منطقه ای که روی انبار باروت قرار گرفته است نیز می تواند هر آن با بهانه غیر منتظره ای آتش آن را ملتهب تر کند. گرچه تصمیم طرفهای در گیر برای ادامه یا خاتمه جنگ ظرف چند روز آینده می تواند روشن شود ولی شواهد نشان می دهد توافق طرفین بر سر یک پیمان صلح نزدیک است.
همچنین از نیروی هوایی خود خواسته که در فضای هوایی لبنان آزادی عملیات داشته باشد. بررسی اینکه آنچه در غزه و لبنان رخ داد و کماکان ادامه دارد، آیا ناشی از اشتباه محاسباتی آنچه نیروهای مقاومت و حامیان جدی آنها نامیده می شوند بوده یا دلایل دیگری داشته است، بحث و بررسی جداگانه ای می طلبد، اما آنچه در شرایط فعلی قابل دریافت است اینکه امروز متاسفانه نیرو های مقاومت از شرایط خوبی برای امضای یک پیمان صلح مطلوب برخوردار نیستند.چرا که معمولا طرفی که در یک جنگ تمام عیار از نظر نظامی در برابر دشمن خود شکست می خورد نمی تواند شرایط صلح را آنگونه که خود می خواهد تعیین کند. در شرایطی که یکی از طرفین آسیب های جدی متحمل شده است و در شرایط ضعف قرار دارد نمی تواند انتظار دستیابی به یک پیمان صلح و آتش بس هم سنگ و مرضی الطرفین را داشته باشد.طرف ضعیف تر مجبور است، یا جنگ را به بهای نابودی کامل خود به امید رخداد معجزه ای ادامه دهد، یا شرایط تحمیلی پیمان صلح دشمن را بپذیرد. شواهد کنونی نشان می دهد احتمال ورود جدی مستقیم بازیگران جدید از جمله جمهوری اسلامی به جنگ و به دنبال آن توسعه آتش جنگ در خاورمیانه به دلایل عدیده ای، چنانچه اتفاق و بهانه غیر منتظره ای رخ ندهد، کاهش یافته است. اما در شرایط فعلی و آستانه تشکیل دولت جدید در آمریکا، آیا غرب و بویژه واشنگتن با حمایت همه جانبه خود از اسراییل ممکن است بتواند شرایط اسرائیل برای صلح را به طرف مقابل تحمیل کند؟ آیا حماس و حزب الله امکان تعیین برخی مفاد مهم در یک پیمان صلح نسبتا مطلوب با دستاورد هایی هرچند حداقلی در برابر اسرائیل را خواهند داشت؟یا آنها تحت فشار های همه جانبه، اجبارا پیمان صلح ناترازی را برای خاتمه بمبارانهای کور اسرائیل و قتل غیر نظامیان را اجبارا خواهند پذیرفت؟ روشن است در صورت امتناع هر کدام از طرفین از مفاد پیمانهای پیشنهادی صلح، دستیابی به یک صلح پایدار نمی تواند خیلی در افق دید نزدیک قرار داشته باشد که البته فرسایشی شدن جنگ در منطقه ای که روی انبار باروت قرار گرفته است نیز می تواند هر آن با بهانه غیر منتظره ای آتش آن را ملتهب تر کند. گرچه تصمیم طرفهای در گیر برای ادامه یا خاتمه جنگ ظرف چند روز آینده می تواند روشن شود ولی شواهد نشان می دهد توافق طرفین بر سر یک پیمان صلح نزدیک است.
اما دو سخن پایانی:
سخن اول،اینکه آنچه مسلم است، تلآویو به هر دستاورد مهمی هم از زیر و رو کردن حماس و حزب الله و غزه و جنوب لبنان رسیده باشد، و از هر قدرت اهریمنی و همه جانبه هم در مصاف با ملت فلسطین برخوردار شده باشد، و به هر پیروزی مقطعی در این راستا دست یافته باشد، و هرگونه پیمان صلح ظالمانه و یکجانبه ای را بتواند به طرف مقابل تحمیل کند، تجارب گذشته نشان می دهد، با چنین شیوه هایی، نخواهد توانست یک اسرائیل با ثبات در سایه یک صلح پایدار در جهت تامین خواب راحت و آرامش را برای شهروندانش تامین کند . تل آویو که بجای حل مسالمت آمیز مشکلات سیاسی خود با ملت فلسطین برای یک همزیستی مدنی در جهت دستیابی به یک صلح پایدار، با لجبازی و فزون خواهی تمام به انتقامجویی کور برای باجگیری و امتیاز گیری روی آورده است، باید بداند اولا این انتقامجویی های بیمورد و ناجوانمردانه در واقع حق او نیست و اگر قرار بر انتقام گیری باشد طرف مقابل در گرفتن انتقام از اسراییل بسیار محق تر است، ثانیا این انتقامجویی ها هرگز نخواهد توانست حتی تا آینده ای نه چندان دور، یکطرفه و صرفا به نفع اسرائیل باقی بماند. تخم انتقامی را که اسرائیل بطور روز افزون در دلهای داغدار ملت فلسطین و لبنان کاشته است و می کارد، آتش زیر خاکستری است که دیر یا زود جوانه های تازه تری خواهد زد و آتش این انتقام می تواند عرصه را بر آرامش اسرائیل بیش از بیش تنگ تر کند. لذا از یک طرف اسرائیل باید بداند راهی جز تامین حقوق ملت فلسطین برای یک زندگی مسالمت آمیز پایدار برایش در منطقه وجود ندارد. چرا که اگر طریق زور گویی و تخریب و نسل کشی می توانست منجر به ایجاد صلح و ثبات اسرائیل شود، طی قریب هشتاد سال گذشته با یک کشور همواره در جنگ و ناامنی روبرو نبود. و از طرف دیگر رهبران و حامیان ملت فلسطین نیز باید بدانند اتخاذ تفکرات و شیوه های متوهمانه به دور از واقع بینی، جز آسیب های جدی به آنها و اهدافشان وارد نخواهد ساخت. چرا که اگر این شیوه ها منجر به احقاق حقوق حقه آنها میشد، طی ده ها سال گذشته به نتیجه مطلوب رسیده بود. سخن دوم،اینکه گرچه امروزه آنچه نیرو های مقاومت لقب گرفته اند در برابر اسرائیل ظاهرا پیروزی نظامی را به دشمن واگذار کرده اند اما از نظر حمایت مردم دنیا در برابر جنایات اسراییل از پشتیبانی و همراهی ملت ها و افکار عمومی جهان و اقشار روشنفکری و دانشجویی بین المللی و اساتید نخبه و چهره های معروف بین المللی برخور دارند.
اسرائیل در بین افکار عمومی جهان شدیدا تحت فشار و در انزوا و انزجار قرار گرفته است.این سرمایه عظیمی است که اگر بویژه در شرایطی که حکم دستگیری نتانیاهو و گالانت از طرف دیوان بین المللی کیفری صادر شده است به درستی، همه جانبه، طوفنده و زیرکانه در جهت اهداف واقعبینانه سیاسی به نفع ملت فلسطین، بکار گرفته شود نتایج حاصله از قدرت آن در صورت موفقیت، چندان دست کمی از نتایج توان نظامی اسرائیل نخواهد داشت. طبعا در این راه فعالیت مجدانه بسیاری از کشور های جهان، بویژه کشور های عربی و مسلمان و تشکیلات های وابسته به آنها در حمایت از راه حل سیاسی برای خاتمه مناقشات خانمان سوز ده ها ساله و روشن کردن تکلیف سرزمین و دولت فلسطین، نقش مهمی می تواند ایفا کند. برای همه کشور های مسلمان منطقه باید روشن باشد که اگر صلح پایدار بین مردم فلسطین و اسرائیل برقرار نشود، آرامش، رفاه، امنیت و توسعه موزون همه جانبه پایدار در منطقه همواره می تواند با تهدید های جدی روبرو شود.
سخن اول،اینکه آنچه مسلم است، تلآویو به هر دستاورد مهمی هم از زیر و رو کردن حماس و حزب الله و غزه و جنوب لبنان رسیده باشد، و از هر قدرت اهریمنی و همه جانبه هم در مصاف با ملت فلسطین برخوردار شده باشد، و به هر پیروزی مقطعی در این راستا دست یافته باشد، و هرگونه پیمان صلح ظالمانه و یکجانبه ای را بتواند به طرف مقابل تحمیل کند، تجارب گذشته نشان می دهد، با چنین شیوه هایی، نخواهد توانست یک اسرائیل با ثبات در سایه یک صلح پایدار در جهت تامین خواب راحت و آرامش را برای شهروندانش تامین کند . تل آویو که بجای حل مسالمت آمیز مشکلات سیاسی خود با ملت فلسطین برای یک همزیستی مدنی در جهت دستیابی به یک صلح پایدار، با لجبازی و فزون خواهی تمام به انتقامجویی کور برای باجگیری و امتیاز گیری روی آورده است، باید بداند اولا این انتقامجویی های بیمورد و ناجوانمردانه در واقع حق او نیست و اگر قرار بر انتقام گیری باشد طرف مقابل در گرفتن انتقام از اسراییل بسیار محق تر است، ثانیا این انتقامجویی ها هرگز نخواهد توانست حتی تا آینده ای نه چندان دور، یکطرفه و صرفا به نفع اسرائیل باقی بماند. تخم انتقامی را که اسرائیل بطور روز افزون در دلهای داغدار ملت فلسطین و لبنان کاشته است و می کارد، آتش زیر خاکستری است که دیر یا زود جوانه های تازه تری خواهد زد و آتش این انتقام می تواند عرصه را بر آرامش اسرائیل بیش از بیش تنگ تر کند. لذا از یک طرف اسرائیل باید بداند راهی جز تامین حقوق ملت فلسطین برای یک زندگی مسالمت آمیز پایدار برایش در منطقه وجود ندارد. چرا که اگر طریق زور گویی و تخریب و نسل کشی می توانست منجر به ایجاد صلح و ثبات اسرائیل شود، طی قریب هشتاد سال گذشته با یک کشور همواره در جنگ و ناامنی روبرو نبود. و از طرف دیگر رهبران و حامیان ملت فلسطین نیز باید بدانند اتخاذ تفکرات و شیوه های متوهمانه به دور از واقع بینی، جز آسیب های جدی به آنها و اهدافشان وارد نخواهد ساخت. چرا که اگر این شیوه ها منجر به احقاق حقوق حقه آنها میشد، طی ده ها سال گذشته به نتیجه مطلوب رسیده بود. سخن دوم،اینکه گرچه امروزه آنچه نیرو های مقاومت لقب گرفته اند در برابر اسرائیل ظاهرا پیروزی نظامی را به دشمن واگذار کرده اند اما از نظر حمایت مردم دنیا در برابر جنایات اسراییل از پشتیبانی و همراهی ملت ها و افکار عمومی جهان و اقشار روشنفکری و دانشجویی بین المللی و اساتید نخبه و چهره های معروف بین المللی برخور دارند.
اسرائیل در بین افکار عمومی جهان شدیدا تحت فشار و در انزوا و انزجار قرار گرفته است.این سرمایه عظیمی است که اگر بویژه در شرایطی که حکم دستگیری نتانیاهو و گالانت از طرف دیوان بین المللی کیفری صادر شده است به درستی، همه جانبه، طوفنده و زیرکانه در جهت اهداف واقعبینانه سیاسی به نفع ملت فلسطین، بکار گرفته شود نتایج حاصله از قدرت آن در صورت موفقیت، چندان دست کمی از نتایج توان نظامی اسرائیل نخواهد داشت. طبعا در این راه فعالیت مجدانه بسیاری از کشور های جهان، بویژه کشور های عربی و مسلمان و تشکیلات های وابسته به آنها در حمایت از راه حل سیاسی برای خاتمه مناقشات خانمان سوز ده ها ساله و روشن کردن تکلیف سرزمین و دولت فلسطین، نقش مهمی می تواند ایفا کند. برای همه کشور های مسلمان منطقه باید روشن باشد که اگر صلح پایدار بین مردم فلسطین و اسرائیل برقرار نشود، آرامش، رفاه، امنیت و توسعه موزون همه جانبه پایدار در منطقه همواره می تواند با تهدید های جدی روبرو شود.