نبرد چالدران، اولین درنگ جدی ایرانیان است درباره علت شکستی اساسی به خاطر عقب ماندن از  دنیای جدید. به این ترتیب پای بازیگران غربی به عرصه سیاست ایران باز شد. اشغال ایران توسط محمود افغان در اواخر سلسله صفوی به افزایش ابعاد این درنگ نیانجامید تا این که به دنبال شکست سنگین ایران دوران قاجار از روسیه  و معاهدات همراه با آن به درنگی جدی­تر درباره علت درماندگی جامعه ایران در برابر جریان­های دنیای جدید منجر شد. این بار عباس میرزا نایب­ السلطنه سپس میرزا تقی خان امیر کبیر، گروهی از جوانان را برای تحصیل به دیار غرب گسیل داشتند تا ابتدا خود سپس کل جامعه ایرانی را به ابزارهای پیشرفت مجهز کنند. چند قرن طول کشیده بود تا به عکس شاه عباس صفوی، عباس میرزا دریابد که برای تجهیز جامعه ایرانی به ابزار برتری باید به انتقال دانش فنی آنها و ارسال جوانان به جامعه غرب متوسل شد. اما در فاصله همین چند قرن، غرب با شتاب زیادی به پیش رفت و انقلاب صنعتی را تجربه کرد. به این ترتیب شکاف بسیار زیادی بین جامعه ایرانی آن دوران و غرب پیشرفته وجود داشت. مشاهده این تغییرات اولین جرقه­ های فکری مربوط به عقب  ماندگی ایران و پیشرفت غرب را به ذهن گروه مزبور متبادر ساخت. بنابراین برای اولین بار این سوال مطرح شد که دلیل یا علت عقب ماندگی جامعه ایرانی چیست؟
چرا تا آن زمان چنین پرسشی به وجود نیامده بود؟ چرا هر بار تنها افرادی از گروه حاکم به دنبال پاسخی برای این پرسش و حل مساله مولد آن بودند؟ آیا در بین افراد عادی نیز این پرسش مطرح شده بود؟ پیش از جنگ­های ایران و عثمانی و ایران و روس نیز گروه­های زیادی به ایران حمله کرده و بر آن مسلط شدند به طوری که خسارات زیادی نیز وارد آوردند. چرا در آن دوران چنین درنگی پیش نیامد؟ آیا طرح و پیگیری چنین سوالی تنها به خیرخواهی عمومی حاکمان بستگی داشت؟ آیا باید این سوال را به گونه ­ای دیگر طرح کرد؟ شاید ساده ­ترین پاسخ به پرسش اول این باشد که تا آن زمان فاصله معناداری با دیگر کشورها حس نشده بود. در واقع تا دوران صفویه تقریبا بیشتر کشورها از نظر ساختار جامعه و شیوه تولید در سطح یکسانی قرار داشتند؛ کشاورزی، تجارت، صناعت و دیگر فعالیت­ها، ساختار کلی قدرت، منزلت و بیشتر پدیده ­های اجتماعی  نیز به میزانی نابرابر نبود که درنگی برانگیزد و تنها مزیت­های جغرافیایی تخصص هر کشور را تحت تاثیر قرار می­داد. از دیدگاه نظریه محوری این کتاب، افراد گروه حاکم زمانی به این پرسش می­رسند که اساس حاکمیت و قلمروی آنها به شدت تهدید شده و تفاوت معناداری با جامعه تهدید کننده حس کنند. اگر این گونه باشد طرح چنین پرسش­هایی به خیرخواهی عمومی حاکمان ارتباطی ندارد. به علاوه در دوره یورش بسیار شدید مغولان نیز بین ساختار جامعه ایرانی و جامعه مغولی تفاوت بسیار خاصی وجود نداشت. شیوه تولید مغولی یعنی کوچ نشینی در جامعه ایرانی نیز مستقر بود.
از منظر طرح چنین سوالی در میان گروه­های غیرحاکم، متفکران زیادی همچون امام محمد غزالی و خواجه نظام الملک توسی به مسایل فلسفه سیاسی و اجتماعی دوران خود پرداخته ­اند اما نمی­توان همسان متفکری همچون ابن خلدون را در ایران یافت که به صورتی روشمند و در کتاب «العبر» به بررسی مساله رونق و افول جوامع پرداخته باشد. با این حال افرادی همچون فردوسی توسی نیز بوده ­اند که برای تحلیل اجتماعی چنین درنگی به زبان شعر روی آورده ­اند. چنین گزاره­ هایی در لابلای متون تاریخی نثر و نظم از جمله کلیله و دمنه، موش و گربه، گلستان سعدی و شاهنامه به چشم می­خورند. با توجه به این که ناامنی شدید یکی از عوامل اصلی گرایش به بیان مسایل اجتماعی در قالب شعر و داستان بوده است تعجبی ندارد که طرح و پیگیری جدی سوال درباره انحطاط جامعه ایرانی تنها توسط حاکمان نافذ افتاده باشد.
از این روی به نظر می­رسد طرح پرسش اصلی به این صورت مناسب­تر باشد: افراد گروه حاکم در چه شرایطی به فکر جبران کمبودهای قلمروی خود نسبت به دیگر قلمروهای معاصر یا شرایط ذهنی مطلوب خود افتاده ­اند؟ آیا پیگیری آنها لزوما به جبران عقب ماندگی و انحطاط جامعه ایرانی منجر شده است؟ چرا افرادی به غیر از گروه حاکم نتوانسته ­اند به اصلاح چنین وضعیتی پرداخته و به بیان آن به زبان شعر و داستان بسنده کرده ­اند؟
پرونده غازان خان
شاید بتوان بعد از چنگیز مغول، غازان خان را مشهورترین حاکم ایلخانی به حساب آورد. شهرت غازان خان به گرویدنش به آیین اسلام و اصلاحاتی باز می­گردد که به همراه همسرش گوهرشاد انجام داد. با این وجود اگر در اوراق تاریخ موشکافانه­ تر نگاه کنیم نکاتی به چشم می­خورند که کلیدهای قفل بزرگ معمای توسعه ایران به شمار می­روند. نقل قول از غازان خان یا استنتاج درباره آن به معنای قضاوت در مورد شخصیت فردی او یا هر بازیگر دیگر توسعه ایران نیست بلکه در این کتاب هدف ارزیابی شخصیت اجتماعی و کالبد فراشخصی بازیگران دنبال می­شود.
در قرن هفتم هجری/ سیزدهم میلادی، مغول­ها از دل صحرای گوبی و حوالی کوه­های تیانشان به سمت ایران تاختند. لشگر مغول در قالب اتحاد طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعدادی از قبایل بدوی بین ترکستان، چین و سیبری شکل گرفته بود. ابن خلدون (۱۳۷۵) در تفسير مادي-معيشتي شیوه زندگی باديه­نشيني، بادیه نشینان را دارای زندگي طبيعي معرفی می­کند. گرچه توصیف او بیشتر روی اعراب بادیه نشین تمرکز دارد اما او هر دو شاخه بادیه ­نشینی دامداری مبتنی بر گوسفند و شتر را تحلیل می­کند که درباره ساختار کلی این نوع زندگی به ویژه درباره مغول­ها نیز مصداق دارد. از این منظر آنها تنها به تامين نياز فكر مي­كنند و تصرف بسيار اندكي در طبيعت دارند. ابن خلدون زندگي اقوامي همچون بربرها، ترك­ها، تركمان­ها و اسلاوها كه به دنبال چراگاه براي دام­هاي خود به سمت مراتع سبز مي­روند را نيز در زمره شيوه كوچ­نشيني قرار مي­دهد. نكته اصلي اين است كه جابجايي مكرر يا باديه ­نشيني در صحرا براي جمعيت­هاي بزرگ ميسر نيست يعني جمعيت به صورت گروه­هاي ايلي و قبيلگي كوچك در مناطق مختلف پراكنده مي­شود تا امكان جابجايي يا حل تنش بين جمعيت و منابع بسيار كمياب آب از طبيعت به وجود آيد. مفهوم عصبيت، يكي از مشخصه­هاي اصلي زندگي قبيلگي و كوچ ­نشيني است كه ابن خلدون به آن اشاره دارد. به اعتقاد وي چون بين اعضاي قبايل، پيوند خويشي وجود دارد، كمك به اعضاي قبيله نوعي غرور قومي به حساب مي­آيد. رياست بر جامعه قبايلي جز به وسيله عصبيت و غلبه بر آنها ميسر نمي­شود (ابن خلدون، ۱۳۷۵: ۳۲۰-۳۱۳).
از ديدگاه نظريه بازي، اعضاي هر قبيله در يك بازي با دورهاي مكرر قرار داشتند و عصبيت از اين منظر، بازتابي از تسلط استراتژي همكاري براي اعضاي داخل قبيله بود. در واقع غرور قبيلگي يا عصبيت، استراتژي مسلط كنشگران جامعه باديه ­نشين در بازي مبادله منابع اجتماعي بود. هر چه ميزان توانايي يك قبيله در اعمال خشونت و عصبيت بيشتر هويدا مي­شد، امكان دستيابي آن قبيله به منزلت، قدرت و ثروت يعني منابع اجتماعي، سياسي و اقتصادي افزايش مي­يافت. به اين ترتيب، تصوير كلي قبایل باديه­نشين به صورت يك تعادل تخريبي[۱] براي جامعه و استقرار تعادل ناشي از همكاري درون خرده ­سيستم­هاي قبيلگي آن بود. يعني فقدان كنترل يكپارچه خشونت و عصبيت باعث مي­شد تا امكان همكاري بين قبايل به كمترين حد خود برسد و آنها در وضعيت معماي دو زنداني قرار بگيرند. حتي وجود تجارت در بين گروه­های باديه­نشين و عبور كاروان­ها از سرزمين آنها نيز نبايد دليلي بر استقرار وضعيت تعاون در بين قبايل باديه ­نشين باشد. اين كاروان­ها به مدد ابزار خشونت و عصبيت تشكيل شده و به مقصد مي­رسيدند و جنگي دايمي در بين اعراب وجود داشت. تعادل تخريبي به اين معناست كه نتيجه نهايي بازي در بهترين حالت باعث مي­شود تا جمع جبري مطلوبيت همه گروه­ها يا افراد درگير در بازي تغييري نكند. اما وقتي تعادل نهايي بازي به بهينه پارتو نزديك باشد انتظار مي­رود كه مطلوبيت يك فرد يا گروه بدون تغيير مطلوبيت فرد يا گروه ديگر ارتقا يابد. در واقع در جامعه قبيلگي كه وضعيتي بسيار عقب­مانده­ تر از دولت طبيعي وجود دارد، عصبيت و خشونت به جاي رقابت حاكم است و غرور قبيلگي در شبكه مفاهيم اعضاي هر قبيله به معناي عدم تحمل برتري نسبي اعضاي قبيله ديگر و تلاش براي تخريب يا تصاحب آن موقعيت با توسل به خشونت است كه در نهايت به بهينه اجتماعي نمي­انجامد. علاوه بر تعادل تخريبي، تقسيم كار و تخصص­گرايي بسيار ابتدايي نيز از ديگر ويژ­گي­هاي جوامع قبيلگي كوچ نشين به شمار مي­آيند. در واقع تمامي اعضاي يك عشيره يا يك ايل از توانايي انجام همه كارهاي لازم براي ادامه معاش اعضا برخوردار بوده­اند اما مساله قانون بازدهي نزولي در هنگام استفاده از حيوانات يا انجام ديگر امور و انجام به موقع هر كار موجب نوعي تقسيم كار ابتدايي بين اعضا مي­شد كه با مفهوم تقسيم كار مبتني بر تخصص­گرايي نبايد يكسان انگاشته شود. چون تقسيم كار بسيار ابتدايي بود، مساله عدم تقارن اطلاعات و پيچيدگي در مفاد قرارداد مبادله به وجود نمي­آمد. به ديگر سخن مبادله در فضايي شخصي با كمترين ميزان نااطميناني از روابط انساني به وقوع مي­پيوست از اين روي ساختار مشخصي براي حقوق مالكيت استقرار نيافت. از طرف ديگر در مورد نزاع براي مراتع و منابع مشترك نيز از يك طرف هزينه اندازه ­گيري منابع به حدي بالا بود كه به منفعت اجتماعي ناشي از طراحي كارامد ساختار حقوق مالكيت مي­چربيد و از طرف ديگر تمهيد كنش جمعي براي دستيابي به يك راه­ حل نزديك به بهينه اجتماعي در ميان گروه­هاي مختلف، هزينه سنگيني داشت زيرا كنترل خشونت به صورت يكپارچه صورت نمي­پذيرفت و ابزاري براي نزاع دايمي در دسترسي به ميزان بيشتري از منابع مشترك بود. ضمن اين كه شرايط اجتماعي، احتمال تعدي به حقوق مالكيت از طرف گروه­هاي سيار در جستجوي منابع را بالا مي­برد.
تهاجم مغولان به ایران با دیدگاه بالا سازگاری بالایی دارد. چه چیزی باعث شد تا طوایف مختلف در قالب یک لشگر برای تهاجم به ایران متحد شوند؟ در واقع منفعت انتظاری ناشی از دسترسی به منابع و به ویژه مراتع ایران که با توجه به مزیت نسبی مغولان در اعمال خشونت در صورت ائتلاف بسیار بیشتر از هزینه سازماندهی این کنش جمعی بود به اتحاد این قبایل علیه ایران منجر شده بود. بدین­ ترتیب مغولان سیستمی ایلغار به وجود آوردند که چند قرن در ایران دوام آورد. دومین حمله مغول­ها نوادگان تموچین در سپاه هلاکوخان به خاک ایران حمله کردند. البته در دومین یورش مغول­ها به ایران، از میزان خشونت آنها در اداره کشور تا حد بسیار زیادی کاسته شد. غازان خان، یکی از مشهورترین ایلخانان از جهت اتخاذ چنین استراتژی به شمار می­رود. واژه استراتژی دال بر اهمیت توجه به کنشگر به مثابه بازیگری است که بسته به بازدهی انتظاری اقدامات خود اقدام به انتخاب می­کند و احاله چنین رفتارهایی به خصوصیات فردی در تحلیل بافتار اجتماعی قابلیت تبیینی بالایی ندارد. هلاکوخان جد بزرگ غازان خان مغول است.
ایلخانان سلف غازان خان به استقرار و تثبیت ماتریس نهادی یاسای چنگیز پرداخته بودند. قبل از چنگیزخان مغول به اقتضای زندگانی بدوی یک سلسله عادت و عقاید و آداب قومی داشتند که به علت آشنا نبودن ایشان به خط و سواد مدون نیز نبود، چنگیزخان بعضی از آنها را رد و غالب را باقی گذارد و از خود نیز احکام قواعدی بر آنها افزود و در واقع در آنها جنبه رسمیت داد و امر کرد که اطفال مغول خط اویغوری بیاموزند و احکام و قواعد فوق را در طومارها بنویسند و در خزانه پادشاهزادگان خاندان چنگیزی نگاه دارند. هر یک از این احکام و قواعد را به مغولی یاسا که به معنی حکم و قاعده و قانون است می­گویند و مجموعه آنها یعنی طومارهای مکتوب به خط اویغوری را که جامع جمیع احکام و آداب رسمی مغول بوده و چنگیزخان آنها را تصویب کرده یاسانامه بزرگ می­خواندند که از دستورها و احکامی راجع به تعبیه لشکر و تخریب بلاد و مصالح ملک و ترتیب شوری راجع به کارهای بزرگ و لشکرکشی های مهم و انواع مجازات و راه و رسم زندگانی مغول در حرکت یا اقامت و غیره تشکیل می­شد. رسم بر این بود هر وقت خانی بر تخت می نشست یا حادثه­ای عظیم روی می نمود یاسانامه بزرگ را مورد مطالعه قرار می­دادند و بنای کارها بر آن می­گذاشتند. یاسانامه چنگیزی در میان مغول فوق العاده محترم و مقدس بوده و هیچ کس جرات تخطی از مضامین آن را نداشته است. یاساهای چنگیزی حتی بعد از بر افتادن سلطنت اولاد او از ایران از طرف تیموریان نیز مورد احترام و رعایت بوده و در موقع بار دادن و راندن سیاست و غذا و غیره بر طبق آن عمل می نموده­اند.
سرزمین­های تحت تصرف مغولان با عنوان «یورت[۲]» تلقی می­شد که به چرای دام­های آنان اختصاص داشت. به تدریج یورت، دیوانی، اینجو، اوقاف و ملکی، اقسام مختلف زمین در دوره مغولان را تشکیل دادند. چون بین دیوان و خاندان حاکم خط مرزی روشنی وجود نداشت، تفاوت بین امتیاز دیوانی و اینجو چندان مشخص نبوده است (لمتون، ۱۳۷۷: ۱۶۵-۱۶۴). قبچور و قلان، دو نوع مهم مالیات در زمان مغولان بودند و باج­های اتفاقی نیز با عنوان قبچور نامیده می­شد. اقطاع و تیول در دوره مغولان نیز استمرار یافت. سیستم اقطاع یا واگذاری و اجاره املاک خالصه سلطان به امیران و منسوبان پادشاه در دوران فرمانروایی سلاجقه در سراسر ایران توسعه یافت. اقطاع داران و کسانی که املاک خالصه سلطان را در اجاره داشتند از اراضی تحت تصرف خویش، تنها حق تمتع مالی داشتند و حکومت در سراسر کشور به صورت مطلق تحت سلطه سلطان بود. رعایا هم به اقطاع داران یا مستأجران املاک خالصه جز پرداخت حقوق مالکانه آنها، هیچ گونه الزام و تعهد دیگری نداشتند. هر گاه هم، مورد اجحاف و تعدی واقع می‏شدند، حق داشتند برای شکایت و تظلم به درگاه آیند و حال خویش باز نمایند. سلطان هم در صورت مشاهده تخلف صاحب اقطاع از شرایط واگذاری به خود حق می‏داد، اقطاع را از وی باز ستاند و به دیگری واگذارد. سیستم اقطاع پاسخگوی نیاز سلطان به ذخیره ارتش محسوب می‏شد و در دست امیران یا ملوک صاحب نفوذ قرار داشت. عبور و مرور لشکریان هم در مواقع جنگ با رفع طغیانهای محلی همواره منشأ مالیاتهای متعددی می‏شد که به بیشتر روستاییان تحمیل می‏گشت و در بعضی موارد، حتی پس از رفع جنگ و طغیان محلی، تا مدتها بعد هم مطالبه و دریافت می‏شد. به طور کلی نظام اقطاع ،اعمال حکام ولایات در مصادره اموال رعایا و باز بودن دست مأموران دولتی در گرفتن رشوه در همه حال، لشکر سلطان و حکام وی را همچون سپاه مهاجم، مایه وحشت و نفرت عام می‏ساخت. وقتی اقطاع به جای مستمری به بزرگان و اشخاص واگذار می‏شد از مداخله و حسابرسی مأموران دیوانی در امان بود، موجب اجحاف و تعدیهای فراوان و ایجاد فاصله هر چه عمیق­تر بین رعایا و حکومت می‏کرد.
غازان، پسر ارغون پس از بایدوخان به ایلخانی مغول در ایران رسید. طبق زرین کوب (۱۳۹۰)[۳] بایدوخان ششمین ایلخان بود که پس از گیخاتو به سلطنت رسید. بایدو که در برابر گیخاتو شورش کرده بود در ادامه سلطنت خود با شورش غازان مواجه شد و حکومت به غازان رسید. غازان خان ابتدا بودایی بود که قبل از شرکت در جنگ بایدو به تشویق امیرنوروز اسلام آورد. غازان‌خان در آغاز سلطنت تمام فرمانروایان و حاکمان مغول را به دین اسلام دعوت و ترغیب کرد. غازان خان تبعیت از خان مغولستان را رها کرد و سلسله ایلخانی در ایران به استقلال رسید. غازان، صدرجهان زنجانی را صاحب‌دیوان کرد و منصب امارت را به امیرنوروز  و وزارت را به رشیدالدین فضل الله همدانی داد. خواجه رشید استفاده از برات را قانونمند کرد و مشخص کرد که کدام سازمان‌های دولتی یا مالیاتی اجازه صدور آن را دارند. غازان خان پس از تثبیت وضع مالکیت به بهبود کشاورزى پرداخت او فرمان داد تا بذر، آلات کشاورزى ، اسب و گاو در اختیار روستاییان قرار گیرد و چنان چه حاکمى در این زمینه کوتاهى مى نمود، به سختى تنبیه مى گردید، به دستور او درآمد مالیاتى دام و به خصوص ، گاوهاى نر به منظور تهیه و نگهدارى حیوانات ، مصرف مى شد. تقسیم زمین هاى متروک میان روستاییان که تعدادشان در این هنگام به دوران پیش از مغول به یک دهم مى رسید نیز از کارهاى پراهمیت بود، چگونگى پرداخت مال الاجاره ى این زمین ها، روستاییان را به پذیرفتن چنین زمین هایى تشویق مى نمود چگونگى پرداخت مال الاجاره ى این زمین ها به شرح زیر بود:
سال نخست، معاف از مالیات، سال دوم به میزان یک سوم از حقوق متداول به دولت پرداخت و میزان مبلغ پرداختى در سال سوم نسبت به خوبى یا بدى زمین طبقه بندى مى شد. چنانچه زمین حاصلخیز بود، سه چهارم و در مورد زمین هاى متوسط دو سوم  و براى زمین هاى کم حاصل، نیمى از مقدار متداول به دولت مى­رسید، پرداخت تمام مالیات متداول ، براى سال چهارم پیش بینى شده بود به منظور اجراى صحیح این قانون ، دیوان خالصات تاسیس یافت تا با دیوان و اداره ى ثبت املاک همکارى نزدیک نماید. با صدور این قوانین تا حدى امنیت در روستاها برقرار و اسکان به سرعت عملى مى شد. ارزش زمین ها و بناهاى کشاورزى ظاهرا به ده برابر رسید بار دیگر پرداخت مالیات به صندوق دولت مرتب شد و وضع مالى دولت به طرز بى سابقه اى بهبود یافت .
رشیدالدین فضل­اله (۱۹۴۰، ص ۲۵۸) در کتاب تاریخ مبارک غازانی آورده است که افرادی که اموال دیوانی را به مقاطعه و ضمان قبول می­کردند از اضعاف مال مقاطعه را می­ستاندند اما چیزی به دیوان نمی­پرداختند. از این روی وقتی حکومت برای امور نظامی به پول نیاز داشت خزانه تهی بود و به ناچار به مصادره اموال و وضع مالیات زاید می­پرداخت. ایلچیان و همراهانشان در هنگام عبور از دهات، روستاییان را وادار می­کردند تا نیازهای آنان را تامین کنند. آنها اغلب تنش­های محلی را دامن می­زدند تا برای حل این تنش­ها از افراد محلی اخاذی کنند. در کنار این دو بعد از عدم کنترل نظامیان در دوران ایلخانی، مساله نوشتن حواله نیز موجب می­شد تا گروه­های غالب به نظامیان توسل جویند (همان: ۲۷۴-۲۷۰). حتی بعد از  اصلاحات غازانی که به جای حواله املاکی، حواله را به اقطاع به لشکر سپرد  چون می­پنداشت آنان دیگر سربار خزانه نمی­شوند و حواله­ های بیشتری وصل خواهند شد اوضاع بهبود نیافت (همان: ۳۰۰). در واقع به علت تلاش ماموران برای تامین تابع مطلوبیت خود و امکان فرصت­ طلبی ناشی از سیستم نظارتی بسیار ضعیف، حواله ­ها به عنوان ابزاری برای تامین درآمد شخصی و اعمال خشونت توسط متخصصین خشونت بود، بردار حقوق مالکیت در سطح غارتی قرار گرفته بود. غازان خان علیرغم گرایشش به سیاست تمرکز ناچار بود به خواسته ‏هاى فرماندهان ارتش مغول گردن نهد. از این روی فرمانى مبنى بر تقسیم زمین‏هاى اقطاع به فرماندهان نظامى خواه مغول یا غیر مغول صادر کرد.
بیشتر اصلاحات غازانی در قالب یاسای غازان خان که نسخه­ ای تغییریافته نسبت به یاسای چنگیزی بود انجام پذیرفت. برخی از کلیات مفاد این یاسا به شرح زیر است:
۱ – اصلاح وضع آشفته مالیاتی و بخشودگی دو سال مالیات. مطابق این بند کارگزاران نمی‏بایست تا دو سال از رعایا مالیات بستانند.
۲ – ایجاد چاپارخانه در هر سه فرسنگ، در هر چاپارخانه ۱۵ رأس اسب فربه نگه داری می‏شد. چنان چه خبر مهمی که باید در رساندن آن شتاب می‏شد، چاپارچی بلافاصله آن را به ایستگاه بعدی می‏رساند و به همین ترتیب تا به مرکز می‏رسید.
۳ – رباخواری و بهره بردن از پول به کلی ممنوع ‏شد.
۴ – چون عیار سکه در تمامی شهرهای ایلخانی یکسان نبود به امر غازان، همه سکه‏های مشکوک جمع آوری و عیار مسکوکات در سراسر قلمرو ایلخانی یکسان شد.
۵ – به دستور غازان، مقیاس و اوزان در سراسر کشور یکسان شد. اوزان را از آهن می‏ساختند و آن را مُهر می‏کردند.
۶ – به منظور آبادانی اراضی، از بودجه دولت و مالیات گرفته شده، مبلغی را برای خرید بذر و مصارف زراعت در اختیار کشاورزان قرار دادهو  سال بعد و پس از برداشت محصول عین آن را مطالبه می‏کردند.
۷ – راههای کشور را از دستبرد راهزنان ایمن کرد و راهدارانی برای آن گماشت و مقرر ساخت چنان چه اموالی به سرقت رود، راهداران ملزم به پرداخت و جبران زیان مالباخته شوند.
۸ – پیش از غازان خان، ملازمان سلطان به هر شهر و دیاری که می‏رسیدند، برای تأمین مخارج خود از اهالی به زور مبلغی می‏گرفتند و به میل خود در اموال مردم و رعایا تصرف می‏کردند. غازان دستور داد تا در شهرها اعلام کنند که هیچ کس حق ندارد دیناری به اسم رسم ( مالیات ) به فرستادگان و ملازمان حکومت بپردازد و اگر مأموری به زور چیزی از فردی مطالبه می‏کرد، وی را به شدت کیفر می‏داد.
۹ – غازان خان نوشیدن مشروبات در ملاء عام را منع کرد.
۱۰ – غازان در اصلاح قوانین قضایی سعی بلیغ داشت و دستور داد برای جلوگیری از جعل اسناد، از هر سند رونوشت قانونی تهیه و در محلی خاص نگهداری شود. 
اصلاحات غازان خان بر یاسای چنگیزی در قالب یاسای غازان خان به ایجاد چارچوبی برای بهبود زیرساخت اقتصادی منجر شده بود. ضمن این که توجه غازان خان به طور ویژه به آبادانی معطوف بود. جهانبگلو (۱۳۳۶: ۷۰) در تاریخ اجتماعی مغول، بخشی از اصلاحات غازانی را به شرح زیر  نقل می­کند:
  «حدود مشهد سیدی ابوالوفا رحمه الله علیه- که همچنین بیابان بی آب بود و در مشهد آب شیرین جهت خوردن نه – سالی پادشاه اسلام خلد ملکه در آن صحرا بشکار رفت و برای چهارپایان آب نیافتند و خرگوران و آهوان عظیم لاغر و ضعیف بودند از جهت بی­آبی و بی علفی. فرمود تا از فرات نهری آنجا برند تا هم در مشهد آب و زراعت بادید آید و هم حیوانات صحرایی بیاسایند. و نیز چون در آن بیابان روند چهارپایانرا از بی­آبی زحمت نرسد و علف از جو و کاه باشد. باندک زمانی نهری معظم آنجا برد و نام آن نهر غازان سفلی نهاده. و بعد از آن از جانب غربی نهری دیگر بسرحد آن بیابان روان گردانید و نام آن نهر غازانی کرد. و از آب و زمین چند فدان وقف آن مشهد فرمود و باقی از تمامت مواضع که آنرا عمارت و استخراج کرده بود با خود خرید و جمله وقف ابواب البر که در تبریز ساخته است کرد. و از این زمان در مشهد سیدی ابوالوفا بنیاد باغات و بساتین کرده ­اند و آب شیرین و انواع خضر که هرگز نداشتند پیدا شده».
از دیدگاه چارچوب تحلیلی نهادگرایی، اصلاحات غازان خان به کاهش هزینه مبادله اقتصاد ایران انجامید. اصلاح عیار پول رایج و استاندارد کردن اندازه­گیری از جمله اقدامات منجر به کاهش هزینه مبادله توسط غازان خان بود:
«که مردم غیر تجار را از مالی که وجه مایحتاج ایشان باشد بهردو سه ماه ده دوازده زیان کند؛ و مع هذا بسیار زحمت می­بایست کشید تا آن نقود ازیشان بستانند خاصه در روستاها و خیلخانهای صحرانشینان که معرفت عیار ندارند و در ستدن آن متردد باشند که کدام بهتر است …تدارک این خللها پادشاه اسلام خلد ملکه چنان اندیشید که اول سکه را از طبق خود وضع فرمود و نشانی بر آن کرد که هر کس را آن نشان کردن میسر نشود و فرمود تا در تمامت ممالک زر و نقره بآن سکه زنند تا همه جایی سکه بنام خدای و رسول باشد و نا اولین بر آن ثبت  … چون اعتبار زر و نقره بمقدار عیارست هر کس که نیم و نیم دانگ مغشوش دارد و بیک درم خرج میکند صافی گردانیده با نیم مثقال کند و بهمان یک دوم خرج کند و چون احتیاط رفت نزدیک بکار بود و زیادت زیانی نه».
(همان: ۱۴۸-۱۴۷)
با این وجود در فرایند اصلاحات غازانی، تسلط و کنترل منابع با ساختار کلی ایلغار چنگیزی تفاوت معناداری نداشت. ضمن این که برون سپاری مدیریت بخش­های مختلف کشور در قالب اقطاع و تیول به سبک و به نظامیان گذشته که عمدتا چارچوب ضعیفی برای کنترل اقدامات آنها وجود داشت، هزینه اجرا را به شدت بالا می­برد. در واقع اصلاحات غازانی به چند لایه اندک از ناامنی معطوف بود یعنی ناامنی ناشی از اقدامات نظامیان و دخالت آنها در امور مختلف، ناامنی ناشی از اقدامات خودسرانه اعضای طبقه حاکم و عدم پاسخگویی آنها، گسترش نفوذ و رانت جویی سازمان­های مریدی مانند صوفیان در اقتصاد و غارت اموال مردم در چارچوب این اصلاحات قرار نگرفتند. مشابه چنین اصلاحاتی در دوره سلجوقیان نیز به اجرا درآمد. فشاهی (۱۳۵۴) نشان می­دهد که  با کاهش جاسوسان  مخفی حاکم در دوره سلجوقیان، اقتصاد آن دوران تا حد زیادی رونق پیدا کرد. اما این رونق دیری نپایید و با یورش مغولان دچار افت شدیدی شد. شدت نوسان به اندازه­ای است که فخرالدین اسعد گرگانی در قرن پنجم دهات اصفهان را یکسر ویران توصیف می­کند اما این دهات در دوره صفویه به شدت رونق می­یابند ولی در دوران هجوم محمود افغان دوباره با خسران رویارو می­شوند.
وقتی یکی از گروه­های ایلی به سطح بسیار بالایی از توانایی اعمال خشونت دست می­یافت سر به شورش بر­می­داشت تا به راس حکومت برسد و برای این کار از هیچ گونه خشونتی خودداری نمی­کرد. بدین ترتیب سرسلسله­ها با اعمال خشونت گسترده و غارت بسیار زیاد منابع سطح ناامنی را به اوج می­رساندند اما هنگام استقرار حکومت برای استمرار تامین منابع ناگزیر از گشایش بسیار اندک فضا و تثبیت اوضاع بودند که از میزان ناامنی می ­کاست اما هرگز میزان ناامنی به سطح نزدیک به صفر نمی­رسیده است.
بدین ترتیب غازان خان که در اواسط دوران ایلخانی به قدرت رسیده بود به چنین اصلاحاتی روی آورد تا حدی از احتمال کاهش شدید منابع آتی برای برداشت خود و گروه­های وابسته­اش بکاهد. صرف نظر از این که تغییر آیین یا وزیر ایرانی او یعنی رشید الدین فضل الله در القای ضرورت چنین اصلاحاتی چقدر نقش داشته­اند رویکرد او بر درک غازان از چشم­انداز کاهش منابع دلالت دارد.  وزرای ایرانی پیش از فضل الله نیز در ایران به خدمت سلاطین غیرایرانی کمر بسته­ اند و تحلیل مبتنی بر عرق ملی آنان برای اصلاح را نمی­توان چندان کارآمد دانست. از این روی اقدام به چنین اصلاحاتی در هر دوره از تاریخ ایران در واقع به علت تلاش برای حفظ ارکان حکومت موجود و گسترش تسلط گروه غالب بر منابع ایران بوده­ است.
با وجود این که غازان خان و همسرش به اسلام گرویدند اما عناصری از ارزش­های فرهنگی و باورهای اجتماعی مغولان که از دوره چنگیز در ایران تکثیر می­شد پس از آنها نیز در فرهنگ غیررسمی جذب شدند. از نظر سیر تاریخی، پس از گرایش ترکان به اسلام، ارزش­های فرهنگی و باورهای مبتنی بر نیاپرستی و تقدس جادوگری آنها بدون تغییر باقی ماند. در نتیجه قالب­های حکمرانی گروهی به نام خانقاه شکل گرفتند (خنجی: ۱۳-۸). صوفی­گری تکثیر شد و پدیده رمالی و دعانویسی گسترش یافت. در واقع قبل از ترکان آسیای میانه، پیرپرستی و مرده پرستی به معنای نیاز خواهی از مردگان در ایران و اسلام سلفی وجود نداشته است. البته تصوف مبتنی بر رانت غیررقابتی حکمرانی تنها شیوه تصوف دوره مغولی نبود با این وجود این شکل از تصوف در ایران غالب گشت. علی اصغر حلبی (۱۳۵۴) در وصف شاه نعمت اله ولی می­گوید که در بیست و چهار سالگی در مکه با شیخ عفیف‌الدین یافعی دیدار و هفت سال را با شیخ عارف سپری کرد و از او علوم و دانش‌های معنوی زیادی آموخت. سپس به مصر رفت و در آنجا به سوی جهان فرهنگ ایرانی روی آورد. وی در بازگشت به ایران به‌سوی کوهبنان کرمان عزیمت کرد و در آنجا به ریاضت طویل المدتی پرداخت. از جمله توصیه‌ها و سفارشات شاه نعمت‌الله ولی به مریدان خود این بود که برای تصفیه دل و تزکیه نفس باید در خدمت خلق باشند و در خدمت به مردم کوتاهی نکنند و در اجتماع حاضر باشند. او مردم را از رهبانیت و گوشه‌گیری و بی‌میلی پرهیز می‌دهد و به خدمت خلق و حضور در اجتماع دعوت می‌کند. پیش از چیرگی صوفیان در دوره مغولان، برخی از فقها در کنار ائتلاف غالب بودند. بین این گروه­ها برای افزایش سهم از زکات و صدقات و اوقاف گروه­های فرودست رقابت شدیدی وجود داشت. اما صوفیان به بازیگران رقیب آنان تبدیل شده و آنها نتوانستند امتیازهای خود را مانند گذشته حفظ کنند چون صوفیان به جبرگرایی باور داشتند که با توجیه استقرار گروه غالب به واسطه مقدرات سازگار بود. صوفیان برای پادشاه جلوه خدایی در نظر می­گرفتند.
بنابراین دوره حکومت غازان خان از منظر توسعه نمایانگر معمایی است که متوجه رابطه حکومت و مردم است. غازان خان به سران نظامی خود چنین می­گوید: