نشست نقد و بررسی مطالعات توسعه در ایران
دوشنبه یازدهم مهر، اولین نشست نقد و بررسی مطالعات ایرانی توسعه در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی با مشارکت انجمن علوم سیاسی این دانشگاه و کارگروه توسعه و منابع ملی اندیشگاه طرح هزاره برگزار شد. این نشست چهار میهمان از دانشگاه تهران، دنشگاه علامه طبابایی و اندیشگاه طرح هزاره داشت که هر یک از زاویه متفاوتی مطالعات ایرانی توسعه را مورد نقد و بررسی قرار دادند. در ادامه خلاصه ای از مطالب این نشست را می خوانید:
دکتر ابوالفضل دلاوری: ذهنیت و مساله توسعه در ایران
دکتر ابوالفضل دلاوری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در این نشست به مساله آسیب شناسی ذهنیت توسعه در ایران به ارائه سخن پرداخت. وی در ابتدای سخنانش با بیان اینکه قرار نیست در این نشست تجربیات توسعه در ایران را بررسی کنیم، گفت: قرار است مطالعات و ادبیات توسعه در ایران به عنوان موضوع مورد بحث قرار گیرد و اینکه چقدر توانسته ارتباط معناداری با مقوله توسعه به لحاظ مفهومی و همین طور پروژه ها و فرآیندهای توسعه در عینیت زندگی اجتماعی و سیاسی معاصر برقرار کند. وی افزود: برخی از ادبیات تولید شده و مطالعات صورت گرفته روی زمین قرار نگرفته اند. به تعبیر روشنتر انتزاعی هستند و به یک معنا بی ارتباط با مسائل عینی و حتی بی معنا هستند. یک سر دیگر ارزیابی این است که مطالعاتی هستند که واقعا موضوعیت و مدخلیت، تأثیر و اثربخشی دارند و به عنوان یک متغیر در پیشرفت این موضوع در جامعه کمک می کنند. مطالعات توسعه می توانند به فرآیند توسعه در کشور کمک کنند.
دلاوری در ادامه سخنانش اظهار داشت: دغدغه اصلی این نشست این است که مطالعات توسعه در ایران کجای این طیف قرار می گیرد، چقدر موضوعیت، مدخلیت، ارتباط، معنا و اثربخشی داشتند و یا برعکس فاقد این ویژگی ها بودند. وی با طرح این سؤال که توسعه به چه معناست و یا ما آن را به چه معنایی مراد می کنیم؟، گفت: قطعا مانند بقیه اصطلاحات، اجماعی در این مورد نیست و شما با طیف وسیعی از مباحث و تعاریف در این مورد برخورد داشتید. به نظر بنده توسعه فرآیند یا پروژه ای است که سمت و سوی انکشاف ظرفیت ها و توانمندی های یک جامعه را به خود اختصاص می دهد. در واقع فرآیندی است که در جریان آن ظرفیت ها و توانمندی های موجود در یک جامعه در راستای غلبه بر مشکلات و بهسازی زیست اجتماعی، اقتصادی و… جامعه منکشف می شود.
این محقق و نویسنده کشورمان بیان کرد: با این تعبیر توسعه ابعاد مختلفی را در بر می گیرد، اولا باید ظرفیت های مختلف در عرصه های گوناگون جامعه وجود داشته باشد تا شکوفا شود. فراموش نکنیم که توسعه فی نفسه امری ارتباطی است. بنابراین این ظرفیت و توانمندی به صورت خود به خود و بدون ارتباط با محیط نه موضوعیت دارد و نه شکوفا می شود. اصولا توسعه مستلزم یک محیط ارتباطی مناسب است. وی با بیان اینکه چند مقوله جزء نیازهای اولیه ورود به مقوله توسعه هستند؛ چه در حوزه اندیشه و تفکر توسعه و چه در حوزه عمل و پروژه ای توسعه، گفت: ادبیات توسعه با چند مقوله ارتباط تنگاتنگ دارد یکی بحث ترقی است. ایده یا انگاره ترقی لازمه ورود به بحث توسعه است. باید این فرض وجود داشته باشد که جهان و جامعه و انسان رو به ترقی و شکوفایی است و یا پتانسیل این کار را دارد، چنین باوری باید وجود داشته باشد. وی افزود: دومین انگاره یا ایده، اصل عقلانیت است. به هر حال این انکشاف در جهت بهسازی زیست اجتماعی یک رویکرد یا کنش عقلانی است. عقل ایجاب می کند که ما درصدد حداکثر استفاده ممکن از بیشترین منابع موجود در راه بیشترین بهسازی و بهبود باشیم. سومین انگاره پذیرش اصلی خودبرسازندگی سرنوشت است. یعنی این اصل را بپذیریم که انسان و جامعه خود سرنوشت خودشان را می سازند. وی با بیان اینکه چهارمین انگاره ایده علم گرایی و تکنیک گرایی است، اظهارداشت: ما برای استفاده از این ظرفیتها و توانمندی ها مستلزم دانشی کافی، تکنیک های مناسب برای بسیج و به کارگیری این ظرفیت ها و توانمندی ها در عرصه های مختلف هستیم. این چهار انگاره، انگاره های اصلی هر گونه ذهنیت توسعه و مطالعات و برنامه های توسعه است.
وی در ادامه سخنانش تصریح کرد: اگر ادبیات و مطالعات اجتماعی سیاسی در ایران را بررسی کنیم صرف نظر از اشارات مختصری که مثلا در نیمه اول قرن نوزده در سیاحتنامه ها و خاطرات یا برخی از دولتمردان یا نخبگان فکری و اجتماعی ایران مطرح شده است، براساس چنین انگاره های مذکور چهارگانه، ادبیات و انگاره هایی تقریبا از دهه ۱۸۶۰ آغاز می شود. گفته های عباس میرزا یا نوشته های امیرکبیر یا میرزا صالح و سیاح نشانه هایی از این انگاره ها را به صورت کمرنگ دارد اما اینکه به صورت منقح و مبرهن ظاهر شده باشد چندان خبری نیست.
وی با تأکید بر اینکه بیشتر سفرنامه ها از نوع حیرت نامه ها هستند، یعنی چیزهایی که در غرب اتفاق افتاده را می بینند و چون برایشان جالب یا حیرت آور است آنها را بیان می کنند، اذعان کرد: غرب هنوز برای ما شهر فرنگ است نه به آن اندیشیدیم و نه مبانی و مبادی آنرا شناختیم. در این زمان هنوز در مرحله سؤال قرار داریم. این استاد دانشگاه در پایان تصریح کرد: در دهه ۱۸۶۰ آثاری ترجمه و منتشر می شود که این انگاره ها به نوعی در آن ها مطرح می شود. رساله دکارت با عنوان گفتار در روش به کار بردن عقل بنام حکمت ناصری (به اسم ناصرالدین شاه) ترجمه می شود. بعد از سقوط امیرکبیر واگشت شدیدی داریم و این واگشت ها به صورت مکرر ادامه می یابد. همواره توسعه با فراز و نشیب در ایران مطرح بوده است.
عبدالرسول دیوسالار: بازخوانی انتقادی مطالعات ایرانی توسعه
سخنران دوم این نشست عبدالرسول دیوسالار، مدیر کارگروه توسعه و منابع ملی و نویسنده کتاب قدرت اطلاعات (تاثیر اطلاعات بر نظریه توسعه) بود. وی در ابتدای سخنانش مطالعات توسعه را عرصه ای از اندیشه، تامل و تفکر تعریف کرد که محصولات دانشی توسعه در ایران نظیر برنامه های توسعه، سیاست های توسعه، پروژه های توسعه و حتی معنای توسعه را تولید کرده اند. وی با بیان اینکه ناکارآمدی در حوزه مطالعات توسعه در ایران، چندان نیازی به اثبات ندارد زیرا ناتوانی تلاش های توسعه ای در ایران در پاسخ به مطالبات و نیازهای اساسی مردم واضح است، تصریح کرد این عرصه مطالعاتی باید به صورت جدی آسیب شناسی شود تا مشخص شود از کجا نشأت می گیرد. دیوسالار افزود، انتقاد اصلی به مطالعات متأخر توسعه در ایران در دو حوزه مطرح است؛ اول ناسازگاری مطالعات ایرانی توسعه با مسائل جهانی و دوم چالش ها ساختاری در مطالعات ایرانی توسعه.
وی با بیان اینکه اساسا سازگاری معنایی و زمانی مباحث توسعه در ایران با مباحث روز توسعه در جهان وجود ندارد، نویسنده کتاب مطالعات توسعه و مولفه منابع در ادامه سخنانش با اشاره به اینکه سه تحول اساسی بعد از جنگ جهانی در این حوزه اتفاق افتاده است که در شکل گیری مطالعات جدید توسعه نقش داشتند، اظهار داشت: اولین تحول مطالعات توسعه از عرصه ای سیاسی ـ ایدئولوژیک به عرصه ای انسانی اجتماعی است. دور اول مطالعات توسعه در پس از جنگ جهانی دوم به شدت سیاسی و ایدئولوژیک و تحت تاثیر ملاحظات جنگ سرد است و لذا کارکردهای هژمونیک در آن مطرح می شود، اما در مطالعات کنونی توسعه، ابعاد اجتماعی و انسانی تقویت شده اند و کارکردهای هژمونیک تضعیف. این محقق و نویسنده کشورمان گفت: ملاحظات جنگ سرد و امنیتی – سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم از مطالعات توسعه گرفته شده است. اما همچنان گرایش ما به سمت نظریاتی است که پیش از دهه ۸۰ مبنای ضمنی مطالعات توسعه بوده است. در حقیقت انگاره هژمونیک بودن مطالعات توسعه مانع دریافت های علمی صحیح در ایران از آخرین یافته های این علم به ویژه در سطح برنامه ریزان و دولتمردان شده است.
نکته دوم که تقریبا در همین دوره زمانی و به ویژه از دهه ۹۰ به بعد مطرح می شود تغییر و تحول از ساخت گرایی در نظریات توسعه به سازه انگاری است. این کارشناس توسعه در ادامه سخنانش تصریح کرد: نکته کلیدی این است که نظریات متاخر توسعه بر ساخت واقعیت اجتماعی از درون جامعه تاکید دارند. نظریات متأخر توسعه به این سمت حرکت می کنند که به جای ساختارها و نهادهای بزرگی که قبلا مورد تأکید بود، کارگزاران توسعه یعنی انسانها (کسانی که توسعه قرار است بر روی آنها اتفاق بیفتد) را بررسی می کنند. دیوسالار با اشاره به اینکه این تحول سبب شده است سطح تحلیل در تحولات جهانی مطالعات توسعه تغییر کند، گفت: سطح تحلیل که پیش از این «ماکرو» بود به «میکرو» تبدیل شده است. این تغیرات دو درس کلیدی برای ما دارد: یکی اینکه به نظر می رسد دوره فرانظریات یا نظریات عام یا کلان توسعه به پایان رسیده است و تجربه جهانی نشان می دهد که اساسا نظریات کلان و عام مثل نظریه مدرنیزاسیون یا نظریه وابستگی، نمی تواند برای ساختار اجتماعی یک برنامه کلی تنظیم کند تا با تغییر برخی از مؤلفه ها بتواند تغییرات دلخواه را ایجاد کند، چون در این صورت پیش بینی نتایج واکنش های جامعه سخت می شود.
وی افزود: اگر مطالعات توسعه در ایران را خصوصا در چند سال اخیر نگاه کنیم درست برعکس تغییرات جهانی حرکت می کنیم درواقع به سمت نظریه های کلان، عام و بزرگ توسعه پیش می رویم. همچنین چاره ای نداریم جز اینکه به سمت برنامه های منطقه ای و توجه بیشتر به استقلال مناطق در برنامه ریزی توسعه حرکت کنیم.
مدیر کارگروه توسعه و منابع ملی سومین بخش از دلایل ناسازگاری مطالعات ایرانی توسعه با تجربیات جهانی را، مدنظر نگرفتن نقدهای اخیر به توسعه کلاسیک و به ویژه داعیه بحران در نظریه توسعه دانست. نقدهایی همچون، ناتوانی تجربه جهانی توسعه در حل شکاف های اجتماعی، نادیده گرفتن قومیت ها، اخلاق توسعه، انتقاد به تکنولوژی زدگی در توسعه و آینده بشر، استفاده بی رویه از منابع و چالش زیست کره و بسیاری دیگر موضوعاتی هستند که در جریان های متاخر توسعه در ایران مورد غفلت قرار گرفته اند.
دیوسالار، چالش های ساختاری مطالعات توسعه در ایران را به سه موضوع شامل چالش معنا، چالش گستره یا دامنه بررسی و چالش روش و گرایش تقسیم کرد و افزود: ما در ایران اساسا نمی دانیم وقتی از دال توسعه صحبت می کنیم به چه چیز ارجاع می دهیم و چه برداشتی از آن در ذهنمان است. به همین دلیل دقیقا معلوم نیست به مطالعه چه چیز می پردازیم و سوژه مورد مطالعه شفاف نیست. به تعبیری آشفتگی و ابهام معنایی گریبانگیر مطالعات ایرانی توسعه است. وی به برنامه های توسعه در ایران اشاره کرد و گفت: جالب است که طبق تحقیق دکتر فرشاد مومنی در مقاله ۵۰ سال تجربه برنامه ریزی توسعه در ایران، در هیچ یک از برنامه های توسعه تعریف مشخصی از خود توسعه وجود ندارد.
این نویسنده در ادامه در خصوص چالش گستره مطالعات افزود: مطالعات توسعه در ایران بسیاری از مولفه های مطرح و تاثیرگذار در توسعه را که به ویژه اهمیت برخی از آنها امروزه بسیار زیاد است، مورد توجه قرار نمی دهد. مولفه هایی همچون قدرت و توسعه، اطلاعات، منابع و حتی عشق و توسعه. از سوی دیگر روابط میان متغیرهای کلاسیک توسعه همچون امنیت و توسعه در ایران به صورت جدی مطالعه نشده اند. دیوسالار سپس به چالش گرایش توسعه در ایران اشاره کرد و افزود: توسعه در ایران یک عرصه آکادمیک مستقل نیست و لذا روش، رهیافت و دیسیپلین ویژه خود را ندارد. در پایان دیوسالار بر ضرورت بازسازی مطالعات ایرانی توسعه تاکید کرد.
دکتر احمد موثقی؛ ایدئولوژی و توسعه در ایران
دکتر احمد موثقی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در این نشست و در ابتدای سخنانش با بیان اینکه ایدئولوژی به معنای مارکسی کلمه، مخل توسعه است و بعضی از همکاران به عنوان ایدئولوژی توسعه انتقاد می کنند، گفت: ایدئولوژی به معنای آگاهی کاذب با توسعه سنخیتی ندارد. ما سه گونه مقوله را در توسعه مورد بررسی قرار می دهیم یکی تفکر (بنیانهای فلسفی) توسعه است.
وی با بیان اینکه نگاه فلسفی متفاوت از نگاه ایدئولوژیک است، افزود: می توان نشان داد که ایدئولوژی غیرواقعی و انتزاعی است و واقع نما نیست. ایدئولوژی با علم سازگار نیست. بنابراین اندیشه توسعه بسیار مهم است. ما می توانیم بگوئیم توسعه قبل از هر چیزی امری ضمنی است، یعنی نباید با نگاه پوزیتویستی آنرا محصور کرد.
وی با تأکید بر اینکه در مطالعات توسعه باید نگاه چند رشته ای داشت و چند بعدی به مسأله نگاه کنیم، اظهار داشت: چون اساسا واقعیت ها چند بعدی هستند. کلیت اجتماعی را نمی توان به صورت چند تکه درآورد. پیچیدگی مسائل اجتماعی اقتضاء می کند که ما آنرا چند بعدی نگاه کنیم.
وی با اشاره به اینکه در ادامه اندیشه یا بنیان های فلسفی توسعه، تئوری توسعه به میان می آید، بیان کرد: در ادامه این روند توسعه می تواند راه را باز کند و عملیاتی شود. ضمن اینکه حاملان و عاملان توسعه هم مهم هستند. به هر حال زیباترین ایده ها و نظریه ها به دست عناصری که از نظر طبقاتی و اجتماعی یا از نظر فکری ظرفیت های لازم را ندارند، به نتیجه لازم هم نمی رسد.
وی با اشاره به اینکه بسیاری از مواردی که به عنوان توسعه در ایران مطرح می شود، به نوعی ایئولوژی زده است، تصریح کرد: پایه فلسفی وجود ندارد و بعد تئوری مطرح نیست. راهبردی وجود ندارد تا جواب بدهد. ما بیشتر به صورت احساسی و غریزی و به صورت عکس العملی با مسائل برخورد می کنیم. برنامه ریزان و سیاستمداران نگاه تاریخی جامعه شناختی ندارند و اساسا اقتصاد در اولویت نبوده است.
این محقق و استاد دانشگاه با بیان اینکه ما از نظر فازهای تاریخی چنان عقب هستیم که بحث های پیشرفته توسعه با فضای ما بسیار متفاوت است، گفت: ما باید بحث های پیشرفته پسامدرن را بدانیم. اما تا زمانی که در حوزه پیشامدرن هستیم این مباحث ما را به بیراهه می برد و جواب نمی دهد و به نظر بنده بیشتر تخریب می کند. لازم است به این بحثها اشراف داشته باشیم.
وی تأکید کرد: پساتوسعه از نظر متدولوژی کمک می کند که ما آسیب ها و انتقادها را در خود مراکز پیشرفته داشته باشیم و با نگاه تاریخی جامعه شناختی به بررسی فعالیت های خود بپردازیم و آسیب ها را تشخیص دهیم. پساتوسعه و پسامدرن از نظر متدولوژیک می تواند پاسخگو باشد ولی واقعا باید این تفاوت ها را جدی بگیریم.
موثقی با بیان اینکه ایران به لحاظ گوناگون از کشورهای دیگر متفاوت است، گفت: ضمن وجوه مشترک ایران با کشورهای مختلف، تفاوت های چشمگیری به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و … با آنها دارد که باید در مسائل توسعه مورد توجه قرار گیرند. اگر این تفاوت ها در نظر گرفته نشود وضع ما از این چیزی که هست خراب تر می شود.
وی با تأکید بر اینکه غالبا ما درگیر انتزاعات هستیم، گفت: نوعا بسیار گفته می شود که توسعه تعریف ندارد. گفته می شود که توسعه گنگ و گم است. توسعه به معنای تحقق و افزایش ظرفیت های تولیدی جامعه است به گونه ای که بیشترین میزان ثروت برای بیشترین تعداد افراد حاصل شود.
وی با اشاره به اینکه رشد اقتصادی با توسعه تفاوت دارد، بیان کرد: حدود ۲۰ تا ۳۰ کشور در دنیا جزو کشورهای پیشرفته یا توسعه یافته هستند. حدود ۲۰ تا ۳۰ کشور در حال توسعه و بقیه کشورها جهان سوم هستند. برخی از کشورها حتی هنوز جزو کشورهای رشد اقتصادی نیستند. ما هم در هشت سال گذشته حتی تجربه رشد هم نداشتیم.
وی افزود: کشوری که در آن فقر و شکاف های عظیم طبقاتی و مسأله بیکاری و… نباشد، کشور پیشرفته یا توسعه یافته محسوب می شود. در کشورهای در حال توسعه و جهان سوم مازاد تولید می شود اما مازادها به جیب گروه خاصی می رود، گروهی که لزوما هیچ نقش و سهمی در زایش ثروت نداشتند. هزینه را افراد دیگری می دهند و درآمد را افراد دیگری می برند. در موقعیت های کلیدی و مهم حضور دارند و مازادها را به جیب می زنند و … . اینها نه مولد به دست می آورند و نه مولد صرف می کنند. نیروهای مولد جامعه تولید می کنند و نیروهای غیرمولد جامعه در جایگاه های مهم و حساس حضور دارند و این مازادها را طلب می کنند.
وی در پایان سخنانش گفت: این موارد نشان دهنده این است که رسیدن به توسعه تا چه حد کار مشکلی است. یعنی کار تولید محور و مبناست. اصلا کل نظام اجتماعی باید بر مدار کار باشد و نیروهای مولد جامعه باید حاکم و تصمیم گیر باشند.
دکتر احمد گل محمدی: دولت، موضوع بررسی در مطالعات توسعه
آخرین سخنران این نشست دکتر احمد گل محمدی، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود. ایشان تحلیل جایگاه دولت در توسعه را از منظر نهادگرایی مورد توجه قرار دادند. وی در این خصوص تصریح کرد: نهاد به کنش های اجتماعی و مناسبات آنها ساماندهی و نظم می دهد. نهاد مشخص می کند یک امر اجتماعی خاص باید چگونه باشد و چگونه نباشد. به عبارت دیگر حد و مرزهای مشخصی را برای آن کنش های اجتماعی متفاوت مشخص می کند. دولت مهم ترین نهاد و پایدارترین نهادهاست. این استاد دانشگاه علامه در تعریف دولت گفت: دولت نهاد نهادهاست، نهادی است که برای ساماندهی کنش سیاسی تاسیس شده است و متولی نهادینه شدن امر سیاسی از طریق قاعده مند کردن کسب قدرت سیاسی و اعمال آن بر سایر نهاد های دیگر است.
دکتر گل محمدی برای اینکه بتواند دولت را در مسیر توسعه یا ضد توسعه ارزیابی کند چهار شاخص اصلی را مطرح نمود که عبارتند از: شاخص اعمال قدرت سیاسی؛ در این شاخص امر سیاسی با نظام حقوقی پیوند می خورد. درحقیقت دولت در قالب یک نظام حقوقی مشخص قرار می گیرد و مشخصه ی آن مشروعیت است. شاخص دوم انفکاک سیاسی است؛ در این بستر دولت کار غیر سیاسی می کند و می تواند در امور اجتماعی نهادهای اقتصادی وبازار دخالت کند. هرچه این شاخص در دولتی بزرگتر و بیشتر باشد، نشان دهنده ی ضد توسعه ای بودن آن است. شاخص سوم انحصار قدر ت سیاسی است؛ در اینجا امر سیاسی و قدرت سیاسی تنها باید توسط دولت صورت گیرد. هر چقدر نهادهای دیگر از جمله نظامیان و غیره در این امر سیاسی مداخله کنند باز از نشانه های توسعه ای نبودن دولت است.