درنگ اول؛ سازه ذهنی و جغرافیا
انقلاب اقتصادی اول یا انقلاب کشاورزی، زمینه ساز شکل گیری تمدنهای باستانی بود. بیشتر این تمدنها بر مبنای اختراع خط توسط بشر بسط یافته اند؛ تمدن میان رودان یا مزوپوتامیا به مثابه گهواره تمدنهای باستانی سومر، اکد، بابل، آشور یا عیلام و ماد در خاورمیانه، تمدن مصر باستان در شاخ افریقا، تمدن فرانکها در پانونیا واقع در نزدیکی رود دانوب در اروپا و اولمکها به عنوان نخستین تمدن واقع در مکزیک و قاره امریکا که زمینه ساز تاریخی تمدن مایاها بودند از مهمترین تمدنهای باستانی برخاسته از انقلاب کشاورزی به شمار میروند. البته این تمدنهای مبتنی بر کشاورزی در بافتارهای جغرافیایی متفاوتی از منظر میزان بارش و بهره وری خاک شکل گرفتند. ابن خلدون به عنوان اولین جامعه شناس توسعه یا به تعبیر خودش عمران (آبادانی)، جغرافیا یا اقلیم را در نوع سازه ذهنی افراد تمدن وابسته به آن اقلیم بسیار موثر میداند. از دید ابن خلدون، توزیع اولیه منابع در بستر جغرافیا و میزان ممکن از تن آسایی ناشی از این منابع بر میزان میل به کسب دانش یا کیفیت جسمی افراد ساکن در آن بستر تاثیر معکوس دارد. به عبارت دیگر هر چه توزیع منابع به حدی باشد که میزان رفاه جمعیت کمتر باشد آنگاه افراد آن جمعیت دارای خصوصیات بهتری برای معاش هستند. به ویژه ابن خلدون در مقایسه هفت اقلیم جغرافیایی، امتیاز ویژه ای به بادیه نشینان داده و دلیری آنان را میستاید. با این وجود تاریخ توسعه جهان نشان میدهد که گذشته از انگاره تقدم اندیشه بر پیشه (همانند سنت ماکس وبر) یا تقدم پیشه بر اندیشه (همانند سنت کارل مارکس)، چنین بافتارهای اجتماعی به بروز و تطور سازههای ذهنی منجر شده اند که با جغرافیای کم منبع و پراکنده همخوانی بسیار زیادی دارد.
اگر به فهرست تمدنهای باستانی باز گردیم میتوان سرنخ هایی یافت که معمای توسعه یا شکفتن از پیله را آسانتر میکند. امریکای میانه شاهد رشد و افول سه تمدن بزرگ بوده است: امپراطوری ساحلی اولمک از حدود ۱۵۰۰ تا ۷۵۰ پیش از میلاد، تئوتیه وآکان در دره مکزیک در حدود ۱۰۰ تا ۷۵۰ پس از میلاد و جامعه نه چندان منسجم تولتک از تقریبا ۹۰۰ تا ۱۲۰۰ پس از میلاد. پس از پایان هر یک از این سه امپراطوری، دورهای از تجزیه رخ داد. اولمکها در مناطق پست گرمسیری جنوب مرکزی مکزیک، محل ایالتهای امروزی وراکروز و تاباسکو زندگی میکردند. ناحیه باستانی “لاونتا” در جنوب شرقی مکزیک بزرگ ترین زیستگاه تمدن اولمک به شمار میرفت. در این مکان بقایای شهری به شکل یک ردیف ساختمانهای گلی قرار دارد. در این شهر یک هرم اشکوبهای نیز ساخته شده و از قدیمی ترین اهرام نوع خود در امریکای مرکزی بوده است. در سرزمین اصلی اولمک کشاوزان از کوهستانهای شمالی تخته سنگ وارد کرده بر رویش کندهکاری میکردند. سنگ، کالایی بود که در سرزمین پر از گل و لجن آنها به سختی به دست میآمد. باتلاقنشینان دوام و ماندگاری سنگ را ارج مینهادند. از سنگ تندیسهای کوچک و بزرگ میساختند و در آیینهای مذهبی اولمک و اغلب به عنوان هدیه برای انداختن در چشمه به کار میبردند. در دوران کلاسیک تمدن مایاها که عصر طلایی مایا محسوب میشود، از ۲۵۰ تا۹۰۰ میلادی بود و در آن مایاها به اوج عظمت و درخشش خود رسیدند. تمدن مایاها از یک بافت قبیلگی به یک حکومت مرکزی یا در واقع یک حالت طبیعی با دسترسی کنترل شده یا محدود به حقوق مالکیت تحول یافت. در مذهب مایاها، جهان دو بعد خدایی و انسانی داشت که در سه حوزه ضرب میشدند و آن سه حوزه جهان آسمانی، جهان زمینی و جهان زیرزمینی را شامل میشد. دنیای زیرزمینی که زیبالبا نامیده میشددولت-شهرهای بزرگ پدید آمد و شهرهایی مانند تیکال ساخته شد. در آن دوران تخمین زده میشود که نزدیک به دو میلیون نفر در محدوده مایانشین به سر میبردند که یکصد هزار تن از آنان ساکن شهر تیکال بودند. چنین جمعیتی از ترتیبات نهادی و بسط الگوهایی از سازههای ذهنی حکایت دارد که خشونت و کاربرد آن را به گونه موثری کنترل میکرده است. نرخ خشونت القایی همراه با افزایش تعداد جمعیت رو به افول گذارد. افرادی که در گروههای بدوی کوچک میزیسته اند به طور معناداری، نرخ بالایی از استرس ذهنی و احساسی مزمن و شدید القایی از جانب انسانهای دیگر را بروز داده اند.
از نظر تاریخی، رم، بین النهرین، مصر، یونان، امریکای میانه، چین، تمدنهای رودخانه ایندوس، اروپای فئودال، آزتکها و اینکاها در زمره نظم حالت طبیعی قرار میگیرند. حالت طبیعی به این معناست که در هنگام افزایش جمعیت جوامع به هزار نفر یا بیشتر و توسعه قالبهای جدید سازمانهای سیاسی و اقتصادی یکپارچه برای تحدید خشونت ظاهر میشود.