باید بپذیریم که زنان در عشق، نقش اساسی و قدرت ایجاد توانمندسازی در این ‌زمینه دارند. هرچند که در طول ‌تاریخ به‌دلیل تبعیض، نابرابری و نادیده‌انگاشته‌‌شدن‌ها، آن‌ها نتوانسته‌اند به تکوین و تأثیرگذاری این هویت خود در معنای آرمانی آن بپردازند؛ اما درهرحال نمی‌توان از موقعیت مؤثر زنانه تاریخ و جهان صرف‌نظر کرد. درواقع باید بگوییم که کنش عاشقانه زنان تأثیر مستقیمی بر روی انرژی و جنبش حرکت طبیعت و کره زمین داشته است. در واقع خارج از اینکه زنان در تعامل و ارتباط با مردان می‌توانند عشق را تجربه کنند، آن‌ها هم در خود و هم در بارداری و ارتباط با جنین، نیز این امکان و پتانسیل فهم و تفسیر معنای عشق را دارند. ازاین‌منظر می‌توان گفت که عشق زنانه نوعی کنش اثرگذار بر هویت زندگی‌ست به‌طوری‌که این نیرو می‌تواند جامعه بشری را روبه‌جلو سوق دهد. درواقع اگر ما موانع را از سر راه زنان برداریم و به آنان این امکان را بدهیم که استعدادها و زمینه‌های درونی هویتی خود را بروز و ظهور بدهند، آن‌ها می‌توانند در هر مکان و هر رابطه‌ای تأثیرگذار باشند و نقش فعال خود را به‌عنوان یک کنشگر آزاد و مؤثر نشان دهند. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که در جوامع مردسالار، کودک از همان ابتدا در برابر هویت زنانه خود با انفعال یا موانع جدی روبه‌روست. درواقع او این امکان را نمی‌یابد که خود را بشناسد و با خودشناسی و درون‌کاوی راهی به‌سوی تکامل و بلوغ زنانه خود بیابد. در بسیاری‌ازموارد زنان مجبور شده‌اند تا بلوغی با هویت مردانه را تجربه کنند و این فرایند باعث شده تا آن‌ها از قدر و منزلت‌های زنانه به‌ویژه در بحث عشق دور شوند؛ اما اگر در جامعه مدرن امروزی الگوهای زنانه عشق‌محور از ابتدا و از دوران کودکی در آن‌ها تقویت شود، ما وارد زنجیره‌های تأثیرگذاری خواهیم شد. نکته مهم دیگر اینکه احساس پذیرش توانمندی زنان در عشق موضوعی‌ست که باید مادران در زمان بارداری و بعد از تولد در دوران مواجهه با کودک به آن توجه ویژه‌ای نشان می‌دهند. ازطرف‌دیگر پدرها نیز می‌توانند با آگاهی و پذیرش این نقش فعال، دخترانشان را در مسیر هویت عاشق فعال تقویت می‌کنند. درواقع کنش آگاهانه پدرومادر می‌تواند دختران را در مسیر متفاوت و مناسبی قرار دهد. تجربه‌ای که می‌تواند از لحظه بسته‌شدن نطفه تا بزرگ‌سالی ادامه پیدا کند؛ اما در عشق خلاق همواره تأکید بر آفرینشگری و خلق‌کردن است. ما به این‌نکته توجه داریم که خداوند خالقی بی‌نظیر است و انسان‌ها را در وضعیت خلق‌کنندگی قرار می‌دهد. قدرت عشق زنانه قدرت خلق‌کنندگی بالایی‌ست به‌گونه‌ای‌که می‌تواند فرزند خود را به یک عاشق بی‌نظیر مبدل سازد. حتی زنان می‌توانند در منصب‌های مدیریتی کنش عاشقانه تعاملی و کارآمد را درراستای نیروهایی که در زیرمجموعه‌ آن‌ها کار می‌کنند را ایجاد کنند. همچنین آن‌ها می‌توانند بر روی کنش مردانه‌ همسران خود نیز تأثیر بگذارند. درواقع کنش عاشقانه زنانه می‌تواند کنش «مردانه‌ عاقلانه» را تبدیل به «کنشی خردورزی مبتنی‌بر عشق» نماید و این نکته‌ای بسیارمهم است. حال باتوجه‌به آنچه گفته شد به‌نظر می‌رسد که آنچه زنان را در صورت‌بندی عشق با محرومیت یا مانع مواجه می‌سازد، وجود محدودیت‌هایی‌ست که ازسوی جامعه به آن‌ها تحمیل می‌شود. درواقع وقتی‌که زنان با موقعیت جنس دوم یا هویت فرمان‌برداری در مقابل فرمانروایی قرار می‌دهند این‌وضعیت می‌تواند آن‌ها را در موقعیت ضعف قرار دهد. البته آن‌ها ملزم هستند در یک تعامل دیالکتیکی با جامعه رهایی خود را تسهیل کنند. درهرحال اگر این آگاهی در سیستم‌های آموزشی به دختران داده شود که آن‌ها به‌عنوان ایجاد‌کننده وضعیت مطلوب برای بشر و یا تولید‌کننده زیبایی‌ها در جهان هستند درآن‌صورت این تجسم معنایی، می‌تواند تحولاتی را به‌وجود آورد. شاید ازاین‌منظر بتوان گفت که یکی از دلایل مهم ایجاد خصیصه مادری و بارداری در زنان نسبت به مردان دراین‌است‌که آن‌ها به‌دنیا آمده‌اند تا تجلی نوعی از آفرینشگری در عشق کیهانی باشند. درواقع آن‌ها عشق را با زندگی‌بخشی به نوزاد خود و زمینه‌ای که خداوند در آن‌ها ایجاد کرده به صورتی متفاوت در صحنه‌ طبیعت و هستی ظاهر می‌شوند و این بی‌نظیرترین اتفاقی‌ست که می‌تواند در زندگی یک انسان به‌وقوع بپیوندد. نیچه معتقد است: «مرد در بچه آوردن تنها یک وسیله است». اگر این دیدگاه را بپذیریم پس زنان در موقعیت فاعلیت کنشی، نقشی تأثیرگذار بر تولد فرزندشان خواهند داشت؛ اما همه این‌ها زمانی محقق می‌شود که زن در وجود خویش به آگاهی عمیق و همه‌جانبه‌ای دست یابد. او باید بداند که نقشی مؤثر در هویت عاشقانه زمین ایفاء می‌کند. عشق تجلی تغییرات اساسی در زندگی است و وقتی‌که به عشق فکر می‌کنیم و آن‌را ایجاد می‌کنیم راهی برای پیروزی انسان در هستی یافت می‌شود. اگر انسان درطول‌تاریخ شکست‌های خود را بیشتر از پیروزی‌هایش مشاهده کرده است، به‌این‌دلیل است که او نمی‌داند که پیروزی در سایه‌ بروز و گسترش انرژی عشق محقق خواهد شد. عشق را نمی‌توان الزاماً و تنها در رابطه یک دختر و پسر جست‌وجو کرد. عشق قدرت توانایی بشر است که به‌اشکال گوناگون در طبیعت بروز و ظهور پیدا می‌کند. ما امروز بیشتر از همیشه نیاز به این داریم تا از خشونت گسترش‌‌یافته در زندگی بشر رهایی یابیم و این در سایه تقویت هویت زنانه در وضعیت‌آگاهی نسبت به عشق، محقق می‌شود. تغذیه از یک عشق خلاق، قدرت کنشگری آفرینندگی را در انسان تقویت می‌کند. همه انسان‌ها اعم از زنان و مردان باید هویت زنانه عشق را به‌رسمیت بشناسند و توان بازتولید آن‌را در کهکشان داشته باشند. در اینجا ممکن است برخی دچار گیجی و سردرگمی شوند، چراکه عده زیادی نمی‌دانند که بدبختی انسان از زمانی آغاز می‌شود که او قدرت به‌رسمیت‌شناختن جنس مخالف خود را از دست می‌دهد. در گذشته زمانی‌که زنان قدرت خود را به‌واسطه مردسالاری از دست داده‌اند، خوشبختی بشر در فضایی از ابهام و سردرگمی قرار گرفت. برای آنکه زن به‌معنای واقعی زن‌بودن را تجربه کند، نیاز به تمرین زیادی دارد. هنر زن‌بودن در فضای رنج و درد ناشی از واقعیت‌های اجتماعی شکل می‌گیرد. آن‌ها ناخواسته در بخشی از تاریخ فرود آمده‌اند که بیشتر تجربه مردسالاری وجود داشته است تا توجه به هویت زنانه متعالی آن‌ها. زن‌بودن تخیل عمیق عاشقانه را می‌طلبد. او باید خود در برابر خود قرار گیرد تا بتواند زندگی را از وجهی دیگر در خویش بازنمایی کند. ارزش وجود یک انسان به درک او از مصادیقی‌ست که می‌تواند در خود ایجاد کند. براین‌مبنا زنان اگر نتوانند از پل شناخت خود رد شوند آن‌ها در سایه‌ای از تنهایی، درد و فر‌هنگ مردسالار نابود خواهند شد. باید زنان را درک کنیم، آن‌ها نیاز به دلسوزی یا احترام ناشی از فراموش‌شدن را ندارند. آن‌ها نیاز به این دارند که خود را در فضای عشق بیابند. اگر آن‌ها خود را در عشق بشناسند، قدرت تولید عشق را پیدا می‌کنند. مارسل پروست در کتاب معروف «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» می‌نویسد: «حقیقت این‌است‌که صبح به صبح دوباره اعلام جنگ می‌شود، بنابراین کسی‌که ادامه جنگ را می‌خواهد به‌اندازه کسی‌که شروعش کرده مقصر است، شاید هم بیشتر، چون این یکی شاید همه فاجعه‌هایش را پیش‌بینی نمی‌کرده»، در اینجا لازم است تاریخ، جنگ خود را با زنان پایان دهد. شاید زمان آن رسیده که تا قدرت بودن را برای آن‌ها احیاء کنیم. زن‌ها با بودن و خود را دیدن، می‌توانند در دنیای پر از محرومیت و تضاد راه خود را پیدا کنند. نجات عشق به‌دست زنان محقق خواهد شد، اگر تنها بگذاریم که آن‌ها در پیکار با خشونت راه صلح را به انسان‌ها آموزش دهند. آروین یالوم در کتاب «وقتی نیچه گریست» می‌گوید: «هیچ‌کس، هرگز کاری را تنها به‌خاطر دیگران انجام نداده است. همه اعمال ما خودمدارانه‌اند، هرکس تنها در خدمت خود است، همه تنها به خود عشق می‌ورزند. به‌نظر می‌رسد که از صحبتم متعجب شده‌اید، این‌طور نیست! شاید به کسانی می‌اندیشید که به آن‌ها عشق می‌ورزید، بیشتر تفکر کنید تا دریابید که آن‌ها را دوست ندارید، آنچه دوست می‌دارید حس مطبوعی‌ست که از عشق‌ورزیدن به آنان در شما ایجاد می‌شود. شما اشتیاق را دوست دارید، نه کسی‌که اشتیاق را برمی‌انگیزد». اما واقعیت این‌است‌که ما کسی را که اشتیاق را ایجاد می‌کند را به‌رسمیت بشناسیم. فاعل خلاق کسی است که اشتیاق دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن را ایجاد می‌کند و زنان در موقعیت زنانه عشق‌ورز خود می‌توانند این اشتیاق را در طبیعت ایجاد کنند و این هنری‌ست بی‌نظیر و یگانه که از عهده نقش زنانه زنان برمی‌آید. آن‌ها به‌تنهایی بشر و همه خشم‌ها و خشونت‌هایی که دراثر محرومیت و تبعیض پدید آمده پایان خواهند داد. آن‌ها تاریخ را معکوس خواهند کرد درصورتی‌که کنش عشق‌ورز آن‌ها ورای خواست خود در موقعیتی تأثیرگذار بر جهان گسترش یابد». آلفرد هیچکاک می‌گوید: «زنان تا وقتی‌که عاشق نشده‌اند، بهترین روان‌کاوها هستند ولی بعداز آن تبدیل به بهترین بیماران روانی می‌شوند». اما واقعیت این‌است‌که زنان، بودن عاشقانه را در وضعیتی بی‌تاریخ و بی‌زمان آغاز می‌کنند. آن‌ها در عشق به یک مرد یا فرد مشخص عشق را تجربه نمی‌کنند. براین‌مبنا وقتی ابتدایی برای عشق آن‌ها وجود ندارد نمی‌توانیم به این جمله هیچکاک استناد کنیم. آن‌ها عشق‌ورزی را در روندی بی‌آغاز، بی‌سرزمین در فراسوی تفکر و اندیشه انسانی تجربه می‌کنند و در ساحتی مناسب و ارتباط خود با خود عشق شکوفاتر و بالغ‌تر را درمعرض‌دید جهانیان قرار می‌دهند. تولد هر کودک تکامل کنش عشق‌ورزی زنانه‌ای‌ست که در بستر تاریخ ثبت خواهد شد.

منبع: روزنامه سایه 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *