نویسنده: توماس كوهن
تخلیص:‌ عبدالرسول دیوسالار
توماس كوهن در زمره مهم‌ترین و تأثیرگذارترین فلاسفه علم قرن بیستم به شمار می رود كه اندیشه‌های او تأثیر عمیقی بر فهم معاصر از علم و تحولات علمی داشت. اولین جرقه‌های رویكرد متفاوت كوهن به علم در هنگامی كه سال پایانی دكتری خود در دانشگاه هاروارد در رشته فیزیك را می گذراند زده شد. در آن زمان كوهن در پروژه‌ای با هدف مطالعه تاریخ علم به روش مطالعه ظهور و سقوط نظریه‌های علمی زیر نظر دكتر كاننت شركت كرد. در این پروژه وی به مطالعه فیزیك ارسطویی پرداخت. كوهن در تعجب بود كه چگونه ارسطو در خصوص حركت، آشكارا انبوهی چیزهای مهمل گفته است؟ پس از مدت‌ها تأمل، وی دریافت كه نوشته‌های ارسطو از منظر فیزیك نیوتنی كه شكل دهنده ذهنش بوده است، غلط به نظر می‌رسد اما از نظر فلسفه یونانی صحیح است. با فهم این نكته كوهن تلاش كرد تصویر ذهنی مبتنی بر فیزیك نیوتنی را واگذارد و نگرشی متفاوت یعنی تصویر ارسطویی را انتخاب كرد. كوهن دریافت كه اگر مسأله حركت ارسطو را از منظر فلسفه یونانی و نگرش ارسطویی بررسی كند، استدلالات و منطق حاكم بر آن صحیح است. او این تغییر نگرش و زاویه دید و تأثیر آن بر فهم پدیده را به عاریت از هربرت باترفیلد، نوعی كلاه فكری توصیف كرد.
فلسفه علم كوهن بر دو پایه اصلی استوار است. تاریخ‌نگاری علم غیرویگی یا غیرانباشتی و نگاه گشتالتی. تاریخ‌نگاری مرسوم یا تاریخ‌نگاران ویگی كه به مسأله انباشت علم در طول تاریخ علم اعتقاد دارند، تلاش می‌كننددر بررسی تاریخ علم به عنوان یك رشته، عوامل رشد موفقیت‌آمیز و موانع انباشت معرفت و فناوری علمی را بررسی كنند. در این شیوه، نظریه‌ها و قوانین علمی معاصر درست فرض می‌شوند و مسیر تاریخی تكامل آن‌ها بررسی می‌شود. و تاریخ‌نگار آن دسته نظراتی را كه به صورت زنجیروار به نظریه‌های كنونی می‌انجامد موضوع اصلی بررسی خود قرار می‌دهد. در این شیوه، وقتی تاریخ‌نگار با نظریه‌ای مواجه می‌شود كه به نظریات معاصر نمی‌انجامد، آن را حذف می‌كند و یا انحراف می‌خواند. كوهن در اینجا این پرسش را طرح می‌كند که پس نقش این قبیل نظریات مثل فیزیك ارسطویی، ترمودینامیك، كالری و غیره كه نوعی انحراف از علم معاصر محسوب شده یا غیرعلمی هستنددر مسأله انباشت علمی چیست؟ كوهن می‌گوید اگر نتایج علمی آنها با علم امروز ناسازگار است پس چگونه در منطق علم انباشتی به شكل‌گیری علم امروز یاری رسانده‌اند و اگر افسانه‌اند و غیرعملی پس باز هم چرا در تاریخ علم بررسی شده و در منطق علم انباشتی حائز نقش می‌شوند؟ كوهن معتقد است تحقیقات تاریخی، تردیدهای جدی در مورد فرایند تراكمی و انباشتی علم ایجاد می‌كند.
بدین ترتیب كوهن به شیوه تاریخ‌نگاری غیرویگی یا غیرانباشتی متوسل می‌شود. در این شیوه مثلاً به جای پرسش از ارتباط نگرش ارسطو با علم امروز، از ارتباط بین نگرش ارسطو با هم عصرانش سؤال می‌شود. در این شیوه فرض می‌شود كه دانشمندان نیز، همچون دیگران محصور شرایط تاریخی و اجتماعی هستند و نظریاتشان نیز محصول شرایط است و برای فهم این نظریات باید بستر تاریخی- اجتماعی آنها را مطالعه كرد. پس برای فهم نظریات در یك دوره باید جهان‌بینی علمی هر عصر را با تفكرات فیلسوفان همان دوره مقایسه كرد. لذا كلیت تاریخ علم ماهیت انباشتی نمی‌یابد. فایرابند در این خصوص می‌گوید: «دانشمند در محدودیت‌های فیزیكی، فیزیولوژیكی، جامعه‌شناختی و تاریخی بی‌شماری محصور است.» در عین حال كوهن برای تبیین دقیق‌تر شیوه تاریخ‌نگاری مورد نظر خود، از مفهومی به نام عناصر بی‌ضابطه نام می‌برد. او می‌گویدعناصر بی‌ضابطه شامل رویدادهای شخصی و تاریخی در تحولات علمی نقش بسیار دارند.
دومین پایة اصلی نظریه فلسفه علم كوهن بر نگرش گشتالتی استوار است. نكته اصلی روانشناسی گشتالت این است كه «كل بیش از مجموع اجزایش است.» در روان‌شناسی گشتالتی، ادراك فرایند واحدی است كه در آن حس با معنا و معنا با حس در ارتباط متقابل هستند و همزمان رخ می‌دهند. یعنی معنا و ادارك ذهنی فرد در كیفیت مشاهده و دیده های فرد از محیط تأثیر فراوان دارد. شخص به ندرت چیزی را بدون آن كه به برخی از اهداف او مرتبط باشد حس می‌كند و به صورت هدفدار، جنبه‌هایی از محیط را فعالانه جست‌و‌جو می‌كند.
 بر این اساس كوهن پارادایم را به مثابه یك كلیت یكپارچه فرض می‌كند كه اگرچه دارای اجزایی همچون قواعد، روش‌شناسی، نظریه، قانون، ابزار اندازه‌گیری و غیره است اما مفهومی یكپارچه دارد كه بر تمامی این اجزا حاكم است. كوهن پارادایم را یك سنت پژوهشی، تفكری و علمی مشترك در میان عده‌ای برای علم‌ورزی می‌داند كه دستاوردهای علمی محسوسی تولید می‌كند. در نظر كوهن، پارادایم مجموعه‌ای از باورها، پیش فرض‌ها و تعهدات تفسیری، نظری و ابزاری است كه نوعی كلاه فكری را ایجاد می‌كند. پارادایم همچون نوعی ادارك محیط بر اندیشه‌های دانشمندان به او می‌گوید كه چه چیزی مسأله است و باید برای یافتن پاسخ بدان فكر كند و این پاسخ‌ها باید در قالب كدامین مفاهیم و اصطلاحات صورت‌بندی شوند. بدین ترتیب پارادایم كوهنی، نوعی مفهوم گشتالتی است كه فهم دانشمند از محیط مورد بررسی‌اش را شكل می‌دهد.
پارادایم در معنای مصطلح الگو یا روندی پذیرفته شده است و به تعبیر كوهن همانند تصمیم پذیرفته شدة قضایی است. پارادایم به مثابه سنت پژوهی، تفكری و علمی مشترك میان عده‌ای برای علم‌ورزی، مسائل پژوهشی را تولید می‌كند و دانشمندان را یاری می‌كند تا چه بخش‌هایی از طبیعت را مطالعه، چه چیزهایی را انتخاب كنند و بدین ترتیب با تمركز بر طیف كوچكی از مسائل پیچیده، دانشمندان را مجبور می‌سازد بخشی از طبیعت را به صورت تفضیلی و ژرف بكاوند. در درون یك پارادایم علم انباشته شده‌ای وجود دارد كه محقق برای تحقیق به سابقه‌ای كه در دست دارد ارجاع می‌كند و از صفر شروع نمی‌كند. در پارادایم می‌توان ادبیات تحقیق یافت. پس وقتی دانشمندی در درون یك پارادایم به مطالعه می‌پردازد دیگر نیازی ندارد از اصول اولیه آغاز كند و هر مفهومی را كه طرح می‌كند توجیه نماید.
كوهن به دنبال طرح مفهوم پارادایم، از فرایند دیگری تحت عنوان انقلاب‌های علمی یاد می‌كند كه در واقع همان فرایند تغییر پارادایم‌ها در علوم است. به طور خلاصه كوهن فرایند تغییر پارادایمی و وقوع انقلاب علمی را در قالب مراحل ذیل بیان می‌كند:
– عملكرد علم عادی در درون یك پارادایم
– وقوع بحران در علم عادی به واسطة‌ ناتوانی در حل مسائل و اقناع جامعه علمی
– تكثیر نظریه‌های رقیب
– آغاز دورة‌ انتقال پارادایمی
– تغییر پارادایم مسلط و وقوع انقلاب علمی
كوهن معتقد است در شرایط طبیعی، علم عادی در درون پارادایم به فعالیت خود ادامه می‌دهد. علم عادی شامل پژوهش‌هایی است كه به نحو چشمگیری مبتنی بر یك یا چند دستاورد علمی هستند. علم عادی را در كتب درسی می‌توان یافت كه ضمن تشریح مجموعه نظریه‌های پذیرفته شده، همه یا بسیاری از كاربردهای موفق آن‌ها را به نمایش می‌گذارد واین موفقیت‌ها را با نمونه‌ها و آزمایش‌های متعدد به نمایش می‌گذارد. علم عادی دو ویژگی دارد:
– دستاوردهایش آن چنان بی‌نظیر و نو است كه می‌تواند گروه پایداری از حامیان را برای خود ایجاد كند.
– دستاوردها به دلیل گستردگی، همواره مسائل جدیدی برای پژوهشگران خلق می‌كنند.
علم عادی سریع پیشرفت می‌كند. در حقیقت علم عادی قواعدی را در اختیار پژوهشگر رشتة جا افتاده می‌گذارد كه به او می‌گویدهم جهان و هم علم او چگونه چیزی هستند و پژوهشگر می‌تواند بر اساس آن به مسائل غامضی كه علم تعریف می‌كند بپردازد. تعیین واقعیت‌های تجربی مهم، تطبیق نظریه با واقعیت‌های تجربی و تفضیل نظریه، سه دستة اصلی مسائلی هستند كه علم عادی بدان‌ها می‌پردازد. اما آرام آرام در علم عادی اعوجاج‌هایی رخ می‌دهد كه پاسخ‌های قانع كننده‌ای برای آن یافت نمی‌شود. تجیمع این مسائل بی‌پاسخ و یا با پاسخ‌های غیر قانع كننده برای اكثر اعضای جامعة‌ علمی در دوره‌ای طولانی بحران در علم عادی را سبب می‌شود. كوهن می‌گویدوقتی بحران در علم عادی به وقوع می‌پیوندد سه حالت یا واكنش از سوی اعضای جامعه علمی داده می‌شود.
حالت اول- در این حالت علم عادی از عهدة‌ مسأله بحران‌ساز برمی‌آید و با پاسخ به اعوجاج‌ها و ابهام‌های تولید شده از موضوعیت یافتن بحران جلوگیری می‌كند.
حالت دوم- در این شرایط مسأله بحران‌ساز در برابر راه‌حل‌هایی كه مطرح شده مقاومت می‌كند و به نتیجه مشخصی نمی‌رسد و لذا مسأله بحران‌ساز وانهاده شده و حل آن به نسل بعد دانشمندان محول می‌شود.
حالت سوم- بحران حاصل از مسائل و اعوجاج‌ها، سبب ظهور نامزد جدیدی برای پارادایم شدن می‌گردد و نبرد برای پذیرش آن بحران آغاز می‌گردد.
وقتی حالت سوم مورد اشاره رخ دهد نظریه‌های رقیب فراوانی مطرح می‌شوند تا به مسائل پاسخ گویند. در این شرایط بحران و راه‌حل ارائه شده برای آن سبب اكتشافات جدید می‌شود، بحران كلیشه‌ها را سست می‌كند و كمك می‌كند فرد به شیوه جدیدی به شواهد تجربی نظم بخشد. از این مرحله به بعد، آرام آرام علم بحرانی و پارادایم مسلط بر آن وارد دورة انتقال پارادایمی می‌شود. در مرحله انتقال پارادایمی، بازسازی بر روی بنیان‌های جدید صورت می‌گیرد. یعنی بازسازی كه برخی از اولیه‌ترین تعمیم‌های نظری و بسیاری روش‌ها و كاربردهای پارادایمی را تغییر می‌دهد. دورة‌ انتقال پارادایمی، زمینه‌ساز ظهور پارادایم جدید است اما میان اولین آگاهی از شكست پارادایم تا ظهور پارادایم جدید زمان زیادی طول می‌كشد. با تفسیر پارادایم مسلط و معرفی پارادایم جدید، عملاً انقلاب علمی رخ داده است. انقلاب عملی رویداد تحول‌آمیز غیرانباشتی است كه به موجب آن پارادایم جدید ناسازگاری به طور كامل یا نسبی جانشین پارادایم سابق می‌شود. پس از انقلاب علمی و تسلط پارادایم جدید، علم عادی جدید هم حیات خود را آغاز می‌كند. این علم عادی جدید كه پس از انقلاب كوهن ایجاد می‌شود، اساساً با عمل عادی پیشین ناسازگار است و حتی قیاس‌ناپذیر می‌باشد.
 كوهن معتقد است میان انقلاب‌های علمی و انقلاب‌های سیاسی شباهت‌های مهمی وجود دارد. به اعتقاد او هر دوی این انقلاب‌ها محصول بحران ناكارآمدی و بحران مشروعیت هستند. بدین شكل كه پارادایم مسلط آرام آرام به دلیل ناتوانی در حل مسائل و ناكارآمدی علمی، اعتبار و مشروعیت خود را نزد جامعه علمی از دست می‌دهد. در جریان انقلاب و تغییر پارادایم، یك پارادایم مغلوب، استدلال‌های اقنائی و ترغیبی فنی خود را در درون جامعة‌ دانشمندان از دست می‌دهد. بدین ترتیب انتخاب میان پارادایم‌های رقیب، همچون انتخاب میان نهادهای سیاسی رقیب، در واقع میان شیوه‌های ناسازگار حیات اجتماعی است.
 از منظر كوهن، به دنبال وقوع انقلاب¬های علمی متعدد در طول تاریخ پارادایم‌های علمی متعددی ظهور و سقوط كرده‌اند. اما طبیعتاً سقوط پارادایم‌ها الزاماً به منزلة مرگ و نابودی آن‌ها نیست. پس پرسشی كه مطرح می‌شود این است كه آیا پارادایم‌های مذكور با یكدیگر قابل مقایسه‌اند و سازگاری میان آن‌ها وجود دارد. كوهن برای پاسخ به این پرسش از منطق روان‌شناسی گشتالت و به ویژه پدیدة «تغییر گشتالتی بصری» استفاده می‌كند؛ یعنی دیدن یك تصویر و فهم دو گانه از آن. به ویژه آنكه به طور همزمان نمی‌توان از یك تصویر دو برداشت داشت و در نتیجه مطابق این اصل در هر نگاه به تصویر فقط یك فهم قابل استنباط است و تجربه فهم همزمان دوگانه از یك تصویر غیرممكن است. بنابراین وقتی دانشمندی دنیا را و جهان علمی را از زاویه یك پارادایم می‌بیند، دیگر نمی‌تواند همزمان تصویر دیگری از دنیا مبتنی بر پارادایمی دیگر را تجربه كند. پس جهان پژوهشی دانشمندی در یك پارادایم با جهان پژوهشی دانشمندی در پارادایم دیگر متفاوت است. طرفداران پارادایم‌های رقیب دو تصویر از جهان می‌بینند كه تصاویر آن‌ها قیاس‌ناپذیر است. به عبارت دیگر نمی‌توان نتایج حاصل از پارادایم‌های مختلف را با یكدیگر مقایسه كرد زیرا تحول پارادایم‌ها، سبب تحول اجزای دورنی آن‌ها از جمله نظریه، قوانین، مفاهیم، روش‌ها، ابزار و گزاره‌های مشاهدتی می‌شود. پس این اجزا نیز با یكدیگر قیاس‌ناپذیرند. قیاس‌ناپذیری مورد نظر كوهن به عنوان یكی از مهم‌ترین گزاره‌های قابل استنباط از نظریه او را می‌توان در سه گونه خلاصه كرد:
– قیاس‌ناپذیری مشاهدات
– قیاس‌ناپذیری روش شناختی
– قیاس‌ناپذیری مفاهیم به دلیل تغییر زبان علمی و نظامات تولید معنی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *