وقتی از نظم اجتماعی سخن به میان می آید، فقط ساختارها و نهادهای مستقر نیستند، بلکه چیدمان بازیگران و نوع روابط آنها در لایه طراحی یا تغییر نهادها نیز اهمیت دارد. تجربه ترامپ نشان داد که استحکام حاکمیت قانون و نظم دسترسی باز در ایالات متحده، بسیار بیشتر از آن است که یک گروه خاص بتواند آن را دچار انحراف کند. به خصوص اینکه سایر بازیگران لایه طراحی نهادی این کشور در کنگره، سنا، دیوان عالی و نهادهای دیگر، به خواسته های غیرقانونی ترامپ تن ندادند. البته سیاست مداران(مانند هر انسان خوب دیگری) خوب و بد نیستند و گذر از همین دیدگاه می تواند به اصلاح فضای طراحی نهادی و حتی نهادهای غیررسمی کمک زیادی کند.، گذار از رویکرد طیفی آم خوب- آدم بد به رویکرد تصدیق انگیزه های شخصی آدم ها در عین نکوهش نکردن و شطرنج بازی کردن. اما این سوی دنیا، نهادهای به ظاهر دموکراتیک، یا دسترسی به سازمان ها و بازی ها را محدود می کنند (مانند عدم امکان نامزدی افراد دو تابعتی)، یا برای خود امتیازات ویژه می چینند (مانند عدم نیاز به استعفا برای نامزدی) یا نظم اجتماعی را به سمت چیرگی سازمان های نظامی سوق می دهند که پاسخگو نیستند؛ به فرایندهای موازی حاکمیت قانون تمایل دارند و قطع تعامل با جهان را فرستی برای فرار بیشتر از پاسخگویی نیز درمی یایند اما تلخ تر از این وضعیت، افتادن حوزه عمومی در تله تکرار و بازگویی مشکلات است بدون یافتن یا داشتن راه حلی مناسب یا گفتگو برای آن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *